علمای اهل سنت به حرمت قیام علیه حاکم گرچه ظالم و یا فاسق باشد، فتوا دادهاند که در ادامه به دیدگاه مذاهب فقهی در این باره میپردازیم.
دیدگاه حنفیه
ابنابیالعز حنفی شارح عقیده طحاویه است. او درباره لزوم پیروی از حاکم، گرچه ظالم باشد، میگوید: «قیام علیه حاکم بلاد اسلامی جایز نیست، گرچه اهل ظلم باشد. ما هرگز به چنین قیامی سفارش نمیکنیم و هیچگاه دست از پیروی حاکم برنمیداریم؛ چراکه پیروی از حاکم را فریضه میدانیم و تا زمانی که به معصیت امر نکند ما نیز راه صلح و تعامل را برمیگزینیم».[1]
دیدگاه مالکیه
ابنعبدالبر از علمای بزرگ مالکی قرن چهارم و پنجم و صاحب کتابهای متعددی است. او بعد از نقد دیدگاه معتزله بر جواز خروج بر حاکم ظالم، جائر یا فاسق معتقد است جماعت اهل سنت و علمای ایشان میگویند حاکم نزد ما باید فاضل، عالم، عادل و اهل احسان و قادر بر قیام باشد، آنچنان که شرط امامت نیز چنین است. پس اگر چنین شرایطی برای حاکم میسر نشد صبر بر اطاعت از امام جائر بهتر از خروج علیه او است. چون خروج علیه او موجب میشود به جای امنیت، ترس و قتل و خونریزی جایگزین شود و دست فتنهگران باز شده و موجب غارت و فساد برای مسلمانان گردد و این فتنه بهمراتب بزرگتر از صبر بر جور حاکم ظالم است.[2]
دیدگاه شافعیه
نووی، شارح صحیح مسلم، درباره حرمت خروج بر حاکم فاسق و ظالم میگوید: «به اجماع مسلمانان، جنگ و خروج بر حاکمان حرام است گرچه آنان فاسق و ظالم باشند».[3] نیز در جایی دیگر میگوید: «علمای اهل سنت اجماع دارند بر اینکه سلطان به واسطه فسق برکنار نمیشود».[4] مزنی نیز، که از یاران امام شافعی است، در لزوم پیروی از حاکم و جایز نبودن قیام علیه وی میگوید: «پیروی از فرمان حاکمان در اموری که موجب رضایت خدا است، لازم است و اگر حاکم ظلم و تعدی کند قیام علیه او جایز نیست».[5] امام ابوالحسن اشعری، مؤسس مذهب اشعری، که اکثر اهل سنت در مسائل کلامی پیرو او هستند و نام او را میتوان ذیل دیدگاه شوافع نام برد، در پرهیز از قیام علیه حاکم و لزوم تبعیت از او میگوید: «چهلوپنجمین اجماع که علما بر آن اتفاق دارند اطاعت از حاکم است. پیروی از حاکم، اگرچه با زور به این منصب رسیده باشد، لازم است؛ اگر معصیتکار هم باشد خروج مسلحانه بر او لازم نیست، بلکه جنگ در رکاب او علیه دشمن واجب است».[6]
دیدگاه حنبلیه
امام احمد بن حنبل در حرمت قیام مسلحانه علیه حاکم، گرچه معصیتکار باشد، چنین میگوید: «اجماع تابعین و علما، فقها و بزرگان سلف بر این است که سنت پیامبر اینطور بوده که زیر پرچم حاکم، اقدام به قیام مسلحانه نکنند و صبر در پیش گیرند، خواه حاکم، عادل باشد یا ظالم؛ و اگر حاکم معصیت کند قیام علیه او روا نیست. همچنین، تکفیر کسی که اهل توحید است اگرچه معصیت کبیره کند جایز نیست.»[7]
همچنین بزرگان مذهب حنبلی مانند ابنبطه[8] قاضی ابویعلی[9] حنبلی ابنرجب حنبلی[10] و دیگر علما در این باره با نظر احمد بن حنبل موافق هستند.
با نقل اقوال ائمه و بزرگان مذاهب اربعه ثابت شد که دیدگاه تکفیریها در وجوب خروج علیه حاکم به دلیل فسق او مخالف دیدگاه مذاهب اهل سنت است.
دیدگاه سلفیه
ابنتیمیه، که پدر فکری جریان سلفی محسوب میشود، در این باره میگوید: «سنت رسول خدا اینگونه بوده است که با خوارج امت (خروجکنندگان بر حاکم) قتال کنند و دستور آن حضرت این بوده که بر جور سلاطین و ظلم ایشان صبر کنند، حتی با وجود معصیتکاربودن حکام، در نماز جماعت به ایشان بپیوندند».[11] ابنتیمیه ضمن تأیید دیدگاه علمای اهل سنت در حرمت خروج بر حاکم، این دیدگاه را بر اساس روایات صحیح میداند. او میگوید: «دیدگاه علمای اهل سنت این است که جنگ و کشتار علیه حاکم جایز نیست. چون به فتنهای بزرگتر منجر میشود و این دیدگاه برگرفته از احادیث صحیحی است که از پیامبر رسیده است».[12]
سایر علمای سلفی مانند امیر صنعانی[13]، شوکانی[14]، ناصر الدین البانی[15]و دیگران نیز معتقد به حرمت خروج علیه حاکماند.
با توجه به آنچه بیان شد علمای اهل سنت بر حرمت خروج بر علیه حاکم مسلمان اتفاق نظر دارند؛ ولی گروههای تکفیری، برخلاف دیدگاه اهل سنت و حتی هممسلکان سلفی خویش، بر حاکمان اسلامی خروج کرده اند.
پی نوشت:
[1]. ابن ابی العز حنفی، شرح الطحاویة، ج2، ص540
[2]. ابن عبدالبر، یوسف، الاستذکار، ج5، ص16.
[3]. نووی، یحیی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج12، ص229.
[4]. «وأجمع أهل السنة أنه لا ینعزل السلطان بالفسق» (همان).
[5]. مزنی، اسماعیل، شرح السنة معتقد إسماعیل بن یحیی المزنی، ص84.
[6]. اشعری، أبوالحسن، رسالة إلی أهل الثغر بباب الأبواب، ص168.
[7]. آلوسی، نعمان، جلاء العینین فی محاکمة الأحمدین، ص226.
[8]. ابن بطه العکبری، عبیدالله بن محمد، الابانة الصغری، ص279.
[9]. قاضی أبویعلی، أحکام السلطانیة، ص20.
[10]. ابن رجب، عبدالرحمن بن احمد، جامع العلوم والحکم، ج1، ص222.
[11]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج28، ص470
[12]. همو، منهاج السنة النبویة، ج4، ص529.
[13]. امیر صنعانی، سبل السلام، ج2، ص374.
[14]. شوکانی، محمد، السیل الجرار، ص941.
[15]. البانی، ناصرالدین، سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج7، ص1240 و 1241
|