عليرغم اين ذهنيت كه مردم معمولي جذب فرقهها نميشوند، طي ساليان، روشن شده است كه بسیاری از مردم مستعد گول خوردن توسط ليدر اين جريانها هستند.
هنگامي كه درباره فرقهها و افرادي ميشنويم كه به وسيله مبلغان (ليدرهاي) آنان تحت كنترل و نفوذ قرار گرفتهاند، بلافاصله تلاش ميكنيم خودمان را از چنين افرادي جدا سازيم.
بيشتر مردم وقتي درباره موارد اعمال نفوذ رواني بيحد و حصر آگاه ميشوند، تمايل دارند كه به خود القا كنند كه وضعيت ذهن و روانشان آسيبپذير نيست، از اينرو با اصرار ميگويند: «هيچ كس نميتواند مرا وادار به انجام چنين كارهايي كند.» اين باور همانند باور سربازان است كه اعتقاد دارند گلوله تنها به ديگران اصابت ميكند.
بيشتر مردم اين موضوع بسيار جدي را به شوخي ميگيرند كه برخي سوء استفادهگران با كاربست روشهاي عتابآميز و ايجاد بحث و جدل، واقعاً مردم را به انجام خواستههايشان وادار ميكنند.
يك فرد عادي به كساني كه در دام فرقهها و گروهكها افتاده است، از موضع بالا نگاه ميكنند و تصور ميكنند كه اين وضعيت منحصر در افراد ضعيف و سادهانديش است، از اينرو خود را از قربانيان فرقهها، كلاهبرداران و نفوذ فوقالعاده ذهني جدا ميكنند.
عليرغم اين ذهنيت كه مردم معمولي به فرقهها جذب نميشوند، طي ساليان روشن شده است كه هر كسي مستعد گول خوردن توسط ليدر اين جريانها هست. در حقيقت غالب كساني (نوجوانان و بزرگسالان) كه گرفتار فرقهها و گروهكها شدهاند، از طبقه متوسط و نسبتاً تحصيل كرده و بدون مشكل جدي پيش از جذب شدن بودهاند.
تحقيقات نشان ميدهد كه تقريبا دو سوم كساني كه به فرقهها پيوستهاند، از خانوادههايي با روابط معمولي بودهاند و در زماني كه وارد فرقه شدهاند، رفتار متناسب با سنشان داشتهاند و در خصوص يك سوم باقي مانده، تنها ۵ تا ۶ درصد داراي مشكلات روحي جدي تا قبل از پيوستن به فرقه بودهاند.
يك سوم باقي مانده در نهايت داراي افسردگي خفيف مربوط به فقدان هويت (براي مثال مرگ ناگهاني در فاميل، بازماندن از ورود در دانشگاه يا شكست عشقي و …) يا بحرانهاي جنسي و رفتارهاي مربوط به سن و سال خود بودهاند.
زمينههاي روحي، خانوادگي و اجتماعي معيني ممكن است برخي افراد جوان را بيشتر از ديگران در برابر جاذبه فرقهها آسيبپذير كند، زيرا فرقهها راه حلهاي فوري، ساده و جذاب و متمركز در برابر مشكلات زندگي و جامعه ارائه ميكنند.(۱)
تنها يك قسم از مردم نيستند كه گرفتار فرقهها ميشوند، بلكه تقريباً هر فردي چنانچه شرايط محيطي فراهم باشد، ميتواند به نوعي در يك فرقه درگير شود. به طور خاص هنگامي كه فرد در يك روابط شخصي معنيدار، شغل، تحصيل يا برنامه آموزشي يا ساير مشغوليتهاي عادي زندگي قرار نداشته باشد، بيش از ديگران مستعد گرفتار دشن در چنگ انواع فرقهها ميشود.
افرادي آسيبپذيرتر هستند كه در شرايطي مثل تنهايي، گذار از دبيرستان به دانشگاه و يافتن كار يا ادامه تحصيلات عاليتر، دور از خانواده، مستقر در محل جديد، به تازگي متاركه كرده يا طلاق گرفتهاند يا به تازگي بيكار شده يا بر اثر وقايع جديدي كه پيش آمده در هم شكسته يا نامطمئن از آن چيزي باشند كه در زندگي پيش خواهد آمد. در چنين مواقعي هر فردي بيش از هر زمان ديگري آمادگي براي قبول هر پيشنهادي را بدون فكر كردن نسبت به عواقب آن دارد.
هر فرقهاي جاذبهها و تاكتيكهاي خود را براي جذب افراد جديد و عضوگيري فرد دلخواهش را دارد. برخي فرقههاي بزرگتر دستورالعمل تعليمي براي عضوگيري دارند و ليدرهاي خود آموزش ميدهند كه كجا و چطور به سوژهها مراجعه كنند؛ همانگونه كه مربيان بازاريابي و فروشندگي، به فروشندگان جديد آموزش ميدهند. فرقهها و گروهكها بيشتر از براي جذب اعضاي جديد، از جوانان بهره ميگيرند.
اين نگاه اشتباه است كه افرادي كه به فرقهها ميپيوندند، خود در جستجوي اين جريانها و گروهكها هستند؛ اين نظريه فقط ادعايي است كه براي توجيه كار فرقهها مطرح ميشود.
پيوستن به يك فرقه در نتيجه يك روند اتفاق ميافتد كه توسط يك عضو قديميتر فرقه به جريان در ميآيد. عملكرد فرقهها نشان ميدهد كه عضوگيري با تبليغ همراهب ا معاشرت براي پذيرش زنديگ تحت شرايط گروه صورت ميپذيرد. اين شرايط البته به كندي اشكار ميشوند و افرادي كه جذب شدهاند در بدو ورود نميدانند كه به كجا ميروند. چگونه اين ها مي توانند جوينده عاقبت معيني باشند، در حالي كه طرح نهايي و محتواي گروهي كه در پي گرايش به آن هستند، بياطلاع هستند.
پی نوشت:
۱. فرقهها در ميان ما، بخش ۱ – ۳.
|