سنت و بدعت، دو واژهاى است كه همواره در محافل علمى و دينى مطرح بوده و دانشمندان مسلمان درباره معنا و مصاديق آن بحث و تبادل نظر كرده اند. با ظهور وهابيت در قرن دوازدهم هجرى، اين واژه ها معناها و مصاديق جديدى پيدا كردند.
تكفيرىها به صورت چشمبسته، هر چيزى را كه در چند دهه اول تاريخ اسلام سابقه نداشته است، «بدعت» اعلام كرده و مسلمانان را به دليل انجام آنها بدعتگذار و كافر خواندهاند.
(سؤال) اين نوشتار در پى يافتن پاسخ اين سؤال است كه آيا هر چيزى كه در صدر اسلام سابقه نداشته، بدعت است؟
(فرضيه) با توجه به معيارهايى كه در قرآن كريم و سنت مورد قبول مسلمانان آمده است، اگر انجام عملى نوظهور، تصرف در شريعت نباشد و داخل در اطلاق، عموم و يا فحواى دليل شرعى باشد، ديگر بدعت اصطلاحى نخواهد بود.
(هدف) ابطال ادله تكفيرىها به منظور جلوگيرى از تكفير مسلمانان به بهانه بدعت؛ ايجاد اتحاد و يكدلى ميان مسلمانان، برقرارى امنيت و آرامش در سراسر كشورهاى اسلامى، ضرورت امروز جامعه اسلامى و بشرى است.
______________________________
(1)* كارشناس ارشد فقه و مبانى حقوق اسلامى، دانشآموخته جامعة الزهرا (عليهاالسلام)
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 254
(روش) دستيابى به چنين هدف بزرگى با مراجعه به آيات قرآن كريم و سنت صحيح و مورد قبول تمام گروههاى اسلامى و سيره مسلمانان در تمام اعصار قابل دسترسى است.
(يافته) بر اساس آيات قرآن كريم و سنت صحيحى كه حتى وهابىها نيز مجبور به پذيرش آن هستند و همچنين سيره مسلمانان در تمام اعصار، هر چيز نو و جديدى، بدعت نيست.
كليد واژگان: بدعت، سنت، بدعتگذار، وهابيت تكفيرى.
مقدمه
يكى از مشكلات جدى مسلمانان شيعه و سنى در عصر حاضر، وهابيت تكفيرى است كه آشنايى با عقايد و نقد آنها، يكى از نيازهاى جدى جوامع مسلمان است.
واژه «بدعت» از كلمات پركاربرد نزد وهابيت تكفيرى است كه با مراجعه به فتواهاى تكفيريان درمىيابيم كه بسيارى از اعمالى كه در بين مسلمانان «سنت» است، از منظر آنان، عملى نوبنيان و بدعت بوده، چون ريشه در فعل سلف ندارد.
تمامى مذاهب اسلامى، بدعت را حرام مىدانند و بدعتگذار را فاسق و گناهكار معرفى مىكنند. دليل عمده حرمت، روايتى است كه شيعه و سنى، از پيامبر خدا (ص) نقل كردهاند كه: «كلّ بدعة ضلالة وكلّ ضلالة فى النار؛[2] هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است.»
بدعت در لغت به معناى كار نو و بىسابقه است و در اصطلاح شرعى به معناى نسبتدادن چيزى به دين است درحالىكه درواقع مطابق با هيچيك از دستورهاى كلى دين و شريعت نباشد.
با توجه به معانى فوق، بسيارى از اعمالى كه مسلمانان انجام مىدهند و به اعتبارى زيرمجموعه برنامه كلى اسلام است، اگر آن را به دين نسبت ندهند، بدعت نبوده و حرمت را به دنبال نخواهد داشت؛ حال آنكه وهابيت تكفيرى انجام هر عمل دينى را
______________________________
(1). شعيب النسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 189.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 255
كه پيامبر (ص) و صحابه او انجام نداده و يا نقل نكردهاند، حرام و بدعت مىداند؛ در نتيجه شمار بسيارى از فرق مسلمانان را بدعتگذار و مشرك مىدانند.
در اين نوشتار، ابتدا معانى لغوى و اصطلاحى سنت و بدعت بيان شده، آنگاه با استفاده از آيات، روايات و گفتار علماى فريقين معانى آنها روشن شده است. در ادامه مصاديقى از فتواهاى وهابيت تكفيرى دال بر تهمت بدعت بر مسلمانان را ذكر كرده و به نقد آن پرداخته است.
مفهومشناسى
از آنجا كه براى رفع شبهه و اشتباه در هر بحث حساس و اختلاف برانگيز، نيازمند شفافسازى معنا و مفهوم لغوى و اصطلاحى موضوع هستيم، براى روشنشدن معانى اين بحث نيز لازم است اقوال ذكر شده درباره اين لغات را متذكر شويم.
معناى لغوى سنت
طريحى درباره معناى سنت آورده: «والسنة فى اللغة: الطريقة و السيرة و الجمع، سنن كغرفة و غرف؛[3] «سنت» در لغت به معناى راه و روش مىباشد كه جمع آن «سنن» است، مثل: غرفه و غرف.»
ابنمنظور متوفاى 711 به نقل از لحيانى مىگويد: «وسُنَّةُ الله: أَحكامه و أَمره و نهيه؛[4] سنت خداوند به معناى احكام، اوامر و نواهى خداوند است.»
وى در ادامه افزوده: «و سَنَّ الله سُنَّة أَى بَين طريقاً قويماً؛ خداوند براى مردم سنت نهاد، يعنى راه صحيح و درستى را بيان كرد.»
همچنين ابنمنظور و زبيدى به نقل از شَمِر آوردهاند: «السُّنَّة فى الأَصل سُنَّة الطريق، و هو طريق سَنَّة أَوائل الناس فصارَ مَسْلَكاً لمن بعدهم؛[5] سنت در اصل به معناى طريق و راه است و
______________________________
(1). فخرالدين الطريحى، مجمع البحرين، ج 6، ص 269.
(2). ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 225.
(3). ابن منظور، همان، ص 226 و مرتضى زبيدى، تاج العروس، ج 18، ص 300.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 256
آن همان راهى است كه انسانهاى نخستين بنا نهادهاند و مسلك و راه عبور براى آيندگان، قرار گرفته است.»
و باز زبيدى مىنويسد: «و السُّنَّةُ: السِّيرَةُ حَسَنَة كانتْ أَو قَبِيحَة؛[6] سنت شامل سيره خوب و بد مىشود.»
صاحب تهذيب اللغة متوفاى 370 مىنويسد: «و السُّنّة الطريقةُ المستقيمة المحمودة، و لذلك قيل: فلانٌ من أهل السنّة[7]؛ سنت عبارت از راه پسنديده مستقيم است و اينكه مىگويند فلانى اهل سنت است يعنى اهل راه مستقيم و پسنديده است».
اين واژه، درباره مطلق راه و روش نيز به كار مىرود، گرچه شيوه پسنديده نباشد؛ چنانكه در حديثى آمده: «و من سنّ سنّة سيئة كان عليه وزرها ووزر من عمل بها؛[8] هر كس راه و روش بدى از خود به يادگار گذارد، علاوه بر گناه عمل خويش، در گناه عاملان به آن نيز، شريك مىباشد.»
معانى ديگرى نيز براى سنت ذكر شده؛ كسائى مىگويد: «معناها الدوام، فقولنا: سنة، معناها الأمر بالإدامة من قولهم: سننت الماء إذا واليت فى صبه ...[9]؛ معناى سنت عبارت از دوام و استمرار است كه سنت يعنى ادامهدادن كه اين معنا از گفتار اعراب گرفته شده مىگويند: «سنّت الماء اذا واليت فى صبّه»؛ عرب به ريزش پياپى آب، سنت مىگويد.
معناى اصطلاحى سنت
طريحى مىنويسد: «و فى الصناعة هى طريقة النبى قولا و فعلا و تقريرا أصالة أو نيابة ...؛[10] سنّت عبارت است از قول، فعل و تقرير پيامبر.»
______________________________
(1) مرتضى زبيدى، همان.
(2). محمد الأزهرى، تهذيب اللغة، ج 12، ص 210.
(3). المجلسى، بحار الأنوار، ج 90، ص 117.
(4). محمد تقى الحكيم، السنة فى الشريعة الإسلامية، ص 7.
(5). فخر الدين الطريحى، مجمع البحرين، ج 6، ص 269.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 257
ابنمنظور انصارى مىنويسد: و قد تكرّر فى الحديث ذكر السنة و ما تصرف منها، و الأصل فيه الطريقة و السيرة، و إذا أطلقت فى الشرع فإنما يراد بها ما أمر به النبى و نهى عنه و ندب إليه قولا و فعلا مما لم ينطق به الكتاب العزيز، و لهذا يقال فى أدلة الشرع: الكتاب و السنة أى القرآن و الحديث؛[11] در احاديث، كلمه «سنت» و مشتقات آن زياد تكرارشده و معناى اصلى سنت، همان طريقت و سيره است و در اصطلاح شرع، عبارت از اوامر و نواهى و مستحباتى است كه در قرآن نيامده، ولى رسول اكرم به آن دستور داده است و از اينرو مىگويند ادله شرعى عبارت از «كتاب» و «سنت» است كه مراد قرآن و حديث است.
ابنحجر مىنويسد: و معنى قوله: «سنة أى شريعة و طريقة لازمة.»[12] سنّت در اصطلاح فقها، اصوليين و محدّثان به معانى مختلفى آمده است:
شوكانى مىنويسد:
واما معناها شرعا أى فى اصطلاح أهل الشرع فهى قول النبى و فعله و تقريره و تطلق بالمعنى العام على الواجب و غيره فى عرف أهل اللغة و الحديث و أما فى عرف أهل الفقه فإنما يطلقونها على ما ليس بواجب و تطلق على ما يقابل البدعة كقولهم فلان من أهل السنة؛[13] معناى شرعى و اصطلاحى همان قول و فعل و تقرير نبى مكرم و در عرف اهل لغت و حديث به معناى عام به واجب و غيرواجب اطلاق مىشود و در عرف فقيهان به هرچيزى كه واجب نيست و سنت به آنچه كه در مقابل بدعت است، اطلاق مىگردد.
سنت در نزد محدثان قرون نخستين اهل سنت، به مفهوم آثار پيامبر (ص)، صحابه و تابعين بود كه به آنان اصحاب اثر مىگفتند و از زمان شافعى تاكنون، سنت به قول، فعل و تقرير پيامبر اطلاق مىشود.[14]
______________________________
(1). ابنمنظور، همان، ص 225.
(2). ابنحجر عسقلانى، فتح البارى، ج 3، ص 60.
(3). الشوكانى، إرشاد الفحول إلى تحقيق الحق من علم الأصول، ص 33.
(4). دائرة المعارف بزرگ اسلام، مدخل اصحاب اهل حديث.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 258
لفظ اهلسنت از ابتدا بر گروه عامه مسلمانان اطلاق نمىشده، بلكه از زمان احمدبنحنبل اين لفظ كمكم بر اهلسنت شايع و بعد هم بهصورت مطلق بر اين گروه گذارده شد. چنانكه كه احمدبنحنبل پيوسته مطرح مىكرد: «أصول السنة عندنا التمسك بما كان عليه أصحاب رسول الله (ص) و الاقتداء بهم و ترك البدع و كل بدعة فهى ضلالة و ترك الخصومات فى الدين[15]؛ سنت نزد ما آثار رسول خداست و اصول سنت تمسك به چيزهايى است كه اصحاب پيامبر بدانها معتقد بودند.»
پيروان وى كمكم لفظ اهلسنت را براى خود استعمال كردند و غلبه استعمال اين لفظ بر ديگر الفاظ، باعث كنار رفتن كلمات ديگر براى اهل سنت شد.
سنت در قرآن
واژه سنت در آياتى از قرآن كريم به خداوند نسبت داده شده است كه به تعدادى از آن اشاره مىشود:
... ويهْدِيكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ ...؛[16] و شما را به سنتهاى پيشينيان رهبرى كند.
صاحب تفسير آلاءالرحمن درباره سنت در آيه شريفه، مىنويسد:
التى شرعها اللَّه و سنها لهم لصلاحهم فاتخذوها بإيمانهم و طاعتهم للَّه سننا متبعة مما اقتضت المصلحة ان يسن لكم أيضا فى شريعة الإسلام[17]؛ همان سنتهايى كه خداوند براى شما تشريع كرده و راهى براى اصلاح شما قرار داده است، پس براى خدا به آن ايمان بياوريد و اطاعت كنيد از تمام سنن الهى كه طبق مصالحى، خداوند تشريع كرده است.
قرطبى درباره اين آيه مىنويسد: «أى ليبين لكم أمر دينكم و مصالح أمركم، و ما يحل لكم و ما يحرم عليكم. و ذلك يدل على امتناع خلو واقعة عن حكم الله تعالى؛[18] تا خداوند، امور دينى،
______________________________
(1). الشيبانى، احمد بن حنبل؛ اصول السنة، ص 14، بن جبرين، شرح أصول السنة للإمام أحمد، ج 1، ص 2.
(2). نساء، آيه 26.
(3). البلاغى النجفى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 2، ص 95.
(4) انصارى قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبى)، ج 5، ص 147.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 259
مصالح امور، حلال و يا حرام را براى شما تبيين كند و اين روشنگر اين است كه هر حادثهاى در جهان هستى، ناشى از حكم خداست.»
شوكانى نيز اينگونه معنا كرده و در ادامه افزوده: «أى طرقهم، و هم الأنبياء و أتباعهم لتقتدوا بهم؛[19] راه آنان، كه همان انبيا و پيروان آنان كه به ايشان اقتدا مىكنند.»
ابنكثير سنن را راههاى پسنديده و دنبالهروى شريعتى كه خداوند دوست دارد و راضى است، معنا كرده است.[20]
آياتى ديگر مانند:
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِى قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلا؛[21] اين سنّت و طريق الهى است كه در گذشته نيز بوده است و هرگز براى سنّت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت.
سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلا؛[22] اين سنت (ما درباره) پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم و هرگز براى سنت ما تغيير و دگرگونى نخواهى يافت.
سنت در مصحف شريف به گذشتگان نيز منسوب است: وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِين[23]؛ روش اقوام پيشين نيز چنين بود.
سنت در اصطلاح فقهاى شيعه
علامه مظفر مىنويسد:
سنت در اصطلاح فقها گفتار، سيره و تقرير پيامبر است، اما چون نزد فقهاى شيعه اماميه ثابت شده كه سخنان ائمه معصومين همانند سخنان
______________________________
(1). شوكانى، فتح القدير، ج 1، ص 452.
(2). «ويهديكم سنن الذين من قبلكم» يعنى: طرائقهم الحميدة و اتباع شرائعه التى يحبها و يرضاها. ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 267.
(3). فتح، آيه 23.
(4). اسراء، آيه 77.
(5). حجر، آيه 13.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 260
پيامبر اكرم (ص) حجت و واجبالاتباع است، سنت را شامل گفتار، كردار تقرير معصوم مىدانند، زيرا ائمه معصومين (عليهم السلام) بهعنوان يك راوى ثقه ناقل سخنان رسول اكرم (ص) نيستند، بلكه اين بزرگواران از طرف خداوند متعال به زبان رسول اكرم منصوب شدهاند تا احكام واقعى را براى مردم بيان كنند، احاديث اهل بيت (عليهم السلام) از قبيل روايت و نقل سنت و يا از باب اجتهاد و استنباط از مصادر تشريع (كتاب و سنت) نيست، بلكه خود آنان از مصادر تشريع مىباشند و گفتارشان حكايت از سنت نيست، بلكه خود سنت است.[24]
امام على (ع) نيز سنت را در مقابل بدعت ذكر فرموده است: «أحْيوا السنّة و أماتُوا البدعَة؛[25] آنان سنت را زنده كرده و بدعت را ميراندهاند.»
بنابراين سنت در اصطلاح به معانى مختلف آمده: در مقابل كتابالله، فعل، كلام و تقرير معصوم؛ در فقه در مقابل بدعت و منظور از اين سنت، عملى است كه مطابق عمل صاحب شريعت باشد، امّا در عرف فقيهان بيشترين كاربرد سنت به معناى «استحباب» است.
در علمالحديث، سنت، شناخت و شناسايى سيره رسولالله بوده و هر آن چيزى است كه به پيامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقرير، صفات و ويژگيهاى اخلاقى و ظاهرى ايشان قبل از بعثت و بعد از آن[26] و نيز به معناى مقابل قرآن، از اينرو پارهاى از
______________________________
(1). محمدرضا المظفر، أصول الفقه، ج 3، ص 64. «السنة فى اصطلاح الفقهاء: «قول النبى أو فعله أو تقريره» ... أما فقهاء الإمامية بالخصوص فلما ثبت لديهم أن المعصوم من آل البيت يجرى قوله مجرى قول النبى من كونه حجة على العباد واجب الاتباع فقد توسعوا فى اصطلاح «السنة» إلى ما يشمل قول كل واحد من المعصومين أو فعله أو تقريره، فكانت السنة باصطلاحهم: «قول المعصوم أو فعله أو تقريره». و السر فى ذلك: أن الأئمة من آلالبيت (عليهم السلام) ليسوا هم من قبيل الرواة عن النبى و المحدثين عنه ليكون قولهم حجة من جهة أنهم ثقات فى الرواية، بل لأ نهم هم المنصوبون من الله تعالى على لسان النبى لتبليغ الأحكام الواقعية، فلا يحكون إلا عن الأحكام الواقعية عندالله تعالى كما هى ... فليس بيانهم للأحكام من نوع رواية السنة و حكايتها، و لا من نوع الاجتهاد فى الرأى و الاستنباط من مصادر التشريع، بل هم أنفسهم مصدر للتشريع، فقولهم سنة لا حكاية السنة.»
(2). نهج البلاغه، خطبه 182.
(3). الشوكانى، إرشاد الفحول إلى تحقيق الحق من علم الأصول، ص 32.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 261
كتابهاى حديثى مهم عامه، «سنن» ناميده شده؛ مانند: سنن نسايى، سنن ابنماجه، سنن بيهقى؛ گاه سنت در كتب اصحاب حديث به معناى عمل صحابه آمده است.
معناى لغوى بدعت:
خليل بن احمد فراهيدى متوفاى 175، درباره كلمه بدعت مىنويسد:
«البدع، إحداث شىء لم يكن له من قبل خلق و لا ذكر و لا معرفة. البدع: الشىء الذى يكون أوّلًا فى كلّ أمر كما قال الله: مَا كُنْتُ بِدْعاً مِنْ الرُّسُلِ أى لست بأوّل مُرْسَل، و البدعة اسم ما ابتدع من الدين و غيره، و البدعة ما استحدث بعد رسولالله من الأهواء والأعمال[27]؛ «بَدْعْ» بهمعناى ايجاد چيزى است كه هيچ وجود خارجى، بيانى و شناختى درباره آن نباشد.
بدع بهمعناى چيزى است كه در هر كارى اولين و نوظهور باشد، چنان كه خداى تعالى به پيامبر اكرم (ص) فرموده بگو: مَا كُنْتُ بِدْعاً مِنْ الرُّسُلِ[28]؛ اما بدعت، اسم امورى نوپديد درباره دين و غيردين است و موضوعاتى است كه از روى هوا و هوس بعد از رسول خدا ايجاد شد.
ابنفارس متوفاى 395 بدعت را اين گونه معنا مىكند: « (بدع) ... أحدهما ابتداء الشىء وصنعه لا عن مثال والآخر الانقطاع والكلال؛[29] بدعت، در يك معنا، پديد آوردن و ساختن چيزى بدون نمونه قبلى است و در معناى ديگر، جدا شدن و ضعف و فرسودگى است؛ البته مقصود از بدعت در اينجا، معناى اول است.»
راغب اصفهانى متوفاى 425، صاحب المفردات فى غريب القرآن، مىنويسد:
الابداع إنشاء صنعة بلا احتذاء واقتداء ... والبدعة فى المذهب إيراد قول لم يستن قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعة وأماثلها المتقدمة وأصولها المتقنة؛[30]
______________________________
(1). فراهيدى، العين، ج 2، ص 54.
(2). احقاف، آيه 9، من اولين فرستاده از ميان پيامبران نبودم.
(3). ابنفارس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 209.
(4). راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن، ص 110.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 262
ابداع به معناى ايجاد صنعت بدون دنبالهروى و يا تقليد است ...
و بدعت در مذهب بهمعناى وارد كردن اعتقادى است كه معتقدان و انجامدهندگانش آن را از راه سنت از صاحب شريعت و قوانين و اصول از پيش تعييين شده آن به دست نياورده باشند.
فيروز آبادى متوفاى 817 آورده: «البدعة- بالكسر- الحدث فى الدين بعد الإكمال أو ما استحدث بعد النبى من الأهواء و الأعمال؛[31] بدعت، نوآورى در يك دين بعد از كامل شدن آن، يا چيزى است كه بعد از پيامبر اكرم (ص) از روى هوا و هوس ايجاد شده است.»
جوهرى متوفاى 393 اينچنين تعريف كرده: والبدعة الحدث فىالدين بعد الاكمال ..[32]؛
بدعت، نوآورى در يك دين بعد از كمال دين است.»
ابنمنظور متوفاى 711 به دو معنا ذكر كرده: «و البِدْعةُ: الحَدَث و ما ابْتُدِعَ من الدِّينِ بعد الإِكمال[33]؛ بدعت، نوآورى و آن چيزى است بعد از كمال دين به وجود مىآيد.»
و أُبْدِعتِ الإِبلُ[34]؛ به معناى خستگى و درماندگى، زمانىكه شتر از لاغرى و بيمارى و خستگى، زانو زند.
البته ظاهراً معناى دوم نيز به معناى اول بر مىگردد، كه گويا خستگى در بدن حيوان او را از حالت عادى حركت باز داشته، يعنى يك مسئله جديد برايش بهوجود آمده است.
معناى اصطلاحى بدعت:
شكى نيست كه بدعت حرام است و هيچ مسلمان آزادهاى در حرمت آن ترديد ندارد؛ اما مهم اين است كه محدوده و مفهوم آن روشن و يك قانون كلى در مواقع شك در مصاديق بيان شود.
______________________________
(1). محمد فيروز آبادى، قاموس المحيط، ج 3، ص 4.
(2). اسماعيل جوهرى، الصحاح، ج 3، ص 1184.
(3). ابنمنظور، لسان العرب، ج 8، ص 6.
(4). همان، ص 7.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 263
تعاريف مختلفى از علماى شيعه و سنى درباره بدعت آمده كه به تعدادى از آن اشاره مىشود:
ابنرجب حنبلى متوفى: 795 مىنويسد: «و المراد بالبدعة ما أحدث مما لا أصل له فى الشريعة يدل عليه و أما ما كان له أصل من الشرع يدل عليه فليس ببدعة شرعا و إن كان بدعة لغة[35]؛ بدعت، امر نوظهورى است كه دليلى در شريعت بر آن وجود نداشته باشد و اگر دليلى در شرع باشد، شرعاً به او بدعت گفته نمىشود گرچه در لغت آن را بدعت نامند.»
ابنحجر عسقلانى متوفاى 852 مىگويد: «البدعة: أصلها ما أحدث على غير مثال سابق، و تطلق فى الشرع فى مقابل السنّة فتكون مذمومة[36]؛ بدعت آن امر نوظهورى است كه بدونسابقه ايجاد شود؛ در شرع در مقابل سنت اطلاق شده و امرى مذموم است.»
ابنحجر در جاى ديگر در معناى بدعت مىگويد:
والمراد بها ما أحدث و ليس له أصل فى الشرع و يسمى فى عرف الشرع بدعة و ما كان له أصل يدل عليه الشرع فليس ببدعة فالبدعة فى عرف الشرع مذمومة بخلاف اللغة؛ مراد از بدعت چيز جديدى است كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مىشود و هرچه كه دليل و ريشه شرعى داشته باشد، بدعت نيست، بدعت در عرف شرع مذموم و ناپسند است، ولى در لغت چنين نيست.
رفاعة رافع بن بدوى بن على الطهطاوى متوفى 1290 بعد از نقل اقوال، در معناى بدعت مىنويسد: «بدعت در لغت، هر چيز بديع و در شرع، امر نوظهورى است كه بر خلاف فرمان شرع و ادله خاص يا عام آن، ايجاد شود.»[37]
______________________________
(1). ابنرجب حنبلى، جامع العلوم والحكم فى شرح خمسين حديثا من جوامع الكلم، ج 2، ص 127.
(2). عسقلانى، فتح البارى، ج 4، ص 219.
(3). «وحاصل القول فى البدعة أنها لغة: ما كان مخترعا على غير مثال سابق، و شرعاً: ما أحدث على خلاف أمر الشارع و دليله الخاص أو العام». رفاعة رافع، طهطاوى، نهاية الإيجاز فى سيرة ساكن الحجاز، ج 1، ص 64.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 264
بنابراين مىتوان گفت: بدعت، عقيده بر خلاف سنت معروف رسولالله (ص) است كه بهوسيله كسى يا گروهى اختراع شده كه مردم را به اشتباه انداخته و از حقيقت دين و شرع دور كنند.
سيد مرتضى، متكلم و فقيه نامدار شيعه متوفاى 436، در تعريف بدعت مىنويسد: «البدعة: الزيادة فى الدين أو نقصان منه من إسناد إلى الدين؛[38] بدعت افزودن چيزى به دين و يا كاستن از آن با انتساب به دين است.»
فخرالدين طريحى متوفاى 1085، از علماى بزرگ شيعه مىگويد: «بدعت، امر نوظهورى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و چون گوينده بدعت آن را اختراع كرده، بدعت ناميده شده است.»[39]
اقسام بدعت
بدعت محمود و مذموم
تعدادى از علماى اهل سنت بدعت را به دوگونه حسنه و سيئه تقسيم كردهاند؛ اساس اين تقسيمبندى از گفتار خليفه دوم است. بخارى نقل مىكند كه: عبدالرحمن بن عبدالقارى مىگويد: من با عمر بن خطاب در شبى از شبهاى ماه رمضان، وارد مسجد شدم. ديديم مردم به صورت پراكنده مشغول نماز تراويح هستند، درحالى كه عدهاى فرادا و گروهى به جماعت نماز مىخوانند، عمر گفت: اى كاش مىتوانستم اينها را پشت سر يك قارى، گرد آورم، از اين جهت ابى بن كعب را براى اين كار انتخاب كرد. شب بعد كه به مسجد آمد، ديد همه پشت سر يك نفر اقتدا كردهاند، در اين هنگام كسى گفت: اين بدعت است، عمر در پاسخ گفت: «اين بدعت نيكويى است.»[40]
______________________________
(1). شريف مرتضى، رسائل الشريف المرتضى، ج 2، ص 264.
(2). «البدعة: الحدث فى الدين و ما ليس له أصل فى كتاب و لا سنّة. وإنّما سمّيت بدعة لأنّ قائلها ابتدع هو نفسه ...». فخر الدين الطريحى، مجمع البحرين، ج 4، ص 298.
(3). و عن ابنشهاب عن عروة بن الزبير عن عبدالرحمن بن عبدالقارى أنه قال خرجت مع عمر بن الخطاب (رضى الله عنها) عنه ليلة فى رمضان إلى المسجد فإذا الناس أوزاع متفرقون يصلى الرجل لنفسه و يصلى الرجل فيصلى بصلاته الرهط فقال عمر إنى أرى لو جمعت هؤلاء على قارئ واحد لكان أمثل ثم عزم فجمعهم على أبىبنكعب ثم خرجت معه ليلة أخرى و الناس يصلون بصلاة قارئهم قال عمر نعم البدعة هذه. بخارى، صحيح البخارى، ج 2، ص 252، باب فضل من قام رمضان، من كتاب الصوم.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 265
ابنتيميه متوفاى 728 مىگويد: «و ما خالف النصوص فهو بدعة باتفاق المسلمين و ما لم يعلم أنه خالفها فقد لا يسمى بدعة ... و قد تكون حسنة لقول عمر نعمت البدعة هذه؛[41] به اجماع مسلمين هر آنچه كه مخالف نص باشد، بدعت است و اگر مخالف نص نباشد، بدعت نيست ... و به سبب گفتار عمر: نعمت البدعه هذه؛ بدعت حسنه است.»
ابنحجر نيز از شافعى نقل مىكند كه: «البدعة بدعتان: بدعة محمودة و بدعة مذمومة، فما وافق السنّة فهو محمود و ما خالف السنّة فهو مذموم؛[42] بدعت دوگونه محمود و مذموم است. هر آنچه كه موافق با سنت باشد، پسنديده و مخالف آن، ناپسند است.»
اقوال علما در عدمجواز تقسيم بدعت
ابواسحاق شاطبى متوفاى 790، مىگويد: «هر بدعتى گمراهى است، مطلق و عام است و البته استثنايى هم در آن وارد نشده.»[43]
ابنرجب حنبلى متوفاى 795 مىنويسد: «كل بدعة ضلالة» شامل همه اقسام بدعت مىشود و استثنايى هم ندارد ....[44]
كُحلانى متوفاى 1182 مىنويسد: «با توجه به جمله عمر در «نعم البدعة»، بايد گفت: در بدعت هيچچيز قابل مدح نيست، چون همه بدعت گمراهى است ....[45]»
______________________________
(1). مجموع فتاوى ابنتيمية، ج 20، ص 163.
(2). ابن حجر، فتح البارى، ج 13، ص 212.
(3). أنها (كل بدعة ضلالة) جائت مطلقة عامة على كثرتها لم يقع فيها إستثناء ألبتة، و لم يأتِ فيها ما تقتضى أنَّ منها ما هو هدى. ابواسحاق شاطبى، الاعتصام، ج 1، ص 141.
(4). «كل بدعة ضلالة» يشمل جميع اقسام البدعة و لايستثنى منه شىء .... ابن رجب حنبلى، جامع العلوم و الحكم فى شرح خمسين حديثا من جوامع الكلم، ص 252.
(5). محمد بن إسماعيل الكحلانى، سبل السلام فى شرح بلوغ المرام، ج 2، ص 10.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 266
صالحالفوزان، عضو گروه دائم فتواى سعودى، مىنويسد: تقسيمبندى حسنه و سيئه از بدعت نداريم، چون به دليل گفتار پيامبر «كل بدعة ضلالة، و كل ضلالة فى النار، همه نوع بدعت سيئه است.»[46]
بنابراين روشن مىشود كه تقسيم بدعت به دو دسته پسنديده و ناپسند با معناى واقعى بدعت كه افتراء علىالله مىباشد، تطبيق ندارد؛ زيرا افترا هميشه سيئه است.
بدعت در قرآن
قانونگذارى حق اختصاصى خداست:
از نگاه قرآن، تشريع، حق اختصاصى خداوند است: ... إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِياهُ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ[47]؛ ... حكم تنها از آن خداست. او فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا، ولى بيشتر مردم نمىدانند!
مفاد آيه شريفه جاى هيچگونه ترديدى نمىگذارد كه حقيقت معناى كلمه حكم، فقط از آن خداست كه مدبر واقعى امور عالم است، و به قرينه أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِياهُ مراد از واژه حكم، قانونگذارى است.
بدعت، افترايى بر خداوند متعال:
خداوند مشركان را بهدليل بدعت در حلال و حرام و نسبت آن به خدا، سرزنش كرده است: قُلْ أَ رَءَيتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالًا قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلى اللَّهِ تَفْترُونَ؛[48] آيا روزىهايى را كه خداوند بر شما نازل كرده، ديدهايد، كه بعضى را حلال، و برخى را حرام كردهايد؟!» بگو: «آيا خداوند به شما اجازه داده، يا بر خدا افترا مىبنديد (و از پيش خود، حلال و حرام مىكنيد؟!)
______________________________
(1). ليس مع من قسم البدعة إلى بدعة حسنة و بدعة سيئة دليل؛ لأن البدع كلها سيئة؛ لقوله: «كل بدعة ضلالة، و كل ضلالة فى النار.» صالح بن فوزان، المنتقى من فتاوى فضيلة الشيخ صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، ج 1، ص 171، شماره فتوا 94.
(2). يوسف، آيه 40.
(3). يونس، آيه 59.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 267
ابنكثير مىنويسد:
... و قد أنكر اللّه تعالى على من حرم ما أحل اللّه أو أحل ما حرم بمجرد الآراء و الأهواء التى لا مستند لها و لا دليل عليها، ثم توعدهم على ذلك يوم القيامة فقال: وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يوْمَ الْقِيامَةِ ...)[49] خداوند كسانى را كه تنها به صرف اعتقادات و هواى نفسانى، بدون مستند و دليلى از ناحيه خداوند جل جلاله، حلال او را حرام و حرامش را حلال مىكنند، رد كرده و اينان را به قيامت وعده مىدهد كه: آنانكه به خدا دروغ مىبندند، درباره مجازات روز قيامت چه گمان كردهاند؟
بدعت، نسبت دروغ به خداوند:
خداوند در اين آيه تآكيد ديگرى كرده است:
وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَاذَا حَلَالٌ وَ هَاذَا حَرَامٌ لِّتَفْترُواْ عَلى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يفْترُونَ عَلى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يفْلِحُونَ)؛[50] بهدليل دروغى كه بر زبانتان جارى مىشود (و چيزى را مجاز و يا ممنوع مىكنيد) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد، به يقين كسانىكه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد!
ابنكثير در تفسير اين آيه مىنويسد:
ويدخل فى هذا كل من ابتدع بدعة ليس له فيها مستند شرعى، أو حلل شيئا مما حرم اللّه، أو حرم شيئا مما أباح اللّه بمجرد رأيه و تشهيه ... أما فى الدنيا فمتاع قليل، و أما فى الآخرة فلهم عذاب أليم؛[51] اين افترا: اختراع هر چيز نوظهور و بدعتى كه مستند شرعى نداشته باشد، حلالكردن حرام
______________________________
(1). ابنكثير، تفسير قرآن العظيم، ج 4، ص 240.
(2). نحل، آيه 116.
(3). ابن كثير، همان، ج 4، ص 523.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 268
خداوند و يا حرامدانستن هر چيز مباح به مجرد اعتقاد و دوست داشتن آن، شامل مىشود ... كه منفعتى اندك در دنيا نصيب اين افراد مىشود ولى عذاب دردناك آخرت، برايشان مهياست.
قرطبى نيز در تفسير خود از ابنوهب نقل كرده كه: «أن التحليل و التحريم إنما هو لله عز و جل و ليس لأحد أن يقول أو يصرح بهذا فى عين من الأعيان إلا أن يكون البارىء تعالى يخبر بذلك عنه»؛[52] حلال و حرام كردن فقط از ناحيه خداوند تبارك و تعالى است و كسى حق ندارد بدون آنكه خداوند به او خبر داده باشد، در هيچ موردى بگويد اين حلال و يا حرام است.
علامه طباطبايى مىنويسد: «... خطابهاى اين آيات، متوجه مؤمنان است و اين احتمال را تأييد مىكند كه مراد از جمله مورد بحث، نهى از بدعت در دين باشد، يعنى چيزى از حلال و حرام داخل در دين نكنيد و چيزى كه از دين نباشد و به وسيله وحى نرسيده باشد، در ميان جامعه باب نكنيد، زيرا اين، افتراى به خداست، هر چند بابكنندهاش آن را به خدا نسبت ندهد.»[53]
با بررسى چند آيه از قرآن كريم درباره بدعت دانستيم كه: در اين آيات، بدعتگذاران بهشدت نكوهش شده و قانونگذارى تنها مختص خداوند بارىتعالى است و حتى پيامبران نيز نمىتوانند از پيش خود چيزى از شريعت را تغيير بدهند و بايد فقط تابع وحى الهى باشند. در آيات الهى، بدعت، دستكارى در شريعت و نسبت دادن دروغ به خداوند شمرده شده كه عدم رستگارى و عذاب الهى را به دنبال دارد.
سردمداران وهابيت تكفيرى، هر امر و كار جديدى كه در عصر نبى مكرم (ص) بدان عمل نمىشده، بدعت مىنامند و به دنبال آن، برچسب تكفير مىزنند؛ اين اقدام با روح
______________________________
(1). محمد قرطبى، الجامع لأحكام القرآن، ج 10، ص 196.
(2). طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 36.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 269
آيات قرآن منافات دارد، زيرا يكى از اركان و شاخصههاى بدعت، انتساب يك عمل به شارع مقدس و انجام آن به عنوان يك عمل شرعى مىباشد و واضح است تمامى مواردى را كه وهابىها بدعت مىشمارند يا به عنوان يك عمل عرفى بدون انتساب به شرع انجام مىگيرد و يا آنها مشمول عمومات و اطلاقات آيات و روايات مىشود كه از مصاديق سنت محسوب مىشود و ارتباطى به بدعت ندارد.
بدعت در كتب اهل سنت
مسلم از جابربنعبدلله انصارى نقل كرده:
كان رسول الله إذا خطب احمرت عيناه و علا صوته ... اما بعد فان خير الحديث كتاب الله و خير الهدى هدى محمد و شر الأمور محدثاتها و كل بدعة ضلالة[54]؛ زمانىكه رسول مكرم اسلام خطبه مىخواند چشمان آن حضرت سرخ مىشد و با صداى بلند مىفرمود: كتاب خدا بهترين سخن و هدايت محمد بهترين هدايت است. بدترين چيزها، بدعتهايى است كه در دين پديد مىآيد و هر بدعتى، گمراهى است.
در سنن نسائى آمده كه: «... كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة فىالنار؛[55] نتيجه هر بدعتى، سرگشتگى و آوارگى است و سرانجام آن، آتش است.
ابنحجر عسقلانى مىنويسد: «و فى حديث العرباض بن سارية و إياكم و محدثات الأمور فان كل بدعة ضلالة ... أخرجه أحمد و أبوداود و الترمذى و صححه ابنماجة و ابنحبان و الحاكم؛[56] در حديث عرباض آمده كه از كارهاى نو پديد اجتناب كنيد، زيرا هر بدعتى گمراهى است
______________________________
(1). الحجاج النيسابورى، صحيح مسلم، ج 3، ص 11.
(2). شعيب النسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 189.
(3). ابنحجر العسقلانى، فتح البارى، ج 13، ص 212.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 270
تا آنجا كه مىنويسد: اين روايت را احمدبن حنبل و ابوداود و ترمذى نقل كرده و ابنماجه و ابنحبان و حاكم نيشابورى آن را صحيح دانستهاند.»
البانى بعد از نقل روايت آورده كه: «رواه النسائى و البيهقى فى «الأسماء و الصفات» بسند صحيح عن جابر»؛[57] اين روايت را نسائى و همچنين بيهقى در كتاب الأسماء والصفات با سند صحيح از جابر نقل كرده است.
ابنحجر عسقلانى مىگويد:
وقوله كل بدعة ضلالة قاعدة شرعية كلية بمنطوقها و مفهومها أما منطقوها فكأن يقال حكم كذا بدعة و كل بدعة ضلالة فلا تكون من الشرع لان الشرع كله هدى فان ثبت ان الحكم المذكور بدعة صحت المقدمتان و أنتجتا المطلوب و المراد بقوله كل بدعة ضلالة ما أحدث و لا دليل له من الشرع بطريق خاص و لا عام؛[58] سخن رسول اكرم (ص) كه «كلّ بدعة ضلالة»؛ هر بدعتى گمراهى است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت يك قاعده كلى است؛ زيرا اين سخن گوياى اين مطلب است كه اگر در جايى بدعت يافت شود، محكوم به گمراهى است و از شريعت اسلامى خارج است، چون شريعت سراسر هدايت است و گمراهى ندارد.
اگر ثابت شود كه يك حكمى بدعت است، دو مقدمه منطقى آن (اين حكم، بدعت است و هر بدعتى، گمراهى است) صحت مىيابد و نتيجه اين قضيه (كه اين حكم خارج از شريعت است) ثابت خواهد شد.
مراد حضرت از جمله
«كلّ بدعة ضلالة»؛
هر بدعتى گمراهى است، عبارت از هر كار جديدى است كه هيچ دليل خاص و يا عام از شرع نداشته باشد.
______________________________
(1). الألبانى، أحكام الجنائز، ص 30.
(2). ابن حجر العسقلانى، همان، ج 13، ص 213.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 271
در دو كتاب معتبر اهل سنت، صحيح بخارى و مسلم، از قول عايشه، از رسول مكرم اسلام (ص) نقل شده كه فرمودند:
«من أحدث فى أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد[59]
؛ هر كس در شريعت چيز جديدى اضافه كند، مردود است.»
همچنين از پيامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده كه:
«و من عمل عملا ليس عليه أمرنا فهو رد[60]
؛ هر كس عملى را انجام دهد كه ما به آن دستور ندادهايم، رد و مورد قبول ما نيست.
بنابراين طبق منابع اهل سنت نيز، بدعت، گمراهى و نتيجه اين سرگشتگى، آتش دوزخ دانسته شده و مردود است.
پاسخى اجمالى به استفاده تكفيريان از اين روايات:
وهابىهاى تكفيرى با توسعه كلمه بدعت، تحت عنوان، حفظ شريعت اسلام، هر امرى را كه حادث شده و در زمان رسول خدا (ص) نبوده، بدعت مىنامند و با استفاده از روايات بالا و ... بهدنبال ترويج افكار خود هستند، اما در جواب بايد گفت:
- تمام فرق اسلام با كليت حرمت بدعتگذارى در دين موافق هستند، ولى آيا اين مصاديق و اعمالى كه وهابىها، بدعت مىدانند، واقعاً بدعت است؟ و يا اين مسئله ناشى از عدم درك صحيح آنان از معناى بدعت است، زيرا در مباحث گذشته ثابت كرديم كه بدعت اركانى دارد و انتساب عمل به شارع، يكى از آنان است و مصاديق اين اعمالى كه آنها بدعت مىشمارند، مشمول عمومات و اطلاقات آيات[61] و روايات[62]
______________________________
(1). البخارى، صحيح بخارى، ج 3، ص 167؛ الحجاج النيسابورى، همان، ج 5، ص 132؛ احمد حنبل، مسند أحمد، ج 6، ص 270 و محمد يزيد القزوينى، سنن ابنماجة، ج 1، ص 7.
(2). البخارى، همان، ص 24.
(3). شورى، آيه 23، اعراف، آيه 157، حج، آيه 32 و ....
(4). قال رسول الله (ص): ... أحبونى لحب الله و أحبوا أهل بيتى لحبى. الحاكم النيسابورى، المستدرك، ج 3، ص 150 و آورده: هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه؛ در فضل تعليم و تعلم قرآن، ابنحجر عسقلانى، فتحالبارى، ج 9، ص 69 و ....
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 272
مىشود و با توجه به حجيت عمومات و اطلاقات مىتوان گفت كه اين موارد از مصاديق سنت بوده و از بدعت خارج است.
همچنين بدعت با معنايى كه گذشت- افزودن چيزى بر دين و يا كاستن از آن به نام دين- قطعاً فعلى حرام است، زيرا تشريع مخصوص خداوند متعال است، اما در مواردى كه وهابيت مدعى بدعت آنها هستند، اين خصوصيت ديده نمىشود.
بدعت در روايات شيعه
در كتاب علماى شيعه روايات فراوانى درباره مذمت بدعت، وجوب مبارزه و بيزارى از آن وارد شده كه به تعدادى از آن اشاره مىكنيم:
وجوب مقابله علمى با بدعت:
كلينى از طريق محمدبنجمهور از پيامبر گرامى (ص) نقل كرده كه فرمودند:
«إذا ظهرت البدع فى أمتى فليظهر العالم علمه؛[63]
هنگامى كه بدعت در ميان امت ظهور كرد، بر عالمان لازم است كه با آن عالمانه مبارزه كنند ....»
البته در اين روايت تأكيد شده است كه مقابله با بدعت بايد علمى باشد و از برخوردهاى سلبى و غيرعالمانه پرهيز كرد.
نابودى سنت با پديدآمدن بدعت:
حضرت على (ع) فرمودند:
«ما أحدثت بدعة إلّا ترك بها سنّة، فاتّقوا البدع و الزموا المهيع[64]؛
بدعتى پديد نمىآيد، مگر آنكه سنتى متروك گشته، پس بپرهيزيد از بدعتها و ملتزم حركت در راه راست باشيد.
______________________________
(1). كلينى، كافى، ج 1، ص 54 ح 2، باب البدع.
(2). نهجالبلاغه، خطبه 145؛ ميرزا حسين نورى، مستدرك وسائل، ج 12، ص 324 و مجلسى، بحارالأنوار، ج 2، ص 264.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 273
در روايت ديگرى نيز حضرت امير (ع) فرمودند:
«الناس رجلان: متّبع شرعة و مبتدع بدعة ليس معه مناللّه سبحانه برهان سنّة و لا ضياء حجّة؛[65]
مردم دو گروه هستند، گروهى پيرو شريعت و گروهى بدعتگذار در دين، كه نه از جانب خدا برهانى از سنت پيامبران در دست دارند و نه از نور قرآن بهره جسته و از دليل روشنى استفاده كردهاند.
نهى همنشينى با بدعتگذاران:
امام صادق (ع) فرمودند:
«لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم، قال رسول الله (ص): المرء على دين خليله و قرينه؛[66]
با بدعتگذاران رفت و آمد نكنيد كه در نزد مردم، شما يكى از آنان محسوب مىشويد، چون انسان، همكيشِ دوست و رفيق خود خواهد بود.
با دقت در روايات شيعه، پى مىبريم كه: بدعت، زمينهساز نابودى سنت است و تشويق و احترام به بدعتگذار نابودى دين را به دنبال دارد. اعلام برائت از آنان واجب و همنشينى با ايشان حرام است و بايد با پديده بدعت، مبارزه كرد.
اركان بدعت
بدعت در شريعت داراى دو ركن است:
بدعت، امر نوظهورى است كه دليلى از شريعت بر آن دلالت ندارد و ركن اول آن دستكارى و نوآورى در دين است، يعنى نسبت دادن حكمى به شريعت كه در آن نيست.
دليل ما بر اينكه نوآورى در شريعت را از اركان بدعت دانستيم، آياتى از قرآن مجيد است:
______________________________
(1). نهجالبلاغه، خطبه 176؛ حر عاملى، وسائل الشيعة (آل البيت)، ج 27، ص 135.
(2). كلينى، همان، ج 2، ج 375 ح 3، باب مجالسة أهل المعاصى.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 274
... قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلى اللَّهِ تَفْترَونَ؛[67] بگو: آيا خداوند به شما اجازه داده، يا بر خدا افترا مىبنديد (و از پيش خود، حلال و حرام مىكنيد؟!)
خداوند كسانى را كه به هر دليلى، در احكام او دخالت كرده و از پيش خود آن را تغيير مىدهند و اين تحليل و تحريم را به او نسبت مىدهند، سرزنش كرده و به آنان وعده قيامت مىدهد.
مضمون اين آيه گواهى مىدهد، علت نكوهش اين است كه تحليل و تحريم را به خدا نسبت مىدادهاند، و اگر از پيش خود (بدون نسبت به خدا) روزى را به دو نوع تقسيم مىكردند يك امر شخصى حساب مىشد و جاى نكوهش نداشت، زيرا هر فردى حق دارد از غذايى بهره بگيرد و از غذاى ديگر امساك كند، اما نسبتدادن حكم حلال و حرام به شريعت امر ديگرى است كه نيازمند دليل مىباشد.
... وَ رَهْبَانِيةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايتِهَا فَآتَينَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنهْمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنهْمْ فَاسِقُونَ؛[68] ... رهبانيتى كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند، پاداششان را داديم و بسيارى از آنها فاسقند.
از جمله مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيهِمْ؛ «ما مقرر نداشته بوديم»، استفاده مىشود كه رهبانيت عمل مقدس دينى نيست، بلكه يك روش ساختگى و نوعى تصرف در دين و بدعت است.
فوَيلٌ لِّلَّذِينَ يكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيدِيهِمْ ثُمَّ يقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيدِيهِمْ وَ وَيلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يكْسِبُونَ)؛[69] واى بر آنها كه نوشتهاى با دست خود مىنويسند، سپس مىگويند: «اين،
______________________________
(1). يونس، آيه 59.
(2). حديد، آيه 27.
(3). بقره، آيه 79.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 275
از طرف خداست.» تا آن را به بهاى كمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه از اين راه به دست مىآورند.
خداوند در اين آيه اهل كتاب را نكوهش مىكند كه كتاب الهى را دستكارى مىكردند و آن را به خدا نسبت مىدادند و در مقابل اين كار، از افراد و مقاماتى پاداش مادى دريافت مىكردند.
جمله هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ مبين اين است كه علت نكوهش اين بوده كه تحريفها را به خدا نسبت مىدادند.
بنابراين، ركن نخست بدعت، نسبت دادن چيزى به شريعت است كه در آن وجود ندارد.
اما اگر نظريهاى تازه مطرح شود كه نوآورى در دين نباشد، و هيچگونه ارتباطى به شريعت نداشته باشد، بدعت به شمار نمىرود. نوآورىهايى كه پاسخگوى روح تنوعطلب انسان است، مانند: فوتبال، واليبال، استفاده از فناورىهاى جديد و ... بدعت نخواهد بود. اينها بدعت لغوى هستند، نه شرعى، چون به شرع نسبت داده نمىشود.
اگر با ديد بسته وهابيت به احكام شرع نگاه كنيم نبايد هيچ تغييرى در زندگى دينى و دنيايى مسلمانان ايجاد كنيم؛ بايد لباس، وسيله رفت و آمد، ظرف طبخ غذا، وسايل سرگرمى و بازى و ... همان باشد كه در صدر اسلام بوده، همانگونه زندگى كنيم كه آنان مىكردند و .... واضح است كه اين رفتار، از نظر هيچ عالم دينى صحيح نيست و علماى شيعه و تمام فرق ديگر اهل سنت با اين جمود فكرى، مخالفت كرده و در كتابهاى خود به نقد آن پرداختهاند.
اگر فردى عملى انجام دهد و آن را به خداوند نسبت بدهد، اين بدعت است، وگرنه در تمام مواردى كه مربوط به زندگى روزمره انسانى است مادامى كه مشمول ادله صريح حرمت نباشد، اصالةالإباحة شامل آن خواهد شد؛ يعنى شارع مقدس با تأسيس اين اصل، مباحبودن آنها را امضا كرده است.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 276
با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، موارد نوظهور در صورتى بدعت ناميده مىشود كه دليلى خاص و يا به صورت عام، در منابع اسلامى وجود نداشته باشد؛ زيرا اگر دليلى در شريعت موجود باشد، ديگر بدعت نخواهد بود. مانند: مجهزكردن ارتش كشورهاى اسلامى به وسايل مدرن و سلاحهاى پيشرفته، كه از عموم برخى از آيات قرآنى استنباط مىشود مانند: وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مّن قُوَّة وَ مِن رّبَاطِ الْخَيلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ؛[70] هر نيرويى كه مىتوانيد، براى مقابله با دشمن آماده، همچنين اسبهاى ورزيده، براى ميدان نبرد تهيه كنيد تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
از دستور عام اين آيه شريفه وَ أَعِدّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مّن قُوَّة «تا مىتوانيد نيرو تهيه كنيد» مىشود مشروعيت تهيه تجهيزات مدرن نظامى را استفاده كرد.[71]
يكى از مواردى كه موجب حفظ و پايدارى شريعت اسلامى است، عموماتى است كه در لسان ادله موجود است كه تطبيق آنان بر جزئيات و مسائل مستحدثه، باعث تداوم آن خواهد بود. از اينرو اگر امرى در زندگى فردى يا اجتماعى حادث شود و آن را به دين نسبت دهيم، اگرچه دليل خاصى از قرآن و روايات وجود نداشته باشد، ولى داخل در عمومات ادله باشد، از بدعت خارج مىشود؛ بهطور مثال اگر مسلمانان، در صدد مجهز كردن خود به وسايل مدرن نظامى و هواپيماهاى جنگى برآيند، دستور صريح قرآن مبنى بر «تهيه نيرو»، مشمول عموم اين آيه شريفه مىشود حال آنكه در صدر اسلام مصاديق وسايل جنگى منحصر به شمشير و نيزه و امثال آن بوده است.
بدعت فقط يك نوع است كه حرام مىباشد و آن دستكارى در شريعت و نسبتدادن آن به دين است.
______________________________
(1). انفال، آيه 60.
(2). حسينى قزوينى، وهابيت از منظر عقل و شرع، ص 220.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 277
وهابيت تكفيرى و اتهام بدعت به مسلمانان
اتهام بدعت به مسلمانان، از پديدههايى است كه وهابيت تكفيرى، بنا نهاده و به هر چيزى كه با افكارشان تطبيق نكند، برچسب بدعت و شرك زده و ريختن خون مسلمانان به نظر آنان، بدعتگرا، مباح است. در ذيل به نمونههايى از اين افكار اشاره مىشود:
جشن ميلاد نبى (ص):
بنباز، مفتى اعظم سابق سعودى برگزارى مراسم ميلاد رسول مكرم اسلام (ص) را بدعت دانسته و مىنويسد:
لايجوز الأحتفال بمولد الرسول (ص) و لا غيرِه؛ لأنّ ذلك من البدع المحدثة فى الدين، لأنّ الرسولَ (ص) لم يفعله و لاخلفاؤُه الراشدون و لاغيرُهم من الصحابةِ (رضى الله عنها) و لا التابعونَ لهم بإحسان فى القرونِ المُفَضَّلةِ؛[72] مراسم ميلاد پيامبر گرامى (ص) جايز نيست، و بدعت در دين محسوب مىشود؛ زيرا رسول مكرم اسلام، خلفاى راشدين، صحابه و ديگر تابعين، چنين مراسمى را انجام نمىدادهاند.
رفت و آمد و دعا در جوار قبر پيامبر:
شيخ صالح فوزان، عضو هيئت افتاى سعودى در مورد دعا در كنار قبر رسول الله (ص) به قصد اجابت آن مىنويسد:
من البدع التى تقع عند قُبّةِ الرسول (ص) كثرةُ التردّدِ عليه، كلما دخل المسجد ذهب يسلم عليه، و كذلك الجلوسُ عنده، و من البدعِ كذلك، الدعاءُ عند قبر الرسول (ص) أو غيرِه من القبورِ، مظنّةً أنّ الدعاءَ عنده يستجاب؛[73] رفتوآمد فراوان در كنار قبر رسول اكرم (ص) و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت بهشمار مىآيد و همچنين دعاكردن در كنار قبر پيامبر و يا قبور ديگر به نيت اجابت، از بدعتها به حساب مىآيد.
______________________________
(1). فتاوى مهمة لعموم الأمة، ج 1، ص 35.
(2). مجلّة الدعوة، شماره 1612، ص 37.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 278
هديه ثواب نماز و قرآن به رسول الله (ص):
گروه دائم افتاى سعودى درباره اهداى ثواب اعمال به پيامبر (ص) مىنويسد:
«لا يجوز إهداءُ الثوابِ للرسول (ص)، لا ختمُ القرآنِ و لا غيرِه، لأنّ السلفَ الصالحَ من الصحابة (رضى الله عنها)، و مَنْ بعدُهم، لم يفعلوا ذلك، و العباداتُ توقيفيةٌ؛[74] اهداى ثواب و ختم قرآن به رسول گرامى (ص) و غير آن حضرت، جايز نمىباشد، چون اصحاب پيامبر و ديگران چنين كارى نكردهاند.
مراسم سوگوارى پيامبران و صالحان:
همين گروه فتواى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم سوگوارى مىنويسد:
لايجوز الإحتفال بمن مات من الأنبياء و الصالحين و لا إحياء ذكراهم بالموالدِ و ... لأنّ جميع ما ذكر من البدع المحدثة فى الدين و من وسائل الشرك[75]؛ مراسم سوگوارى و همچنين بزرگداشت پيامبران و صالحان جايز نيست ... چون بدعت در دين و از وسايل شرك به حساب مىآيد.
فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پيامبر اسلام (ص):
آنان حتى ذكر صلوات و سلام بر نبى مكرم اسلام (ص) را قبل، بعد و هنگام اذان از موارد بدعت در دين مىدانند.[76]
زينىدحلان، مفتى مكه مكرمه متوفاى 1304، مىنويسد: محمدبن عبدالوهاب از درود فرستان به پيامبر گرامى (ص) بهويژه شب جمعه و بر بالاى منابر، ممانعت مىكردند، و از شنيدن صلوات اذيت مىشد و كسانى را كه درود مىفرستادند با شديدترين صورت
______________________________
(1). فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج 9، ص 58، فتواى شماره 3582.
(2). همان، ج 3، ص 54، فتواى شماره 1774.
(3). همان، ج 2، ص 501، فتواى شماره 9696. بنباز مفتى اعظم سابق سعودى نيز در فتاواى خود اينچنين قائل است: فتاوى إسلامية، ج 1، ص 251.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 279
مجازات مىكرد. مرد صالح نابينايى كه اذان مىگفت و پس از اذان به رسول اكرم (ص) صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبدالوهّاب آوردند و او دستور داد وى را به جرم درود بر حضرت، كشتند.
وى با بىشرمى در اينباره مىگويد: «إنّ الربابة فى بيت الخاطئة (الزانية) أقلّ إثماً ممّن ينادى بالصلاة على النّبى فى المنائر؛ گناه زنانى كه در خانه فساد در حال زنا هستند، از كسانى كه بر بالاى منارهها بر پيامبر صلوات مىفرستند، كمتر است.»[77]
وى بر پيروانش تلبيس مىكند كه تمامى اين كارها براى حفظ توحيد است؛
با اينكه درود به پيامبر گرامى (ص) نص قرآن و دستور الهى است كه مىفرمايد: إِنَّ اللهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِى يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً.[78] در آيه شريفه هيچگونه قيد مكانى و زمانى براى درود به حضرت ذكر نشده؛ يعنى هر وقت و هر كجا مىشود به پيامبر گرامى درود فرستاد.
برگزارى مجلس بزرگداشت اموات:
شيخعثيمين، از مفتيان و علماى بزرگ سعودى مىنويسد: اجتماع نزد مصيبتديده و همچنين خواندن قرآن براى ميت، توزيع خرما و گوشت، از بدعتهايى است كه بايد از آن اجتناب كرد، چون اين كار باعث نوحهسرايى، گريه و حزن داغديدگان مىشود و تلخى مصيبت براى هميشه در قلب آنان مىماند و من اين افراد را نصيحت مىكنم كه از كار خود، دست برداشته و توبه كنند.[79]
______________________________
(1). و كان ينهى عن الصلاه على النبى و يتاذى من سماعها و ينهى عن الاتيان بها ليلة الجمعة و عن الجهر بها على المنابر و يؤذى من يفعل ذلك و يعاقبه اشد العقاب حتى انه قتل رجلا اعمى كان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاه على النبيص فى المناره بعد الاذان فلم ينته و اتى بالصلاه على النبى فامر بقتله فقتل ثم قال: إنّ الرِّبابه فى بيت الخاطئه يعنى الزانيه أقل إثما ممن ينادى بالصلاه على النبى فى المنابر ويلبس على أصحابه بأنّ ذلك كلَّه محافظه على التوحيد. (دحلان، الدررالسنية، نشر دار غار حراء، مكتبة الأحباب، ص 109 108).
(2). احزاب، آيه 56.
(3). فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 270.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 280
اهداى ثواب نماز به اموات:
شوراى مذكور سعودى در اينباره مىنويسد: «لا يجوز أن تَهَبَ ثوابَ ما صلّيتَ للميت؛ بل هو بدعةٌ؛ لأنّه لم يثبُت عن النبى (ص) و لا عن الصحابةِ (رضى الله عنها)؛[80] هديه كردن ثواب نماز به ميت، بدعت محسوب مىشود، چون از رسول اكرم (ص) و اصحاب در اينباره چيزى نرسيده است.»
موارد بسيار ديگرى را مىتوان برشمرد از جمله: آغاز جلسات با آيات قرآن،[81] قرائت قرآن و دعا به صورت دستهجمعى[82]، گفتن «صدق اللّه العظيم» بعد از ختم قرآن،[83] دستكشيدن به پرده كعبه[84] و ذكر با تسبيح، چون در شرع مطهر وارد نشده و بهتر است به جاى تسبيح، با انگشتان دست ذكر گفته شود[85]، جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج[86] كه معتقدند بر پايى اين مراسم از عادات و سنتهاى اسلامى نيست، بلكه از دشمنان به ارث رسيده است و موارد متعدد ديگر.
هر كس بدعتگذاران را تكفير نكند، كافر است
در كتاب الدرر السنية فى أجوبة النجدية آمده كه: هر كس مشركان دولت تركيه و پرستشكنندگان قبور از اهل مكه و ديگران كه صالحان را مىپرستند، و از توحيد خدا به شرك عدول كرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض كردهاند، تكفير نكند، او نيز همانند آنها كافر است. اگرچه از دين آنان خوشش نيايد و از آنها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد. زيرا كسى كه مشركان را تكفير نكند، قرآن را
______________________________
(1). فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء: ج 4، ص 11، فتواى شماره 7482.
(2). محمد بن صالح، العثيمين، نور على الدرب، 43.
(3). فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج 3، ص 481، فتواى شماره 4994.
(4). همان، ج 4، ص 149، فتواى شماره 3303.
(5). مجموع فتاواى ابنعثيمين، شماره 366.
(6). فتاوى إسلامية، ج 2، ص 366.
(7). فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 43.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 281
تصديق نكرده است، چون قرآن مشركان را تكفير كرده و دستور داده است كه آنها را تكفير كنيم، با آنها دشمن باشيم و بجنگيم.»[87]
نقد عقايد وهابيت در اتهام مسلمانان به بدعت
در نقد عقايد وهابيت، مخالفت تفكر وهابيت را از نظر مبانى و اصول مسلم نزد شيعه و سنى، همانند اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم را بحث خواهيم كرد.
مخالفت عقايد وهابيت با اصاله الإباحه
يكى از اصولى كه در شريعت مقدس اسلام پايه آزادى و كرامت انسانى از آن سرچشمه مىگيرد، اصالهالاباحه مىباشد؛ يعنى اصل اوليه درهر چيز و هركار و هر انديشه اباحه است و بس؛ مادامى كه فرمان امر و نهى و تحريم و منع از ناحيه شارع مقدس صادر نشده باشد، اصل اباحه جارى است و تنها در موارد كه دليل شرعى و يا عقلى بر منع و تحريم و يا الزام و وجوب باشد، از اباحه خارج مىشود.
با تدبر در آيات قرآن نيز اين مسئله بهوضوح مشخص است، به تعدادى از آيات كه گواه بر اين مطلب است، اشاره مىكنيم:
وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيهِ وَ إِنَّ كَثِيرًا لَّيضِلُّونَ بِأَهْوَائهِم بِغَيرِ عِلْم إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ[88]؛ چرا از چيزها [گوشتها] يى كه نام خدا بر آنها برده شده، نمىخوريد؟! در حالىكه (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بيان
______________________________
(1). فمن لم يكفر المشركين من الدولة التركية، و عباد القبور كأهل مكة و غيرهم، ممن عبد الصالحين، و عدل عن توحيد الله إلى الشرك، و بدل سنة رسوله باالبدع، فهو كافر مثلهم، و إن كان يكره دينهم و يبغصهم و يحب الإسلام و المسلمين فان الذى لا يكفر المشركين، غير مصدق بالقرآن، فإن القرآن قد كفر المشركين، و أمر بتكفيرهم و عداوتهم و قتالهم. النجدى، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنية فى أجوبة النجدية، ج 9، ص 290- 292.
(2). انعام، آيه 119.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 282
كرده است! مگر اينكه ناچار باشيد (كه در اين صورت، خوردن از گوشت آن حيوانات جايز است.) و بسيارى از مردم، به خاطر هوا و هوس و بىدانشى، (ديگران را) گمراه مىسازند و پروردگارت، تجاوزكاران را بهتر مىشناسد.
آيه شريفه به روشنى دلالت دارد كه آنچه نياز به بيان دارد محرمات است، نه مباحات از اينرو لازم نيست كه به هنگام شك در مورد خاص، تا زمانىكه در دايره حرام قرار نگرفته، توقف كرد. و از عمل، خوددارى شود.
قُل لَّا أَجِدُ فِى مَآ أُوحِى إِلَى مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِم يطْعَمُهُو إِلَّا أَن يكُونَ مَيتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِير فَإِنَّهُو رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَّهِ بِهِى فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَ بَاغ وَ لَا عَاد فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[89]؛ بگو: «در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمىيابم، جز اينكه مردار باشد، يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوك- كه اينها همه پليدند- يا حيوانى كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غيرخدا [نام بتها] بر آن برده شده است.» اما كسى كه مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بىآنكه خواهان لذت باشد و يا زيادهروى كند (گناهى بر او نيست) زيرا پروردگارت، آمرزنده و مهربان است.
اين آيه شريفه نيز به وضوح دلالت دارد كه حرام نياز به بيان و مستند به وحى به پيامبر (ص) در كتاب و يا سنت دارد و مباح، مبراى از اعلان است و اگر بعد از جستجو، حكم مسئلهاى را پيدا نكرديم، مىگوييم اين خارج از وحى بر نبى (ص) است و حلال مىباشد.
أصالة الإباحه در روايات
اهل سنت، روايات متعددى درباره اصالة الاباحه دارند، از جمله حاكم نيشابورى از ابودرداء نقل مىكند كه:
______________________________
(1). همان، آيه 145.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 283
«ما أحل اللّه فى كتابه فهو حلال، وما حرّم فهو حرام، وما سكت عنه فهو عافية؛ آنچه را كه خداوند در كتابش حلال كرده، حلال و آنچه را كه حرام كرده، حرام است و آنچه را كه بدون حكم گذارده در عافيت (بىاشكال و مباح) است»؛ سپس مىگويد:
هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه؛ يعنى سند اين روايت صحيح است و بخارى و مسلم آن را ذكر نكردهاند.[90]
بنابراين، هر چه را خداى عالم ساكت بوده و حلال يا حرام نشمرده است، در عافيت قرار داده شدهايم؛ يعنى همان «كل شىء لك مباح»، «كل شىء لك طاهر»، «كل شىء لك جائز»، «كل شىء لك حلال» است.
در سنن بيهقى نيز عبارت مستدرك را آورده و در ادامه مىگويد كه: «فاقبلوا من الله عافيته، فإن الله لم يكن نسيا؛ از سوى خداوند عافيت بطلبيد، زيرا خداوند چيزى را فراموش نمىكند.»[91]
يعنى بايد اين تفضل و امتنان خداوند كه شما را در عافيت و مباح قرار داده، پذيرفت و خداوند فراموشكار نيست و اگر قرار بود چيزى حرام يا حلال باشد، و بهوسيله پيامبرش بيان مىكرد.
اقوال علما در أصالة الإباحه
ابنحجر عسقلانى مىنويسد: «إنّ الأصل فى الاشياء الاباحة حتى يرد الشرع خلاف ذلك؛[92] اصل در اشيا، اباحه است، مگر اينكه در شرع خلاف آن وارد شود.»
همين تعبير را عينى مىگويد: «شكى نيست كه حرمت متأخر از اباحه است، زيرا اصل در اشيا، اباحه است و حرام عارض مىشود و برعكس آن هم جايز نيست.»[93]
______________________________
(1). الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 375.
(2). البيهقى، سنن البيهقى الكبرى، ج 10، ص 12.
اين روايت را هيثمى آورده و مىگويد: إسناده حسن و رجاله موثقون. الهيثمى، مجمع الزوائد، ج 1، ص 171.
(3). ابنحجر عسقلانى، فتح البارى، ج 13، ص 227.
(4). ولا شك أن الحرمة متأخرة عن الإباحة لأن الأصل فى الأشياء الإباحة، و التحريم عارض و لا يجوز العكس. (بدرالدين العينى، عمدة القارى شرح صحيح البخارى، ج 5، ص 49.)
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 284
ابنتيميه نظريهپرداز بزرگ وهابيت، به صراحت مىگويد: «وَ مِن المَعْلُومِ أَنَّ الدِّينَ لَهُ «أَصْلَانِ» فَلَا دِينَ إلَّا مَا شَرَعَ اللَّهُ وَ لَا حَرَامَ إلَّا مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ؛ واضح است كه دو اصل براى دين است: دين به جز آنچه كه خداوند مشروع ساخته نيست و حرامى غير از آنچه خداوند حرام ساخته، نيست.»[94]
اين سخن نشان مىدهد كه وى نيز در گفتار معتقد به اصالة الاباحة بوده و عقيده دارد چيزى كه شريعت حرام نكرده، مباح مىباشد و نمىشود حكم به حرمت آن كرد.
علماى ديگر اهل سنت همانند: سرخسى[95]، ابنقدامه[96]، ابنحزم[97]، النووى[98]، ابنعابدين[99]، شوكانى[100] و ... اصل در اشيا را مثل شيعه، اباحه دانستهاند.
بنابراين يكى از دلايل محكم بسيار واضح تأييد شده بهوسيله عقل، قرآن و شرع، همين إصالة الإباحة است.
در اسلام، انسان درباره اشياى موجود در خارج، اجازه هرگونه دخل و تصرفى را دارد، مگر در مواردى كه دليلى بر منع وارد شده باشد. پس هرگاه در حلال يا حرامبودن چيزى شك كرديم، با اجراى اصل حليت حكم به حلال بودن آن مىكنيم.
خداوند در قرآن شريف مىفرمايد:
______________________________
(1). ابن تيميه، كتب و رسائل و فتاوى شيخ الإسلام ابنتيمية، ج 11، ص 631.
(2). شمسالدين السرخسى، المبسوط، ج 11، ص 217، و همان، ج 16، ص 33، ج 23، ص 164، ج 24، ص 77.
(3). ابنقدامه، المغنى، ج 3، ص 296 و ج 1، ص 131.
(4). ابنحزم، الاحكام، ج 6، ص 749.
(5). يحيى النووى، ج 1، ص 309 و ج 2، ص 365.
(6). ابنعابدين الدمشقى، حاشية رد المحتار، ج 1، ص 113.
(7). الشوكانى، نيل الأوطار، ج 5، ص 216- 217.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 285
وَ مَا كنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا؛[101] و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.) بنابراين اگر در واقع چيزى حرام بوده و به ما نرسيده باشد، عذاب نمىشويم.
آيتاللهالعظمى مكارم شيرازى مىنويسند: «در علم اصول در مباحث «برائت» به آيه فوق، استدلال شده است، زيرا حداقل مفهوم آيه اين است كه در مسائلى كه عقل قادر به درك آن نيست، خداوند بدون بعث رسولان؛ يعنى بيان احكام و وظائف، كسى را مجازات نمىكند، و اين دليل بر نفى مجازات و عقاب در موارد عدم بيان است، و اصل برائت نيز چيزى جز اين نمىگويد كه عقاب بدون بيان صحيح نيست».[102]
وَمَا أَهْلَكنَا مِنْ قَرْيةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ؛[103] ما هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم، مگر اينكه انذاركنندگانى (از پيامبران الهى) داشتند.
آنچه در اين آيه آمده است در حقيقت بيان همان قاعده عقلى معروف يعنى «قاعده قبح عقاب بلا بيان» است كه در آيه قبل نيز گذشت.[104]
اين آيات نشان مىدهد كه هرگونه هلاك و انذار، قبل از حجت، صحيح نيست، بنابراين در تمام مواردى كه وهابيت تكفيرى بدون هيچ دليل قاطع از كتاب و سنت، رنگ بدعت زده و كفر مسلمانان را ثابت و قتل آنان را جايز مىشمارند، شامل اين دو آيه شريفه، اصل «برائت» و «قبح عقاب بلا بيان»، خواهد شد.
در روايتى از رسول مكرم اسلام (ص) آمده كه: «ما بال أقوام يرغبون عما رخص لى فيه فوالله لأنا أعلمهم بالله و أشدهم له خشية»؛[105] چه شده كه گروهى رغبت به رخصتها و
______________________________
(1). اسراء، آيه 15.
(2). مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 12، ص 57.
(3). شعراء، آيه 208.
(4). مكارم شيرازى، همان، ج 15، ص 36.
(5). النووى، شرح صحيح مسلم، ج 15، ص 107.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 286
مباحات خداوندى ندارند؟ به خداوند سوگند، من داناترين آنان به خداوند و خشيت الهى من از همه آنان بيشتر است.
منظور وهابىها از اينكه هر امر نوظهورى را بدعت مىدانند، چيست؟ آيا اين امر نوظهور، داخل در اطلاق يا عموم ادله شرعى مىشود؟ اگر بدعت شامل اينگونه مسائل نشود، بنابراين بسيارى از بدعتهاى مرسوم در جوامع اسلامى، بدعت نبوده و داخل در اطلاقات و عمومات ادله شرعى مىشوند؛ بهطور مثال از ادله شرعى مستفاد مىشود كه احترام و اكرام مؤمن پسنديده است و براين مبنا، راههاى مختلف تعظيم انسانها، مجاز خواهد شد اگرچه اين موارد در زمان پيامبر نبوده و نص خاصى هم وارد نشده باشد مثل دست دادن، از جا بلند شدن و ... داخل در عموم رحجان اكرام مؤمن مىشود. با توجه به اين مطلب، فرستادن صلوات با شنيدن اسم پيامبر، بلند شدن با شنيدن نام گرامى حضرت و ... بدعت نخواهد بود.
علاوه بر آنكه ادله شرعى، دال بر استحبابِ گفتنِ ذكر الهى در هر حال و فرستادن صلوات بر پيامبر؛ عام بوده و مقيد به كيفيت خاص مثلًا: بلند يا آهستهگفتن نشده، زيرا اين امور، داخل در عموم «ذِكْرُ اللّهِ حَسَنٌ فِى كِلِّ حالٍ»[106] است. البته اگر كسى اينگونه اعمال را به قصد ورود بگويد، بدعت خواهد بود.
بزرگداشت ميلاد پيامبران، و شمول اطلاقات و عمومات قرآن
يكى از موارد بدعتشمارى وهابيت را كه بزرگداشت ميلاد پيامبر اكرم (ص) مىباشد؛ ذكر و انطباق آن را با اطلاقات و عمومات آيات بررسى مىكنيم تا روشن شود كه ديگر موارد اتهام بدعت وهابيت به مسلمانان نيز، از جهل و عدم آگاهى آنان به معارف اسلامى و قرآنى سرچشمه مىگيرد:
______________________________
(1). آقا رضا الهمدانى، مصباح الفقيه، ج 6، ص 337.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 287
شمار زيادى از مسلمانان جهان، روز ميلاد پيامبر اكرم (ص) را جشن مىگيرند و گروهى اين عمل را بدعت مىنامند! در حالىكه گفتيم: هرگز ملاك بدعت بر آن صادق نيست.
اگر قبول كنيم كه اين نوع اكرام در شرع وارد نشده، به مدد عقل مىتوانيم درك كنيم كه اظهار محبت به رسول مكرم اسلام (ص) و خاندان پاكش، وظيفه هر مسلمان آزاده است و برگزارى اينگونه جشنهاى مذهبى مظهرى از آن عشق و محبت است.
با استفاده از عمومات و اطلاقاتى كه در كتاب و سنت وجود دارد، مشروعيت اين پاسداشت اثبات مىشود به چند نمونه اشاره مىكنيم:
تعظيم شعائر الهى
خداوند متعال در قرآنكريم مىفرمايد: ... وَ مَنْ يعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ..؛[107] و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست.
هر آنچه كه در برنامههاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مىاندازد، شعائر الهى است و مىتوان اين نتيجه را گرفت كه برگزارى مواليد پيامبر و ائمه معصومين داخل در عموم «وَ مَنْ يعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» مىباشد كه ريشه در تقواى قلوب دارد.
جشن ميلاد از مصاديق احترام به پيامبر أكرم (ص)
خداوند مىفرمايد: فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ؛[108] آنان كه به پيامبر ايمان آورده و به تكريم او پرداخته و او را يارى مىكنند و از نورى كه همراه وى فروفرستاده شده پيروى كنند، آنان رستگارانند.
جواز تكريم و تعظيم از جمله «وَعَزَّرُوهُ» روشن است و اجراى مراسم جشن به مناسبت ولادت رسول اكرم (ص)، از مصاديق اين تكريم به حساب مىآيد.
______________________________
(1). حج، آيه 32.
(2). اعراف، آيه 157.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 288
پاداش رسالت:
خداوند متعال مىفرمايد: قُل لَّا أَسَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى؛[109] اى پيامبر بگو: «من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوستداشتن نزديكانم (اهلبيتم).»
آيه شريفه، محبت و دوستداشتن اهل بيت پيامبر مكرم اسلام (ص) را پاداش رسالت دانسته و بديهى است كه برگزارى مراسم بزرگداشت در قالب جشن ميلاد و يا عزادارى در شهادت، نوعى اظهار ارادت به پيشگاه رسول ختمىمرتبت و خاندان پاكش خواهد بود.
جشن و سرور در نزول مائده آسمانى:
در آيه شريفه قرآن آمده: اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَينَا مَائِدَةً مِنْ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيداً لِاوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آيةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنْتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ؛[110] حضرت عيسى گفت: پروردگارا! از آسمان، خوانى براى ما بفرست، تا عيدى براى اول و آخر ما و نشانهاى از جانب تو باشد.
نزول مائده و نعمت زودگذر، در اين آيه، شايسته عيد و جشن ساليانه است، پس چرا روز ولادت و بعثت پيامبر گرامى (ص) كه حيات جاودانه به بشريت اهدا كرد، واجد اين خصلت نباشد؟ زيرا خداوند متعال درباره فايده رسالت پيامبر گرامى مىفرمايد: يأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْييكُمْ؛[111] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامىكه شما را به سوى چيزى مىخواند، كه به شما حيات مىبخشد.
به يقين، محبت به پيامبر اكرم (ص) يكى از اصول اسلام است و هيچكس حق انكار آن ندارد و هر مسلمانى حق دارد كه محبتش را به رسول مكرم اسلام (ص) ابراز كند، به شرطىكه با شريعت اسلام تعارض نداشته باشد. برگزارى اينگونه مراسم، يكى از
______________________________
(1). شورى، آيه 23.
(2). مائده، آيه 114.
(3). انفال، آيه 24.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 289
راههاى ابراز محبت به پيامبر اسلام (ص) و خاندان گرامش است كه ايشان بارها و بارها فرمود: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فى أَهْلِ بيتى؛[112] شما را به محبت با اهل بيت خود، به ياد خدا مىاندازم.»
يك تناقض آشكار:
جاى بسيار شگفتى است كه همين هيئت عالى فتواى عربستان سعودى كه برگزارى اينگونه مراسم را بدعت مىداند، درباره مراسم جشنهاى دولتى معتقد است كه: «اگر مقصود از مراسم برگزارى عيد، براى مصلحت ملت و تعظيم امور كشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس و آغاز سال تحصيلى، و گردهمايى كارمندان دولتى و امثال آنها كه قصد تقرب و عبادت در آن نيست، مانعى ندارد و شامل نهى پيامبر نمىشود.»[113]
واضح است كه اين تفكر، متحجرانه و مخالف با شريعت و فطرت است، زيرا هيچ تفاوتى ميان جشن ولادت با جشنهاى ديگر مانند: مراسم دولتى وجود ندارد، و كسانى كه جشن ميلاد براى فرزندان خود و جشن سالگرد ازدواج مىگيرند، كار خود را به شريعت نسبت نمىدهند و هيچگونه قصد تقرب و يا عبادت ندارند.
نتيجه بحث
يكى از معضلات جامعه اسلامى شيعه و سنى در عصر حاضر، وهابيت تكفيرى است كه آشنايى با عقايد و نقد آنها، يكى از نيازهاى جدى جوامع مسلمان است. واژه «بدعت» چون پتكى در دستان تكفيريان بر سر مسلمانان كوبيده شده و آنان بسيارى از افعال و اعمال انجام شده در بين مسلمانان را كه برخاسته از سنت است، عملى نوظهور كه ريشه در فعل سلف ندارد، مىدانند.
______________________________
(1). الشيبانى، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 366.
(2). و ما كان المقصودُ منه (العيد) تنظيمَ الأعمالِ مثلا لمصحلةِ الأُمّةِ و ضبطِ أمورِها؛ كأُسْبُوعِ المُرُور، و تنظيمِ مواعيدِ الدِراسِيةِ، و الاجتماعِ بالمُوَظَّفِين لِلْعَمَلِ و نحوِ ذلك، ممّا لا يفْضى به إلى التقرّبِ و العبادةِ و التعظيمِ بالأصالة، فهو من البِدَعِ العادِيةِ التى لا يشْمُلُها قوله «من أحدث فى أمرنا ما ليس منه فهو ردّ» فلا حَرَجَ فيه؛ بل يكون مشروعاً. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، ج 3، ص 88، فتواى شماره 9403.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 290
در معناى بدعت گفتيم كه: بدعت در لغت به معناى كار نو، بىسابقه و نوظهور است و در اصطلاح شرعى به معناى نسبتدادن چيزى به دين، در حالىكه در واقع مطابق با هيچيك از دستورات كلى دين و شريعت نباشد؛ مطابق اين معنا بسيارى از اعمال مسلمانان در صورتىكه آن را به دين نسبت ندهند يا به اعتبارى زير مجموعه يكى از برنامههاى كلى اسلام باشد، از دايره بدعت خارج است و حرمتى ندارد.
بدعت دو ركن اساسى دارد كه اگر عملى داراى اين دو خصلت بود، يقيناً بدعت است: تصرفى در شريعت صورت بگيرد، حكمى به شرع نسبت داده شود كه در آن نيست و يا دليلى براى مشروعيت عمل انجامشده، وجود نداشته باشد.
آنان بزرگداشت مواليد پيامبران و صالحان و برگزارى مراسم سوگوارى براى آنان، دعا در كنار قبر پيامبر، هديه ثواب نماز و قرآن به رسولالله (ص) فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پيامبر اسلام (ص)، ... بدعت دانستهاند. برگزارى مواليد پيامبر و ائمه معصومين داخل در عموم «وَ مَنْ يعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» مىباشد، كه ريشه در تقواى قلوب دارد.
در نقد عقايد وهابيت تكفيرى، موضوع بدعت را در قرآن بررسى كرديم و سپس رواياتى از كتب فريقين در اينباره ذكر كرديم؛ در انتها گفتيم كه آن افكار باطله، از نظر مبانى و اصول مسلم، نزد شيعه و سنى همانند: اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم، مردود است.
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 291
منابع
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 292
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 293
مجموعه مقالات كنگره جهانى جريان هاى افراطى و تكفيرى از ديدگاه علماى اسلام، ج5، ص: 294
پی نوشت:
[1] ( 1)* كارشناس ارشد فقه و مبانى حقوق اسلامى، دانشآموخته جامعة الزهرا( عليهاالسلام)
[2] ( 1). شعيب النسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 189.
[3] ( 1). فخرالدين الطريحى، مجمع البحرين، ج 6، ص 269.
[4] ( 2). ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 225.
[5] ( 3). ابن منظور، همان، ص 226 و مرتضى زبيدى، تاج العروس، ج 18، ص 300.
[6] ( 1) مرتضى زبيدى، همان.
[7] ( 2). محمد الأزهرى، تهذيب اللغة، ج 12، ص 210.
[8] ( 3). المجلسى، بحار الأنوار، ج 90، ص 117.
[9] ( 4). محمد تقى الحكيم، السنة فى الشريعة الإسلامية، ص 7.
[10] ( 5). فخر الدين الطريحى، مجمع البحرين، ج 6، ص 269.
[11] ( 1). ابنمنظور، همان، ص 225.
[12] ( 2). ابنحجر عسقلانى، فتح البارى، ج 3، ص 60.
[13] ( 3). الشوكانى، إرشاد الفحول إلى تحقيق الحق من علم الأصول، ص 33.
[14] ( 4). دائرة المعارف بزرگ اسلام، مدخل اصحاب اهل حديث.
[15] ( 1). الشيبانى، احمد بن حنبل؛ اصول السنة، ص 14، بن جبرين، شرح أصول السنة للإمام أحمد، ج 1، ص 2.
[16] ( 2). نساء، آيه 26.
[17] ( 3). البلاغى النجفى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج 2، ص 95.
[18] ( 4) انصارى قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن( تفسير القرطبى)، ج 5، ص 147.
[19] ( 1). شوكانى، فتح القدير، ج 1، ص 452.
[20] ( 2).« ويهديكم سنن الذين من قبلكم» يعنى: طرائقهم الحميدة و اتباع شرائعه التى يحبها و يرضاها. ابنكثير، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 267.
[21] ( 3). فتح، آيه 23.
[22] ( 4). اسراء، آيه 77.
[23] ( 5). حجر، آيه 13.
[24] ( 1). محمدرضا المظفر، أصول الفقه، ج 3، ص 64.« السنة فى اصطلاح الفقهاء:« قول النبى أو فعله أو تقريره» ... أما فقهاء الإمامية بالخصوص فلما ثبت لديهم أن المعصوم من آل البيت يجرى قوله مجرى قول النبى من كونه حجة على العباد واجب الاتباع فقد توسعوا فى اصطلاح« السنة» إلى ما يشمل قول كل واحد من المعصومين أو فعله أو تقريره، فكانت السنة باصطلاحهم:« قول المعصوم أو فعله أو تقريره». و السر فى ذلك: أن الأئمة من آلالبيت( عليهم السلام) ليسوا هم من قبيل الرواة عن النبى و المحدثين عنه ليكون قولهم حجة من جهة أنهم ثقات فى الرواية، بل لأ نهم هم المنصوبون من الله تعالى على لسان النبى لتبليغ الأحكام الواقعية، فلا يحكون إلا عن الأحكام الواقعية عندالله تعالى كما هى ... فليس بيانهم للأحكام من نوع رواية السنة و حكايتها، و لا من نوع الاجتهاد فى الرأى و الاستنباط من مصادر التشريع، بل هم أنفسهم مصدر للتشريع، فقولهم سنة لا حكاية السنة.»
[25] ( 2). نهج البلاغه، خطبه 182.
[26] ( 3). الشوكانى، إرشاد الفحول إلى تحقيق الحق من علم الأصول، ص 32.
[27] ( 1). فراهيدى، العين، ج 2، ص 54.
[28] ( 2). احقاف، آيه 9، من اولين فرستاده از ميان پيامبران نبودم.
[29] ( 3). ابنفارس، معجم مقاييس اللغة، ج 1، ص 209.
[30] ( 4). راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن، ص 110.
[31] ( 1). محمد فيروز آبادى، قاموس المحيط، ج 3، ص 4.
[32] ( 2). اسماعيل جوهرى، الصحاح، ج 3، ص 1184.
[33] ( 3). ابنمنظور، لسان العرب، ج 8، ص 6.
[34] ( 4). همان، ص 7.
[35] ( 1). ابنرجب حنبلى، جامع العلوم والحكم فى شرح خمسين حديثا من جوامع الكلم، ج 2، ص 127.
[36] ( 2). عسقلانى، فتح البارى، ج 4، ص 219.
[37] ( 3).« وحاصل القول فى البدعة أنها لغة: ما كان مخترعا على غير مثال سابق، و شرعاً: ما أحدث على خلاف أمر الشارع و دليله الخاص أو العام». رفاعة رافع، طهطاوى، نهاية الإيجاز فى سيرة ساكن الحجاز، ج 1، ص 64.
[38] ( 1). شريف مرتضى، رسائل الشريف المرتضى، ج 2، ص 264.
[39] ( 2).« البدعة: الحدث فى الدين و ما ليس له أصل فى كتاب و لا سنّة. وإنّما سمّيت بدعة لأنّ قائلها ابتدع هو نفسه ...». فخر الدين الطريحى، مجمع البحرين، ج 4، ص 298.
[40] ( 3). و عن ابنشهاب عن عروة بن الزبير عن عبدالرحمن بن عبدالقارى أنه قال خرجت مع عمر بن الخطاب( رضى الله عنها) عنه ليلة فى رمضان إلى المسجد فإذا الناس أوزاع متفرقون يصلى الرجل لنفسه و يصلى الرجل فيصلى بصلاته الرهط فقال عمر إنى أرى لو جمعت هؤلاء على قارئ واحد لكان أمثل ثم عزم فجمعهم على أبىبنكعب ثم خرجت معه ليلة أخرى و الناس يصلون بصلاة قارئهم قال عمر نعم البدعة هذه. بخارى، صحيح البخارى، ج 2، ص 252، باب فضل من قام رمضان، من كتاب الصوم.
[41] ( 1). مجموع فتاوى ابنتيمية، ج 20، ص 163.
[42] ( 2). ابن حجر، فتح البارى، ج 13، ص 212.
[43] ( 3). أنها( كل بدعة ضلالة) جائت مطلقة عامة على كثرتها لم يقع فيها إستثناء ألبتة، و لم يأتِ فيها ما تقتضى أنَّ منها ما هو هدى. ابواسحاق شاطبى، الاعتصام، ج 1، ص 141.
[44] ( 4).« كل بدعة ضلالة» يشمل جميع اقسام البدعة و لايستثنى منه شىء .... ابن رجب حنبلى، جامع العلوم و الحكم فى شرح خمسين حديثا من جوامع الكلم، ص 252.
[45] ( 5). محمد بن إسماعيل الكحلانى، سبل السلام فى شرح بلوغ المرام، ج 2، ص 10.
[46] ( 1). ليس مع من قسم البدعة إلى بدعة حسنة و بدعة سيئة دليل؛ لأن البدع كلها سيئة؛ لقوله:« كل بدعة ضلالة، و كل ضلالة فى النار.» صالح بن فوزان، المنتقى من فتاوى فضيلة الشيخ صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، ج 1، ص 171، شماره فتوا 94.
[47] ( 2). يوسف، آيه 40.
[48] ( 3). يونس، آيه 59.
[49] ( 1). ابنكثير، تفسير قرآن العظيم، ج 4، ص 240.
[50] ( 2). نحل، آيه 116.
[51] ( 3). ابن كثير، همان، ج 4، ص 523.
[52] ( 1). محمد قرطبى، الجامع لأحكام القرآن، ج 10، ص 196.
[53] ( 2). طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 36.
[54] ( 1). الحجاج النيسابورى، صحيح مسلم، ج 3، ص 11.
[55] ( 2). شعيب النسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 189.
[56] ( 3). ابنحجر العسقلانى، فتح البارى، ج 13، ص 212.
[57] ( 1). الألبانى، أحكام الجنائز، ص 30.
[58] ( 2). ابن حجر العسقلانى، همان، ج 13، ص 213.
[59] ( 1). البخارى، صحيح بخارى، ج 3، ص 167؛ الحجاج النيسابورى، همان، ج 5، ص 132؛ احمد حنبل، مسند أحمد، ج 6، ص 270 و محمد يزيد القزوينى، سنن ابنماجة، ج 1، ص 7.
[60] ( 2). البخارى، همان، ص 24.
[61] ( 3). شورى، آيه 23، اعراف، آيه 157، حج، آيه 32 و ....
[62] ( 4). قال رسول الله( ص): ... أحبونى لحب الله و أحبوا أهل بيتى لحبى. الحاكم النيسابورى، المستدرك، ج 3، ص 150 و آورده: هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه؛ در فضل تعليم و تعلم قرآن، ابنحجر عسقلانى، فتحالبارى، ج 9، ص 69 و ....
[63] ( 1). كلينى، كافى، ج 1، ص 54 ح 2، باب البدع.
[64] ( 2). نهجالبلاغه، خطبه 145؛ ميرزا حسين نورى، مستدرك وسائل، ج 12، ص 324 و مجلسى، بحارالأنوار، ج 2، ص 264.
[65] ( 1). نهجالبلاغه، خطبه 176؛ حر عاملى، وسائل الشيعة( آل البيت)، ج 27، ص 135.
[66] ( 2). كلينى، همان، ج 2، ج 375 ح 3، باب مجالسة أهل المعاصى.
[67] ( 1). يونس، آيه 59.
[68] ( 2). حديد، آيه 27.
[69] ( 3). بقره، آيه 79.
[70] ( 1). انفال، آيه 60.
[71] ( 2). حسينى قزوينى، وهابيت از منظر عقل و شرع، ص 220.
[72] ( 1). فتاوى مهمة لعموم الأمة، ج 1، ص 35.
[73] ( 2). مجلّة الدعوة، شماره 1612، ص 37.
[74] ( 1). فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج 9، ص 58، فتواى شماره 3582.
[75] ( 2). همان، ج 3، ص 54، فتواى شماره 1774.
[76] ( 3). همان، ج 2، ص 501، فتواى شماره 9696. بنباز مفتى اعظم سابق سعودى نيز در فتاواى خود اينچنين قائل است: فتاوى إسلامية، ج 1، ص 251.
[77] ( 1). و كان ينهى عن الصلاه على النبى و يتاذى من سماعها و ينهى عن الاتيان بها ليلة الجمعة و عن الجهر بها على المنابر و يؤذى من يفعل ذلك و يعاقبه اشد العقاب حتى انه قتل رجلا اعمى كان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاه على النبيص فى المناره بعد الاذان فلم ينته و اتى بالصلاه على النبى فامر بقتله فقتل ثم قال: إنّ الرِّبابه فى بيت الخاطئه يعنى الزانيه أقل إثما ممن ينادى بالصلاه على النبى فى المنابر ويلبس على أصحابه بأنّ ذلك كلَّه محافظه على التوحيد.( دحلان، الدررالسنية، نشر دار غار حراء، مكتبة الأحباب، ص 109 108).
[78] ( 2). احزاب، آيه 56.
[79] ( 3). فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 270.
[80] ( 1). فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء: ج 4، ص 11، فتواى شماره 7482.
[81] ( 2). محمد بن صالح، العثيمين، نور على الدرب، 43.
[82] ( 3). فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج 3، ص 481، فتواى شماره 4994.
[83] ( 4). همان، ج 4، ص 149، فتواى شماره 3303.
[84] ( 5). مجموع فتاواى ابنعثيمين، شماره 366.
[85] ( 6). فتاوى إسلامية، ج 2، ص 366.
[86] ( 7). فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 43.
[87] ( 1). فمن لم يكفر المشركين من الدولة التركية، و عباد القبور كأهل مكة و غيرهم، ممن عبد الصالحين، و عدل عن توحيد الله إلى الشرك، و بدل سنة رسوله باالبدع، فهو كافر مثلهم، و إن كان يكره دينهم و يبغصهم و يحب الإسلام و المسلمين فان الذى لا يكفر المشركين، غير مصدق بالقرآن، فإن القرآن قد كفر المشركين، و أمر بتكفيرهم و عداوتهم و قتالهم. النجدى، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنية فى أجوبة النجدية، ج 9، ص 290- 292.
[88] ( 2). انعام، آيه 119.
[89] ( 1). همان، آيه 145.
[90] ( 1). الحاكم النيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 375.
[91] ( 2). البيهقى، سنن البيهقى الكبرى، ج 10، ص 12.
اين روايت را هيثمى آورده و مىگويد: إسناده حسن و رجاله موثقون. الهيثمى، مجمع الزوائد، ج 1، ص 171.
[92] ( 3). ابنحجر عسقلانى، فتح البارى، ج 13، ص 227.
[93] ( 4). ولا شك أن الحرمة متأخرة عن الإباحة لأن الأصل فى الأشياء الإباحة، و التحريم عارض و لا يجوز العكس.( بدرالدين العينى، عمدة القارى شرح صحيح البخارى، ج 5، ص 49.)
[94] ( 1). ابن تيميه، كتب و رسائل و فتاوى شيخ الإسلام ابنتيمية، ج 11، ص 631.
[95] ( 2). شمسالدين السرخسى، المبسوط، ج 11، ص 217، و همان، ج 16، ص 33، ج 23، ص 164، ج 24، ص 77.
[96] ( 3). ابنقدامه، المغنى، ج 3، ص 296 و ج 1، ص 131.
[97] ( 4). ابنحزم، الاحكام، ج 6، ص 749.
[98] ( 5). يحيى النووى، ج 1، ص 309 و ج 2، ص 365.
[99] ( 6). ابنعابدين الدمشقى، حاشية رد المحتار، ج 1، ص 113.
[100] ( 7). الشوكانى، نيل الأوطار، ج 5، ص 216- 217.
[101] ( 1). اسراء، آيه 15.
[102] ( 2). مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 12، ص 57.
[103] ( 3). شعراء، آيه 208.
[104] ( 4). مكارم شيرازى، همان، ج 15، ص 36.
[105] ( 5). النووى، شرح صحيح مسلم، ج 15، ص 107.
[106] ( 1). آقا رضا الهمدانى، مصباح الفقيه، ج 6، ص 337.
[107] ( 1). حج، آيه 32.
[108] ( 2). اعراف، آيه 157.
[109] ( 1). شورى، آيه 23.
[110] ( 2). مائده، آيه 114.
[111] ( 3). انفال، آيه 24.
[112] ( 1). الشيبانى، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 366.
[113] ( 2). و ما كان المقصودُ منه( العيد) تنظيمَ الأعمالِ مثلا لمصحلةِ الأُمّةِ و ضبطِ أمورِها؛ كأُسْبُوعِ المُرُور، و تنظيمِ مواعيدِ الدِراسِيةِ، و الاجتماعِ بالمُوَظَّفِين لِلْعَمَلِ و نحوِ ذلك، ممّا لا يفْضى به إلى التقرّبِ و العبادةِ و التعظيمِ بالأصالة، فهو من البِدَعِ العادِيةِ التى لا يشْمُلُها قوله« من أحدث فى أمرنا ما ليس منه فهو ردّ» فلا حَرَجَ فيه؛ بل يكون مشروعاً. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، ج 3، ص 88، فتواى شماره 9403.
|