در روزهایی که طالبان، رویکردهای پیشین خود را تعدیل کرده و تغییر میدهد، گرایش به سلفیت و وهابیت را ممنوع اعلام کرده و با ایران و آمریکا به مذاکره مینشیند، القاعده و رهبران فکری آن درپی خروج آبرومندانه از افغانستان بوده و به دنبال راهی جهت تأسیس پایگاهی مقبول در میان نسل جدید سلفیان تکفیری هستند.
نویسنده: احمد ربیعی فر
تحلیلهای برخی از مبلغان و رهبران فکری القاعده و سلفیان تکفیری حاکی از این حقایق مهمی است که این روزها زیر پوست القاعده و طالبان در حال رخ دادن است.
تحلیل ابوقتاده فلسطینی از مذاکرات طالبان با نماینده ایالات متحده آمریکا در قطر
ابوقتاده فلسطینی یکی از مبلغان و علمای برجسته جریان سلفی ـ تکفیری بهحساب میآید که پس از آزادی از زندان، فعالیتهای فکری و تبلیغی خود را در راستای تقویت جبهه سلفیان تکفیری از سرگرفت. اگرچه او مانند ابومحمد مقدسی به مخالفت صریح و شدید با گروه داعش برخاست، اما در مقابل، با حمایت از گروههایی مانند القاعده و طالبان و.. بر اصل نبرد مسلحانه تحت شعارهای جذاب اسلامی و همراه با تکفیر و فتنهانگیزی پافشاری دارد. در واقع او نیز یکی از مبلغان و میراثداران منهج فکری القاعده است که درپی راهی برای قدرتیابی دوباره این گروه است.
این مبلغ تکفیری در روزهای اخیر، موضوع مذاکرات طالبان و ایالات متحده آمریکا را مورد تحلیل قرار داده است.
تحلیلهای ابوقتاده در این خصوص، با چند هدف صورت میگیرد:
1) برجسته سازی طالبان به عنوان الگویی مناسب جهت ساختن نسخه بدل آن در یک کشور عربی به عنوان پایگاه سلفیان تکفیری عرب و تحت لوای القاعده،
2) جلوگیری از شبههافکنی گروههای معاند مانند داعش، علیه طالبان و القاعده،
3) پیشگیری از تبلیغات منفی عیله طالبان و خیانت جلوهدادن این مذاکرات، مبتنی بر اصل ولاء و براء،
4) پاسخ به شبهاتی که در اذهان اعضای جوان گروههای تکفیری بروز میکند،
5) حمایت از طالبان به عنوان تنها گروه تکفیری مورد تأیید میراثداران القاعده و همسنگران قدیمی بنلادن.
محورهای اصلی تحلیل ابوقتاده:
1. اشاره به تاریخ شکلگیری و تحولات طالبان و استقامت این گروه در مسیر مبارزه:
ابوقتاده در بخش نخست تحلیلش بر لزوم مطالعه تاریخچه طالبان تأکید میکند و بر همین اساس، با هدف نگاهی به گذشته طالبان به مدح این گروه میپردازد.
او ضمن بدگویی از سایر گروههای اسلامی و سیاسی سلفی مانند جماعت التبلیغ که از آن نام میآورد، طالبان را مورد مدح قرار داده و آن را تنها گروهی میداند که توانسته است بر شعارهای اسلامی خود ایستادگی کرده و دین و اهداف اسلامی خود را به مصالح و منافع دنیوی نفروشد. دلیل او برای این ادعا نیز مقابله این گروه با حمله آمریکاست که در حمله ایالات متحده پس از یازدهم سپتامبر، طالبان حکومتش بر افغانستان را از دست داد اما دست از حمایت بنلادن برنداشت.
این بخش نخست و تأکید بر ترجیح نداشتن مصالح دنیایی بر اهداف و آرمانهای جهادی، در واقع دفع دخل مقدر بوده و میخواهد این مطلب را به مخاطب القا کند که طالبانی که امروز پای میز مذاکره با آمریکا نشسته، همان طالبانی است که حاضر شد به خاطر اهداف جهادیش حتی دولت و سیطره سیاسی خود را در افغانستان از دست بدهد.
اما بسیاری از کارشناسان امروزه بر این عقیدهاند که این طالبان، با طالبان نخستین تفاوتهای بسیاری یافته است.
2. حمایت از طالبان در خصوص اقدامات این گروه در مقابله با سلفیت و وهابیت.
یکی از اقدامات اخیر طالبان در افغانستان این بود که طی بیانیهای، گرایش به سلفیت، وهابیت و برخی از مذاهب فکری دیگر را برای اعضای این گروه ممنوع اعلام کرده و رسماً مذهب فقهی حنفی و اعتقادی دیوبندی را مرام این گروه اعلام کرد.
قاعدتاً با انتشار این بیانیه، شکاف فکری میان طالبان و القاعده و همچنین سایر سلفیان تکفیری رخ مینماید.
ابوقتاده در تحلیل خود پس از گام اول که به تعریف از طالبان پرداخته، سعی میکند این اقدام طالبان در ممنوع دانستن گرایش به سلفیت و وهابیت را نیز تدبیری شایسته و برآمده از حکمت و سیاست، توصیف کند.
او این اقدام طالبان را بهترین راه برای ایجاد اتحاد میان نیروهای این گروه در افغانستان دانسته و این اتحاد را حاکم بر مسائل حاشیهای مذهبی عنوان میکند. انتخاب مذهب متناسب با تاریخ و جامعه افغانستان را نیز بهترین راه جهت اتحاد کلمه در این کشور توصیف کرده و وجود اتجاهات فکری و فقهی متعدد و متنوع در یک جامعه را موجب ضعف و تفرقهای میداند که به نزاع و درگیری میان جامعه و نیروهای خودی منتهی میشود.
او در ادامه نوشته است: این اقدام طالبان به معنای منع اجتهاد (سلفیگری) نیست، بلکه خارج ساختن امت اسلامی از عناوین سنتی و تاریخی مانند حنفی و شافعی امری نیست که در زمان جهاد، اهمیت داشته و مطلوب باشد، بلکه میتوان تحت همین عناوین (حنفی و شافعی) نیز به اجتهاد (سلفیگری) پرداخت.
اما این تلاش ابوقتاده جهت تووجیه این اقدام طالبان را باید کوبیدن آب در هاون دانست؛ چرا که نهی صریح طالبان از گرایش نیروهایش به سلفیت، آن هم به دلیل بروز تفرقه و فتنه، به این معناست که سلفیت هیچ جایگاهی در افغانستان ندارد، نه در میان مردم این کشور و نه حتی میان طالبان. به عبارت دیگر، سلفیتی که سالهاست سعی کرده با نفوذ در افغانستان، تفکر و عقیده خود را بر مردم این مرز و بوم حاکم کند، در نهایت کاری از پیش نبرده و نتیجه مثبتی را دریافت نکرده است.
3. پاسخ به شبهه انعطافپذیری منفعلانه و عقبنشینی طالبان در مسیر مبارزه این گروه با آمریکا
نشستن پای میز مذاکره با آمریکا پس از دو دهه شعار مبارزه مسلحانه و کشتن و کشتهشدن در این راه، در ذهن اغلب مبارزان سلفی تکفیری امری حقارتآمیز و ناشی از ضعف بهحساب میآید که با تفکرات سلفی تعارض دارد. از این رو، ابوقتاده سعی کرده است این شبهه را نیز پاسخ گوید.
او با موضعگیری شدید در برابر کسانی که با این انعطاف طالبان در مقابل آمریکا مخالفند، آنان را منافقان و بیمارانی توصیف کرده است که به محض رویدادن هرگونه انعطاف به هر دلیل و در هر زمانی، آن را به معنای پایان مسیر جهاد تلقی میکنند.
او با انتقاد شدید از این گونه افراد در میان سلفیان تکفیری، به تمجید از طالبان پرداخته و این اقدام طالبان را اقدامی حکیمانه در زمان مناسب توصیف کرده است.
در واقع، او چون نتوانسته است دلیلی منطقی و مورد قبول مبارزان تکفیری برای این اقدام طالبان بتراشد، سعی کرده است تا هر فرد مخالف با این اقدام را منافق، بیمار و بیعقل جلوه دهد.
4. استفاده از تجربه طالبانیسم در سوریه به عنوان الگوی پیروز
ابوقتاده فلسطینی با تشبیه اوضاع سوریه به اوضاع افغانستان پیش از سیطره طالبان، مرتکب قیاسی مع الفارق شده وسپس نتیجهای اشتباه را از این مقدمه غلط به مخاطب ارائه میکند.
او ابتدا تذکر میدهد که طالبان از ابتدای نبرد در افغانستان حضور نداشته، بلکه پس از یک مرحله طولانی از نبرد که توسط گروههای دیگر انجام شده بود، رسماً پا به عرصه نبرد نهاد. اما در همان زمان نیز طالبان توانست گروههای متعدد و متنازع جهادی را که پس از شکست دادن شوروی به جان یکدیگر افتاده بودند، تحت سیطره و نفوذ خود قرار دهد و به قدرت برتر در افغانستان مبدل گردد.
پس از تشریح اوضاع افغانستان و نحوه سیطره طالبان، اوضاع سوریه را به افغانستان تشبیه کرده و گوشزد میکند که برای رسیدن به حالت طالبانی در سوریه، نیاز نیست که همه جزئیات تاریخی افغانستان در آن دوران، در سوریه امروز نیز محقق گردد، بلکه این تشابه نشان میدهد که اغلب گروههای مسلح موجود در سوریه نیز ماندگار نخواهند بود و در صورت تکرار تجربه طالبان در سوریه، پیروزی نهایی با این منهج است. چنانکه در افغانستان نیز اتفاق افتاد.
با این تحلیل، به نظر میرسد که القاعده و حامیانش در پی آن باشند که پایگاه خود را در سوریه قرار داده و با الگو برداری از عملکرد طالبان در افغانستان در مبارزه با دولت این کشور و قدرتیابی، همین تجربه را تحت لوای القاعده در سوریه تکرار کنند. اما چنین محاسبهای، یقیناً ناشی از سهلانگاری و شناخت کاذب از زوایای میدان نبرد در سوریه است.
القاعده که اکنون تحت عنوان حراس الدین در سوریه حضور دارد، رقبای مهمی همچون هیئت تحریرالشام و داعش را در برابر خود میبیند. این گروه سعی دارد با برجستهساختن الگوی طالبان در افغانستان و پیروز جلوهدادن آن در زمانی که شکستهای مکرر داعش و هیئت تحریر الشام به چشم میآید، خود را نماینده تجربه موفق طالبانیسم در سوریه معرفی کرده و پایگاهش را از افغانستان به سوریه منتقل سازد؛ چرا که با بروز تغییرات در رویکرد رهبران طالبان افغانستان، القاعده به این نتیجه رسیده است که دیگر در افغانستان جایی ندارد و دیر یا زود باید این کشور را ترک کند.
اما سلفیان تکفیری و رهبران القاعده باید بدانند که طرف نبرد آنها در سوریه، تنها دولت این کشور و کشور روسیه نیست، بلکه اغلب مردم سوریه به همراه جبهه مقاومت اسلامی، هیچ جایگاهی را برای تکفیریان مسلح در سوریه قائل نیستند.
موضعگیری همشکل و همآوایی محیسنی با ابوقتاده
محیسنی مبلغ تکفیری موجود در سوریه نیز به تحلیل مذاکرات طالبان و آمریکا پرداخته و به حمایت از این اقدام طالبان و توجیه آن پرداخته است.
او نیز در طرح الگو سازی از طالبان به عنوان منهج پیروز، به ایفای نقش میپردازد. ابتدا با تمجید از طالبان، شکست دادن شوروی را نتیجه استقامت این گروه دانسته و استقامت این گروه در مقابل حملات آمریکا طی دو دهه گذشته را میستاید.
او پس از بیان مقاومت طالبان در برابر آمریکا، پیشنهاد مذاکره را تنها راه پیشروی آمریکا دانسته به این معنا که آمریکا پس از واقف شدن به عجز خود در میدان نبرد با طالبان، راهی جز مذاکره با این گروه پیش روی خود ندیده و طالبان نیز یه شرط ادامه یافتن فعالیت نظامی خود، پای میز مذاکره رفته است. با این حساب، طالبان، هم جهاد و هم مذاکره را در کنار هم انجام میدهد و آمریکا هم که مجبور است قبول کند!!
محیسنی که در صدد است از این اقدام طالبان به نفع خود در سوریه بهرهبرداری کند، دلایل این به اصطلاح پیروزی طالبان را به گونهای برمیشمارد که با شعارهای او در سوریه همخوانی داشته باشد و منهج فکری خود را نمونهای از روش پیروزمند طالبانی نشان دهد. روشی در ظاهر متکی به مردم به دور از افراط داعشی و متکی به دانشآموختگان مدارس دینی. اما خود محیسنی نیز میداند که میان سوریه و افغانستان تفاوتهای زیادی وجود دارد و همچنین تعارضات بسیاری میان روش او و همفکرانش با روش طالبان.
او در پایان پیام و تحلیل خویش، به مخاطبانش توصیه میکند که روش طالبان را به فرزندان خود بیاموزند.
نتیجه
طالبان، پس از بازگشت بنلادن از سودان به افغانستان، به عنوان همپیمان القاعده شناخته شده و همواره حامی القاعده بود. اما ضعیف شدن القاعده پس از کشته شدن بنلادن و سرکردگی ضعیف ظواهری، همزمان با کشته شدن ملاعمر و تغییر نسل در طالبان، همه و همه عواملی بود که گسستهای فکری و عملی میان این دو جریان را درپی داشت.
هرچند بروز این گسستها به معنای ایجاد دشمنی میان این دو گروه نیست، اما بقای القاعده تحت حمایت طالبان و زیر پرچم این گروه را ناممکن میسازد. بنابراین، القاعده باید دیر یا زود به فکر پایگاهی جدید برای خود باشد.
از طرفی، امثال محیسنی و برخی گروههای متشتت در سوریه که از دایره داعش و هیئت تحریر الشام خارج شدهاند، به دنبال عنوان و جایگاهی هستند که قدرت، جایگاه و جذابیت ویژهای را در سوریه برای خود فراهم سازند.
الگوسازی از طالبان، به عنوان گروه پیروز در افغانستان، فعالیت تحت لوای القاعده و سردادن شعار عمل بر اساس روش طالبان، راهی است تا القاعده و حامیانش بتوانند خود را در سوریه بازیابی کرده و در این کشور، پایگاهی برای خود ایجاد کنند.
هرچند آنان خود نیز میداننند که رویکرد القاعده ان هم در سوریه، تفاوتهای بسیاری با رویکرد جدید و اعتدالی طالبان افغانستان دارد.
کلمات کليدي: افغانستان؛ طالبان؛ آمریکا؛ روند صلح افغانستان؛ القاعده؛ ابوقتاده
منبع: اختصاصی دبیرخانه کنگره ,
|