ابن تیمیه نمي تواند منکر وجود خداوند بشود؛ بنابراين مجبور است او را در قالب موجودي مادي و حس کردني تصور کند.
هستي شناسي، نوع نگرش انسان را به وجود مشخص مي کند؛ به عبارت ديگر، در هستي شناسي اين پرسش مطرح مي شود که عوامل قوام موجود چيست. [1] سلفیان در حوزه ی هستي شناسی، حس گر هستند.
ابن تيميه نيز چنين نگاهي دارد و تنها تفاوتي که بين آن ها وجود دارد اين است که وي نمي تواند منکر وجود خداوند بشود؛ بنابراين مجبور است او را در قالب موجودي مادي و حس کردني تصور کند. همان گونه که «ابراهيمي ديناني» مي گويد:
«کسانيکه در کتاب تکويني خدا (مخلوقات) جز به محسوسات توجه نمي کنند، در کتاب تدوينيِ (شريعت) او نيز جمود بر ظواهر کرده و از اين مرحله، فراتر نخواهد رفت.»[2]
به نظر ابن تيميه، موجودِ قائم بالنفسِ غيرقابل اشاره ي حسي و غيرقابل رؤيت، وجود خارجي ندارد و صرفاً ساخته و پرداخته ي ذهن است. وي به علت همان تضادي که در انديشه ي فکري وي به آن اشاره شد، و به دليل ناآشنايي با اصول فلسفي و عقلي، براي مرئي بودن حسي خداوند، دليلي مي آورد که بسيار خنده دار است:
«و اما اثبات موجود قائم بنفسه لا يشار اليه ولا يکون داخل العالم ولا خارجه، فهذا مما يعلم العقل استحالته ... و بطلانه.»[3]
اين در حالي است که خداوند، موجودي قائم بالذات و غيرقابل اشاره است، و حکما و انديشمندان با دلايل عقلي محکمي آن را ثبت کرده اند. وي مي گويد:
«کليه ي اشيا و امور، بر دو گونه اند: برخي از آن ها رويت مي شوند و برخي رويت نمي شوند. آن چه موجب تفاوت ميان مرئي و غيرمرئي مي شود، امري عدمي به شمار نمي آيد؛ زيرا رؤيت، امري وجودي است و مرئي نيز در زمره ي موجودات خواهد بود.»
ابن تيميه سپس به اين نتيجه مي رسد که آن چه در هستي کامل تر است، براي مرئي بودن شايسته تر است؛ و به همين دليل، آن چه امکان مرئي شدن در آن نيست، از حيث وجود و هستي، ضعيف تر است و به همين مناسبت، مي توان گفت که اجسام سخت و غليظ براي مرئي شدن، شايسته تر از هوا خواهند بود؛ چنان که روشنايي نيز براي مرئي بودن، به مراتب شايسته تر از تاريکي است.
ابن تيميه پس از ذکر اين مقدمات، عقيده ي واقعي خود را ابراز داشته و مي گويد:
«چون واجب الوجود، از حيث وجود کامل ترين موجود بوده، لذا دورترين اشيا به نيستي است؛ پس براي مرئي بودن، شايسته ترين موجودات به شمار مي آيد. اگر ما او را نمي بينيم، به علت اين است که چشمان ما توانايي رؤيت او را ندارد، نه اين که رؤيت او في نفسه ممتنع به شمار مي آيد.»[4]
اما ابن تيميه نمي داند که ديدن با حواس ظاهري، شرط وجود نيست و چه بسيار موجوداتيکه هرگز قابل اشاره نيستند؛ غم، شادي و بسياري از حالت ديگر انسان وجود دارند، اما با حس قابل اشاره نيستند، و با توجه به اثرات آن ها مي توان به وجود آن ها پي برد.
ابن تميه به دليل رويکرد حس گرايانه اش، معيارهاي موجود مادي را با غير مادي خلط کرده است؛ زيرا رؤيت به معني ادراک حسي، مستلزم جسم بودن مرئي است و چنين نسبتي به خداوند، محدوديت و جسمانيت او را به دنبال دارد. افزون بر اين که خداوند خود را غير از همه ي موجودات معرفي مي کند:
«لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ». (شوری/ 11)
«هیچ چیز مانند او نیست».
«خواجه نصيرالدين توسي» در «شرح اشارات» چنين کساني را در زمره ي اهل تشبيه شمرده که همواره قوه ي واهمه بر آنان حاکم است و بر اثر استيلاي وَهْم، نامحسوس را در جاي محسوسات نشانده و در نتيجه، احکام محسوسات را بر آن مترتب مي سازند. اين اشخاص به اين نکته توجه ندارند که خود حس، امري نامحسوس است وانسان نمي تواند از طريق حس، حس خود را درک کند.
ديناني که از چنين مواضع سخيفي به تنگ آمده است، مي گويد:
«آن چه اکنون در اين جا مطرح است، اين است که ابن تيميه با همه ي کوشش و تيزهوشي که در مورد مسائل کلامي از خود نشان مي دهد، به حکم اين که با فللسفه دشمن و بيگانه است، از سخنان ناسازگار و کلمات ناهم آهنگ پرهيز نکرده و در باب اصول عقايد تا سرحدّ يک عاميِ اُمّي تنزل يافته است. آن چه موجب تأسف است، اين که اين گونه اشخاص را نمي توان حتي با يک عامي و اُمّي برابر و هم طراز دانست؛ زيرا شخص عامي به حکم فطرت پاک و انديشه ي صاف و ساده ي خود، اگر مسائل را به طور عميق و برهاني نمي داند، از گوش شنوا و توجه به اهل حکمت برخوردار است؛ ولي کسانيکه فضاي فکري خود را با اغراض گوناگون آکنده کرده، و جمود بر ظواهر را براساس مصالح موهوم، وجهه ي همت خويش ساخته اند، هرگز نمي توانند از اين حجاب ها خارج شوند.»[5]
البته ابن تیمیه با وجود گرایش به حس گرایی در حوزه خداشناسی، در حوزه ی حیات برزخی، به علت وجود انبوه آیات و روایات نتوانسته آن را انکار کند و سمائلی مانند سماع موتی (شنیدن اموات) را پذیرفته است. در حالی که وهابیان که خود را پیروان وی می دانند، گوی سبقت را در زمینه ی انکار حیات برزخی و سماع موتی از وی ربوده و برخلاف دیدگاه های وی، هرگونه ارتباط اموات با زندگانی را بر نتافته اند.[6]
[1] . برای آشنایی با معنی هستی شناسی، ر.ک: همین کتاب: فصل 2.
[2] . غلام حسین ابراهیمی دینانی، «ماجرای فکر فلسفی در اسلام»، ص 55.
[3] . احمد بن اعبدالحلیم ابن تیمیه، «منهاج السنة النبویة»، ج 2 ص334.
[4] . همان، ص 332.
[5] . غلام حسین ابراهیمی دینانی، «ماجرای فکر فلسفی در اسلام»، ص 62.
[6] . برای آشنایی با دیدگاه ابن تیمیه پیرامون حیات برزخ، ر. ک: همین مجموعه، ج 2 فصل 20.
برگرفته از سایت : http://alwahabiyah.com
|