روایات نبوی حاکی از معذور بودن و پرهیز از تکفیر جاهل است که به برخی از آنها میپردازیم.
«عَنِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ، قَالَ: کانَ رَجُلٌ یسْرِفُ عَلَی نَفْسِهِ فَلَمَّا حَضَرَهُ المَوْتُ قَالَ لِبَنِیهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِی، ثُمَّ اطْحَنُونِی، ثُمَّ ذَرُّونِی فِی الرِّیحِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَی رَبِّی لَیعَذِّبَنِّی عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا، فَلَمَّا مَاتَ فُعِلَ بِهِ ذَلِک، فَأَمَرَ اللَّهُ الأَرْضَ فَقَالَ: اجْمَعِی مَا فِیک مِنْهُ، فَفَعَلَتْ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ: مَا حَمَلَک عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: یا رَبِّ خَشْیتُک، فَغَفَرَ لَهُ؛[1] از پیامبر اکرم روایت شده است که فرمود: مردی زیاد گناه میکرد. زمانی که وقت مرگش فرا رسید به فرزندانش گفت: هنگامی که از دنیا رفتم، مرا بسوزانید تا خاکستر شوم سپس خاکستر مرا به باد دهید. به خدا قسم اگر پروردگارم بر من قدرت بیابد؛ مرا عذابی میکند که احدی را اینگونه عذاب نکرده باشد. زمانی که آن مرد از دنیا رفت فرزندان به وصیت پدر عمل کردند. پس خداوند به زمین دستور داد: آن خاکستر را به حالت اول در بیاور. پس زمین این عمل را انجام داد تا اینکه آن مرد ایستاده در پیشگاه خداوند حاضر شد و خداوند از او پرسید: به چه دلیلی این رفتار، از تو سر زد؟ آن مرد جواب داد: پروردگارا به دلیل ترس از تو. پس خدا او را بخشود».
شخص مذکور در این روایت، با اینکه خداوند را قبول کرده بود اما در قدرت خداوند متعال شک داشت و به همین علت گمان میکرد چنانچه سوزانده شود و خاکسترش در هوا پراکنده گردد، ذرات بدنش در زمین از بین میرود و خداوند نمیتواند دوباره او را زنده کند. اما اگر سالم دفن شود، خداوند بهراحتی او را برمیگرداند و مشمول عذاب قرار میگیرید. چه کفری بالاتر از اینکه انسان گمان کند میتواند از تحت سیطره قدرت الهی رهایی یابد؟ این فرد با اینکه چنین فکر و عقیدهٔ کفرآمیزی داشت و به فکرش ترتیب اثر داد، خداوند از گناه وی گذشت و او را به سبب جهلش عذاب نکرد.
ابنتیمیه ذیل این حدیث، جهل را علت بخشودهشدن آن شخص میداند. لذا میگوید شک و جهل این مرد در قدرت خداوند متعال بود که زندهشدن انسان بعد از مرگ (معاد) را انکار میکرد،[2] اما به سبب این شک و جهل نمیتوان کسی را تکفیر کرد.[3] ابنقیم نیز جهل را مانع تکفیر معین میداند و ذیل این حدیث میگوید: «انکار توحید اگر از روی جهل باشد موجب تکفیر شخص نمیشود. مانند فردی که در قدرت خدا تشکیک کرد و به خانوادهاش دستور داد او را آتش زده و خاکسترش را به باد دهند. زیرا این جهل از روی عناد یا تکذیب نبود». [4] ابنحزم نیز با پذیرش معذوربودن جاهل، ذیل این حدیث تأکید میکند: «این مرد به دلیل اینکه در قدرت خدا شک کرد و آن شک این بود که آیا خدا میتواند او را بعد از متلاشیشدنش احیا کند، باید تکفیر میشد. لذا به دلیل جاهلبودنش بخشوده شد و تکفیر نشد». [5]
بنابراین، از این روایت به دست میآید که شخص جاهل حتی اگر اصول توحیدی را انکار کند، معذور است و تکفیر نمیشود. همچنین، مسلمانانی که در عصر حاضر در کشورهای اسلامی و دیگر بلاد زندگی میکنند چنین وضعیتی دارند. آنها با اینکه در برخی از مسائل راجع به خداوند متعال جهل دارند ولی اهل ایمان هستند و مشمول فضل و رحمت و بخشایش خداوند متعال قرار میگیرند.
تکفیرنشدن عدی بن حاتم علیرغم داشتن صلیب
«عَنْ عُدَی بْنِ حَاتِمٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَتَیتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ وَ فِی عُنُقِی صلیب من ذَهَبٍ فَقَالَ لِی: یا عُدَی اطْرَحْ هَذَا الْوَثَنَ مِنْ عُنُقِک. فَطَرَحْتُهُ ثُمَّ انْتَهَیتُ إِلَیهِ وَ هُوَ یقْرَأُ: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، حَتَّی فَرَغَ منها، قلت: إِنَّا لَسْنَا نَعْبُدُهُمْ، فَقَالَ: أَلَیسَ یحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ فَتُحَرِّمُونَهُ، وَ یحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَتَسْتَحِلُّونَهُ؟ قال: فقلت: بَلَی، قَالَ: فَتِلْک عِبَادَتُهُمْ؛[6] عدی بن حاتم میگوید در حالی نزد رسول خدا آمدم که در گردنم صلیب طلایی آویزان بود. رسولالله به من گفت: ای عدی این بُت را از گردنت خارج کن. من هم خارج کردم. در این هنگام دیدم رسول خدا این آیه را تلاوت میکند: «(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند». تا اینکه از تلاوت آیه فارغ شد من در این حال به ایشان عرض کردم یا رسولالله! ما آنها را نمیپرستیم. رسول خدا فرمودند: آیا اینگونه نیست که ایشان حرام میکردند آنچه را خدا حلال کرده و حلال میکردند آنچه را خدا حرام کرده است. گفتم بله یا رسولالله. رسولالله فرمودند: پس همین رفتار عبادت ایشان محسوب میشود».
این حدیث بیانگر آن است که عدی بن حاتم با اینکه مرتکب دو عمل شرکآلود (انداختن صلیب، پیروی از احبار) شده بود، پیامبر او را به دلیل جهل تکفیر نکرد. رسولالله به او نفرمود: تو با این اعمال کافر شدهای و باید توبه کنی وگرنه کشته میشوی. بنابراین، حدیث مذکور بر معذوربودن جاهل دلالت دارد، هرچند جاهل، مرتکب شرک اکبر (خروج از دین) شده باشد.
«عَنْ أَبِی وَاقِدٍ اللَّیثِی: أَنَّهُمْ خَرَجُوا عَنْ مَکةَ مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ إِلَی حُنَینٍ، قَالَ: وَ کانَ لِلْکفَّارِ سِدْرَةٌ یعْکفُونَ عِنْدَهَا، وَ یعَلِّقُونَ بِهَا أَسْلِحَتَهُمْ، یقَالُ لَهَا: ذَاتُ أَنْوَاطٍ، قَالَ: فَمَرَرْنَا بِسِدْرَةٍ خَضْرَاءَ عَظِیمَةٍ، قَالَ: فَقُلْنَا: یا رَسُولَ اللهِ، اجْعَلْ لَنَا ذَاتَ أَنْوَاطٍ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ: "قُلْتُمْ وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ کمَا قَالَ قَوْمُ مُوسَی: {اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کمَا لَهُمْ آلِهَةً قَالَ إِنَّکمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ}...؛[7] از ابو واقد لیثی نقل شده که آنان به همراه رسولالله از مکه به سمت حنین خارج شدند. ابو واقد گفت: [در بین راه] درختی متعلق به کفار بود که آنان در مقابلش تعظیم کرده و سلاحشان را به آن آویزان میکردند که به آن (ذات انواط) گفته میشود. ابو واقد گفت: پس ما هم از کنار درخت سدر سبزی بزرگی عبور کردیم و به رسول خدا گفتیم برای ما هم یک (ذات انواط) قرار بده! که در این هنگام رسول خدا فرمود: قسم به کسی که جانم در دست او است. شما چیزی گفتید که قوم موسی گفتند: برای ما خدایی قرار بده همانطور که برای آنان خدایانی وجود دارد. در این هنگام حضرت موسی گفت: همانا شما گروهی جاهل هستید».
همانطور که در این حدیث صحیح آمده است، اصحاب رسول خدا به سبب جهلشان درخواست شرکآمیزی از پیامبر کردند، اما دیده میشود که رسولالله، آنان را تکفیر نکرد و نفرمود که شما به سبب این درخواست شرکآمیز از دین خارج شدهاید و باید توبه کنید و دوباره شهادتین را بر زبان جاری ساخته و مسلمان شوید؛ بلکه آنان را به قوم حضرت موسی تشبیه کرد که گرفتار شرک شده بودند و همانطور که قبلاً گذشت، حضرت موسی (ع) به قوم خود فرمود: «إِنَّکمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛[8] شما گروهی جاهل هستید». پیامبر خدا نیز مسلمانان را به سبب جهلشان تکفیر نکرد و فقط به توبیخ آنان بسنده کرد.
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی أَوْفَی، قَالَ: لَمَّا قَدِمَ مُعَاذٌ مِنَ الشَّامِ سَجَدَ لِلنَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ، قَالَ: مَا هَذَا یا مُعَاذُ؟ قَالَ: أَتَیتُ الشَّامَ فَوَافَقْتُهُمْ یسْجُدُونَ لِأَسَاقِفَتِهِمْ وَ بَطَارِقَتِهِمْ، فَوَدِدْتُ فِی نَفْسِی أَنْ نَفْعَلَ ذَلِک بِک، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ: فَلَا تَفْعَلُوا، فَإِنِّی لَوْ کنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ یسْجُدَ لِغَیرِ اللَّهِ، لَأَمَرْتُ الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا؛ [9]از عبدالله بن ابی اوفی نقل شده است زمانی که معاذ از شام وارد مدینه شد به رسولالله سجده کرد. رسولالله فرمود: این چه کاری است ای معاذ؟ معاذ گفت: وقتی وارد شام شدم پس دیدم که ایشان (مردم) به علما و بزرگانشان سجده میکنند. پس من هم دوست داشتم که این سجده را برای شما انجام دهم. در این هنگام پیامبر اکرم فرمودند: این کار را انجام ندهید. پس اگر من دستور میدادم که کسی به غیرخدا سجده کند، به یقین دستور میدادم که زن به شوهرش سجده کند».
در این روایت صحیح با اینکه معاذ بن جبل فعل اشتباهی انجام داد[10] پیامبر او را تکفیر نکرد. زیرا وی راجع به این مسئله جاهل بود. این رفتار رسول خدا نشانگر مسئله مهمی است و آن اینکه جاهل به اصول توحیدی معذور است. شوکانی در این باره میگوید: «این حدیث نشانهٔ این است که اگر کسی از روی جهل به غیرخدا سجده کند، تکفیر نمیشود».[11]
رسول خدا به توحید و یگانهپرستی اهتمام ویژهای داشت و آن را در رأس امور تبلیغی خود قرار داده بود. از اینرو در خصوص آن هیچگونه کوتاهی نمیکرد و نرمشی به خرج نمیداد و همیشه به این کلام الهی توجه میکرد که: «وَ لَقَدْ أُوحِی إِلَیک وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک وَ لَتَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».[12] خداوند متعال خطاب به رسولالله و انبیای گذشته میفرماید: «اگر شرک بورزی تمامی اعمالت باطل میشود و از زیانکاران میشوی». با توجه به این مطلب، رسول خدا همین سیره را درباره مسلمانان داشت و در مشرکشدن اصحاب خود شدت به خرج میداد، اما با این حال دیده میشود که ایشان در مواجهه با اصحابش به گونهای عمل نکرد که بهراحتی نسبت شرک به آنان بدهد و آنان را تکفیر کند.
پی نوشت:
[1]. بخاری، محمد ابن اسماعیل، صحیح البخاری، ج4، ص176؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص2109، ح2756.
[9]. ابن ماجه، محمد، سنن ابن ماجه، ج1، ص595، ح1853، کتاب نکاح؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج8، ص31، ح7294.
|