خداوند در آغاز این سوره، که به سوره برائت معروف است، ابتدا به عنوان حکمی کلی، حتی از مشرکان همپیمان اعلام برائت کرده.
عقیده تکفیری ها
تکفیریها گمان می کنند آیه«فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکینَ حَیثُ وَجَدتُّمُوهُمْ ...»[1] ؛ وقتی ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید». از ادله مشروعیت جهاد ابتدایی است[2] و بعد از نزول این آیه، مشرکان بین انتخاب اسلام و کشتهشدن مخیر شدند. آنان این آیه را از جمله آیات سیف (شمشیر) و ناسخ آیات دال بر عفو صفح و صلح دانستهاند،[3] و می پندارند، جهاد علیه کفار و مشرکان بعد از نزول این آیه واجب عینی شده است.[4] لذا در مواجهه با کفار، اصل را بر قتال گذاشتهاند.[5]
در حالی که خداوند در آغاز این سوره، که به سوره برائت معروف است، ابتدا به عنوان حکمی کلی، حتی از مشرکان همپیمان اعلام برائت کرده «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ». سپس هم پیمانیانی که به عهد خود پایبند باشند، به شرط اینکه علیه مسلمانان دست به تبانی و فتنه نزنند مستثنا کرده و فرموده است به پیمان این دسته از مشرکان وفادار بمانید: «إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ ینْقُصُوکمْ شَیئاً وَ لَمْ یظاهِرُوا عَلَیکمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ؛ «مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید، و چیزی از آن را در حقّ شما فروگذار نکردند، و احدی را بر ضدّ شما تقویت ننمودند؛ پیمان آنها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!»[6] ابتدا حکمی کلی بیان کرده و سپس برخی را از تحت آن خارج کرده است.
پس رسولالله (ص) موظف است عهد خود را با عدهای از مشرکان نگه دارد. نتیجه اینکه حکمی که در آیه بعد آمده، «مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید»، نمیتواند شامل هر مشرکی شود بلکه مربوط به کسانی است که یا نقض عهد کرده باشند یا در آستانه نقض عهد باشند، یا مربوط به کسانی است که دست به توطئه زده باشند. پس حکم قتال در این آیه، مطلق و بدون قید و شرط نیست. لذا در آیه هفتم همین سوره به عنوان قاعدهای کلی و فراگیر میفرماید: «کسانی که کنار مسجدالحرام با شما عهد بستهاند تا وقتی که با شما راست باشند شما نیز با آنان راست باشید و عهد آنان را نگه دارید»؛ «إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ».[7] این بود تصویری از آنچه در آیات قبل از این آیه آمده است و حالا در پاسخ به دعاوی تکفیریها باید گفت:
1. طبق بیان برخی از فقها، مشرکان بعد از الغای معاهدات موظف شدند یا اسلام بیاورند یا از سرزمین اسلامی خارج شوند[8] البته به مسلمانان اجازه داده شده است علیه دشمنان خود دست به شمشیر ببرند، چنانچه مشرکان نیز دست به همچون عملی میزنند.[9]
2. مشکل تکفیریها فقط این نیست که برداشت درستی از آیات ندارند، بلکه آنها در تعیین مصادیق خارجی آیات نیز راه خطا پیمودهاند. از اینرو با استناد به ظاهر این آیات، مسلمانان را به قتل میرسانند! لذا در سه مرحله به دعاوی تکفیریها پاسخ خواهیم داد: 1. باطلبودن عقیده نسخ؛ 2. باطلبودن جواز کشتن هر مشرکی؛ 3. باطلبودن جواز کشتن مسلمانان با استناد به این آیه.
ادعای نسخ باطل است و بسیاری از علمای اهل سنت این نظریه را نقد و رد کرده اند. رشید رضا[10] طبری[11] و ابنکثیر[12] ابنتیمیه[13] ادعای نسخ را باطل می دانند.
دیگر این که حکم قتال علیه مشرکان نقیضِ عفو و سلم و صلح نیست، پس ادعای تکفیرها در این باره نمیتواند درست باشد و طبق بیان ابنتیمیه، اگر قرآن در یک جا میگفت «مشرکان را نکشید» و سپس میگفت «مشرکان را بکشید»، نسخ معنا داشت، در حالی که اینگونه نفرموده است، بلکه قرآن، متناسب با موقعیتهای مختلف زمانی و مکانی احکام مناسبی را بیان کرده و وظیفه مسلمانان این است که مصادیق این احکام را تشخیص دهند. علاوه بر اینکه به قول برخی از پژوهشگران لازمه پذیرفتن نظریه نسخ، کنارگذاشتن یکصد آیه قرآن است[14] که هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد!
نَسَفی[15]، ابنقتیبه دینوری،[16] ملا فتحالله کاشانی،[17] کاشفی سبزواری،[18] محمد ابوزهره،[19] و شوکانی[20] و زحیلی[21] نیز همین برداشت را از آیه داشته و امر به قتال را مخصوص پیمانشکنان و کسانی میداند که علیه مسلمانان تبانی و توطئه کنند.
دلالت این آیه به قدری روشن است که حتی میبینیم سید قطب نیز، که بسیاری از جهادیها تحت تأثیر اندیشههایش هستند، ذیل آیات آغازین این سوره (توبه) بهشدت کسانی را که فکر میکنند اسلام دین شمشیر است مورد سرزنش قرار داده و این عقیده را در تعارض آشکار با مفاد محکم «لا اکراه فی الدین؛ در دین هیچ اکراهی نیست» میداند. [22]
بهعلاوه، در آیه 14 همین سوره، شفا یافتن دردهای قلوب مؤمنان به عنوان یکی از فلسفههای امر به قتال علیه مشرکان شمرده شده است و برخی همین آیه را بهترین قرینه بر این دانستهاند که قتال علیه مشرکان نمیتواند بدون دلیل باشد و حتماً آنان قبلاً دست به اقداماتی زدهاند که موجب رنجش مؤمنان شده و حالا با کشتهشدن آنان اثر آن درد و رنج از بین میرود.[23]
توجه به این نکته ضروری است که کسانی که این آیات را اینگونه معنا کردهاند، دنبال تعیین حدود و شرایط حقیقی جهاد ابتداییاند نه مُنکر آن؛ لذا معتقدند جهاد ابتدایی، تابع شرایط و مصالحی است که لحاظنکردن آنها باعث افراطگرایی در این فریضه مقدس میشود و اینکه در فقه شیعه طبق نظر اکثر علما، جواز جهاد ابتدایی متوقف بر اذن امام معصوم (ع) دانسته شده،[24] میتواند دال بر این باشد که تشخیص این شرایط و مصالح از عهده هر فردی ساخته نیست و اگر در دست اهلش نباشد سر از ریختن خون انسانهای بیگناه و کشتارهای بیرویه در میآورد.
اما مشکل تکفیریها صرفاّ این نیست که آیه را درست تفسیر نکردهاند، بلکه علاوه بر این، با استناد به همین آیات، به وجوب جهاد علیه مسلمانان بیگناه فتوا میدهند و آنان را مشرکانی میدانند که مستحق قتال و کشتهشدناند! در حالی که این برداشت برخلاف قرآن و سیره رسولالله (ص) است. قرآن جزای کشتن عمدی انسان مسلمان را جهنم دانسته است: «وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها»[25] و تکفیریها باید برای جبران خونهای بیگناهی که بر زمین ریختهاند راهی بیابند و الا باید منتظر عذاب الهی باشند.
پی نوشت:
[1]. (توبه: 5).
[2]. سید امام، العمدة فی إعداد العدة للجهاد فی سبیل الله تعالی، ج1، ص491.
[3]. حسین بن محمود، کتاب السیف، ص16.
[4]. حمد بن ریس الریس، نداء و تحذیر (رد علی بیان سلمان العودة و سفر الحوالی)، ص2.
[5]. سید امام، العمدة فی إعداد العدة، ج2، ص3.
[6]. (توبه: 4).
[7]. (توبه: 7).
[8]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص229.
[9]. غزالی، محمد، جهاد الدعوة، ص58.
[10]. رضا، رشید، تفسیر المنار، ج10، ص167.
[11]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج10، ص25.
[12]. ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص74.
[13]. ابن تیمیه، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ص359؛ ابن تیمیه، الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج1، ص218.
[14]. غزالی، محمد، جهاد الدعوة، ص57.
.[15] نسفی، تفسیر النسفی مدارک التنزیل و حقایق التأویل، ج2، ص169.
[16]. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، غریب القرآن، ص160.
[17]. کاشانی، ملا فتحالله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج4، ص232.
[18]. کاشفی سبزواری، مواهب علیة، ص398.
[19]. ابوزهره، محمد، زهرة التفاسیر، ج6، ص3231.
[20]. شوکانی، فتح القدیر، ج2، ص380.
[21]. زحیلی، وهبة، تفسیر الوسیط، ج1، ص832.
[22]. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص1603.
[23]. غزالی، محمد، جهاد الدعوة، ص59.
[24]. العاملی (الشهید الثانی)، زین الدین بن علی، مسالک الأفهام الشهید الثانی، ج3، ص391.
[25]. «و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است» (نساء: 93).
|