ابنتیمیه یکی از شخصیتهایی است که در قرن هفتم با ارائۀ کتابها و نظریههای خود، موجب ایجاد جریان سلفی تندرو در شبهجزیره عربستان شده است. آرا و نظریههای وی، در عربستان از جایگاه ویژهای برخوردار است. وی در کتاب خود با عنوان درء تعارض العقل و النقل سعی کرده است تا ثابت کند که بین عقل و نقل هیچ تعارضی وجود ندارد و همچنین به بیان گونههای تعارض پرداخته است.
نويسنده: فرامرز ابراهیمیان
مقدمه
ابنتیمیه یکی از شخصیتهایی است که در قرن هفتم با ارائۀ کتابها و نظریههای خود، موجب ایجاد جریان سلفی تندرو در شبهجزیره عربستان شده است. آرا و نظریههای وی، در عربستان از جایگاه ویژهای برخوردار است. وی در کتاب خود با عنوان درء تعارض العقل و النقل سعی کرده است تا ثابت کند که بین عقل و نقل هیچ تعارضی وجود ندارد و همچنین به بیان گونههای تعارض پرداخته است. وی در این کتاب، دیدگاه متکلمان -اشاعره و معتزله- و فلاسفه را که به ستایش از عقل و جایگاه والای عقل در مقابل نقل میپردازند، بهشدت رد مینماید. در کتابهای ابنتیمیه، از «عقل صریح» بسیار استفاده شده است؛ ولی تعریف دقیقی از آن ارائه نکرده است. وی در صورت تعارض عقل صریح با نقل، نقل را مقدم میداند و دیدگاه متکلمان را رد میکند. او برای رد دیدگاه متکلمان -اشاعره و معتزله- و فلاسفه به نصوصی استدلال مینماید که در مقابلِ نصوصِ مورد استناد متکلمان است. ابنتیمیه در شناخت معارف دینی، عقل را حجت ندانسته و عقل را تابع نقل میداند و در صورتی که عقل در فهمِ نقل، تابع نقل باشد، عقل را بهصورت موجبهٔ جزئیه حجت میداند. در این مقاله درصدد بیان دیدگاه ابنتیمیه دربارهٔ عقل صریح و تعارض آن با نقل هستیم و اثبات خواهیم کرد که دلایل وی ناظر به ظاهر نصوصی است که در تعارض با عقل است. این در حالی است که همین نصوص، بر اهمیت عقل دلالت دارند. بنابراین تبیین این دیدگاه از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چراکه وهابیان، عقل را از منابع اصلیِ استدلال نمیدانند و جایگاه چندانی برای عقل قائل نیستند. همچنین آنان با توجه به رویکرد حدیث گراییِ خود، عقلی را حجت میدانند که تابع نقل است. فایدﮤ این مطالب در برداشتهای سطحی و ظاهرگرایانۀ آنها از اسما و صفات الهی و همچنین تأویل و مجاز در قرآن، روایات و... ظاهر میشود.
نویسندگان در این زمینه، بیشتر به بحث تعارض عقل و نقل از دیدگاه سلفیه و جایگاه آن پرداختهاند و دربارۀ حجیت عقل نیز مطالبی را ارائه کردهاند. ابنتیمیه، کتاب درء تعارض العقل و النقل را بهطور مستقل در زمینۀ تعارض عقل و نقل نوشته است. روش کار، کتابخانهای و بیشتر توصیفی و تحلیلی است.
تاریخچهٔ پیدایش بحث تعارض عقل و نقل
در سالهای نخستین ظهور اسلام، بهطور طبیعی شاهد رویکردهای عقلانی چندان مشخصی درحوزۀ مباحث دینی و شرعی نیستیم.[1]
ابنخلدون (م 808ق) تصریح میکند که در دورۀ صحابه و تابعین، به تعلم و تدوین احادیث و روایات نیازی نبوده است. مسلمانان در آن زمان با استناد به حدیث ثقلین، بهطور مستقیم به کتاب و سنت رجوع میکردند تا اینکه فاصلۀ صدور روایات و نقل آنها بهدلیل منع نقل حدیث نبوی طولانی شد. بنابراین جامعه برای فهم قرآن و سنت پیامبر$ به علم تفسیر و برای حفظ شریعت از نابودی، به علم حدیث و درایه نیازمند شد؛ زیرا شناخت سنت، تمییز احادیث صحیح از ناصحیح و همچنین استخراج احکام از کتاب و سنت به علوم خاصی[2] نیازمند بود. درنتیجه همۀ علوم شرعی به استنباط، استخراج، قیاس و... محتاج شدند و این امر، نقطهٔ آغازی برای ورود سایر علوم، به حوزۀ شرعیات گردید.[3]
ابنخلدون میگوید:
علت اصلیِ اشتباه در گزارشهای محدثان، مورخان و مفسران این است که فقط به نقل روایات، بسنده کردهاند و روایات را بر اصول و مستنداتشان عرضه نکردند و در آنها با تفکر عمیق نیاندیشیدند.[4]
رویکرد عقلی به سنت، منجر به پیدایش اهل فقه حنفی در کشور عراق شد که بهتدریج در برابر مدرسۀ اهلحدیث با مرکزیت حجاز قرار گرفتند.[5] اهلرأی کمتر روایت نقل میکردند و بیشتر به شناخت فلسفه و غایات احکام علاقهمند بودند. آنها گاه بهدلیل مخالفتشان با اصول شریعت، روایاتی را بدون نقد سندی رد یا تأویل میکردند. در مقابلِ اهلرأی، گروهی بودند که بیشتر به نقل روایات و احادیث علاقهمند و به ظاهر آنها پایبند بودند و کمتر دربارۀ متن و سند روایات کاوش میکردند.[6]
واصل بن عطا (م 131ق) -از پیشوایان اعتزال- نخستین فردی است که عقل را در کنار قرآن و سنت، بهعنوان یکی از منابع استنباط حکم شرعی، حجت میداند.[7] این دیدگاه بعدها توسط نظام معتزلی بهطور جدی پیگیری و به انتقاد از برخی صحابه و محدثان منجر شد. تعداد زیادی از احادیث، بهدلیل مخالفت با عقل، بدون بررسیِ سندی رد میشدند. این امر، واکنش اهلحدیث را بهدنبال داشت و ابنقتیبه (م 376ق) کتاب تأویل مختلف الحدیث را در همین موضوع به نگارش درآورد. وی از اصحاب رأی -ابوحنیفه و پیروانش- انتقاد میکرد.[8]
پیش از این، شافعی (م 206ق) نیز در برابر منتقدان سنت، به تألیف کتاب اختلاف الحدیث همت گمارده بود و در چنین موقعیتی با اصالت بخشیدن به سنت در کنار قرآن -بهعنوان دوگونه وحی همتراز- مرتبۀ احادیث و روایات را در حد و اندازۀ قرآن بالا برد. وی در عمل، نقد روایات و احادیث را برای عقلگرایان دشوار ساخت.[9] با پیدایش علم اصول، نوعی واکنش انتقادیِ عقلگرایانه در برابر روایات بهوجود آمد.[10] در دورهٔ بعد، اشعری (م 334ق) دستاوردهای عقلی را بهعنوان ابزاری برای رد عقلگرایان بهخدمت گرفت و با این کار اهلحدیث را تقویت کرد.[11]
جدال میان عقلگرایان و نقلگرایان تا زمان ابنتیمیه ادامه داشت و ابنتیمیه با رویکرد اهلحدیثی، بهمقابله با عقلگرایان برخاسته و کتابهای وی نیز گویای همین مطلب است. دربارهٔ شخصیت علمی ابنتیمیه نمیتوان به معیار مشخصی دست یافت. وی چنان با عقل در ستیز است که آن را به بت تشبیه میکند؛ درحالیکه خودش در مباحث علمی، از استدلالهای عقلی استفاده میکند.[12]
تعریف عقل صریح
ابنتیمیه در کتابهایش از واژهٔ «عقل صریح» یا «صریح العقل» بهوفور استفاده میکند؛ ولی تعریف دقیقی از آن ارائه نمیدهد. به احتمال قوی مراد وی از «عقل صریح»، در مقابل «عقل غیرصریح و خفیّ» است. وی «صریح» را بهمعنای خالص و بدون مخلوط شدن با افکار فلسفی، منطقی و کلامی میداند. ابنتیمیه میگوید:
صریح یعنی چیزی که خالص باشد و با هوا و هوس و جهل مخلوط نشده باشد. عقل صریح، در بشر کم است. نشانۀ عقل صریح، تبعیت از کتاب خدا و رسول خدا- است و هیچگاه با کتاب و سنت مخالف نیست؛ بلکه اگر عقل صریح بهتنهایی باشد، انسان به خدا ایمان میآورد و... .[13]
همچنین ابنتیمیه، عقل صریح را که همان فطرت الهی است، در مقابلِ عقل خفیّ که معقولات اولیه بدیهی آن را رد میکنند، قرار میدهد.[14]
عقل در لغت
ابنمنظور در لسان العرب دربارۀ عقل مینويسد:
عقل به اين سبب «عقل» ناميده میشود كه صاحبش را از گرفتار شدن در مهلکهها باز میدارد و گفته شده است که عقل، مشخصهای است كه انسان بهوسیلهٔ آن، از ساير حيوانات متمایز میشود.[15]
ابنفارس دربارۀ عقل میگويد: «عقل نگهدارندۀ انسان از افعال و اقوال پست است.[16] بههمينسبب عقل، بازدارندۀ زشتیها در قول و فكر است».[17] جوهری نيز دربارۀ عقل بیان میدارد: «عقل مرادف حجر و نُهی (جمع نهيه) و ضدّ حماقت است. همچنین لفظ «عقل و معقل» بهمعنای ملجأ و پناهگاه نيز بهكار رفته است».[18] فيروزآبادی در القاموس المحيط عقل را اینگونه توصیف میکند: «عقل نوری روحانی است كه نفس انسان بهوسيلۀ آن، علوم ضروری و نظری را بهدست میآورد».[19] خلیل بن احمد فراهیدی دربارهٔ معنای عقل مینویسد:
عقل نقیض جهل است و (عَقَلَ يَعْقِلُ عَقْلاً، فهو عاقلٌ و معقولٌ) بهمعنای چیزی است که در ذهن تعقل میشود و هنگامی که واژهٔ عقل را دربارهٔ شتر بهکار ببرند، بهمعنای بستن عِقال (دستهای شتر) است.[20]
عقل در لغت بهمعنای حبس، ضبط، منع و امساک آمده است. هنگامی که این واژه دربارۀ انسان بهکار گرفته شود، بهمعنای کسی است که هوای نفس خويش را حبس کرده است.[21] دربارۀ انسانی که زبان خود را محفوظ نگه دارد، گفته میشود که وی زبان خویش را عِقال کرده است.[22] به زن و گوهری که در حفظ آن اهتمام بسيار میشود، «عَقيله» میگويند.[23] عقل بهمعنای تدبیر، حسن فهم، ادراک و انزجار نيز استعمال شده است.[24]
ابنتيميه نيز در تعریف واژۀ عقل، معنای «عقال و بستن هوای نفس برای دستیابی به فهم صحیح و قدرت تمییز حق از باطل» را بیان کرده است. وی میگوید:
عقل، مصدر (عَقَلَ يَعْقِلُ عَقْلاً) و بهمعنای حفظ و نگهداشتن آن چیزی است که بدان علم دارد. اگر میگویند: عقل زن دارای نقصان است، از این جهت است که خودداری و امساک زن نسبت به مرد، ضعیفتر است. عقال هم از همین ریشه گرفته شده است؛ زیرا با آن، شتر را میبندند تا مهارش کنند.[25]
تعریف اصطلاحی عقل از دیدگاه ابنتیمیه
ابنتیمیه عقل را به «غریزه» معنا میکند و مدعی است که سلفیها از جمله احمد بن حنبل و حارث محاسبی (م 243ق)[26] به همین مطلب قائل هستند. همچنین وی معتقد است که عقل یکی از علوم ضروری است.[27]
ابنتیمیه در کتاب دیگر خود میگوید:
عقل در لغتِ مسلمانان، مصدر (عَقَلَ يَعْقِلُ عَقْلاً) بهمعنای غریزه در انسان است و از اعراض محسوب میشود؛ نه جوهر قائم بهنفس.[28]
وی در جای دیگری مینویسد:
عقل در شناخت علوم، شرط بوده و تکمیلکننده و اصلاحکنندۀ اعمال است. بهوسیلهٔ عقل، علم و عمل تکمیل میشود؛ ولی مستقل نیست؛ بلکه همانند غریزه و نیرویی در نفس انسان است. همانند نیروی بصر که در چشم است. هنگامی که عقل به نور ایمان و قرآن متصل شود، همچون نوری در چشم میشود که به نور خورشید و آتش متصل شده است. عقل بهتنهایی برخی امور را درک نمیکند. اگر عقل را بهطور کامل کنار بگذاریم، اقوال و افعال، اموری حیوانی میشوند که در آنها محبت، شوق و ذوق وجود دارد؛ همانطور که در حیوانات، محب و شوق و ذوق بدون عقل وجود دارد. پس احوال حاصله بدون عقل، ناقص و اقوال مخالف عقل، باطل هستند. عقل از درک آنچه پیامبران( آوردهاند، عاجز است و پیامبران( نیز، آنچه را عقل ممتنع میداند، نیاوردهاند.[29]
وی تأکید میکند که عقل، نزد مسلمانان و جمهور عقلا، صفتی عرضی است که عرض قائم به عاقل است و قرآن نیز بر این مطلب دلالت میکند. پس عقل، نه علمِ تنهاست و نه عملِ بدون علم؛ بلکه علمی است که به آن عمل میشود و عملی همراه با علم است. به همین دلیل، اهلجهنم گفتند:)لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ([30]. عقل، شرط در تکلیف است و باید از علمهایی باشد که منفعت و ضرر را تشخیص دهد. پس به دیوانهای که ارزش پول را نمیداند و ایام هفته را تشخیص نمیدهد، عاقل نمیگویند. وی در ادامه میگوید:
برخی مردم معتقدند که عقل، همان علوم ضروری است و برخی دیگر عقل را عمل بهموجبِ همان علوم تعریف میکنند. تعریف صحیح، آن است که عقل، هر دو را شامل میشود و گاهی مقصود از عقل، همان غریزهای است که در نهاد انسان وجود دارد و انسان بهواسطۀ آن به تعلم میپردازد؛ خوب و بد را تمییز میدهد و بهدنبال منافع میرود.[31]
وی هرجا که به تعریف اصطلاح عقل میپردازد، از عبارت «در لغت مسلمانان» استفاده میکند و بر آن تأکید دارد. او معنای اصطلاحی عقل از دیدگاه فلاسفه را -که عقل را جوهر قائم بهنفس میدانند- رد میکند. او معتقد است که در لغتِ مسلمانان، عقل به این معنا نیست و پیامبر$ مسلمانان را با زبان عربی مخاطب قرار داده است، نه با زبان یونانی. از همینجا دانسته میشود که آنچه مراد فلاسفه است، مرادِ پیامبر$ نیست و اگر ایشان میخواستند، با همان لفظ سخن میگفتند.[32]
ابنتیمیه در کتاب منهاج السنة میگوید: «عقل در لغتِ مسلمانان، عرض قائم به غیر خودش است و در لغت به عاقل، عقل گفته نمیشود».[33] بنابراین مراد از عقل، همان غریزهای است که انسان بهوسیلۀ آن، به یادگیری میپردازد و انواع علم را شامل میشود.[34]
تعریف نقل
ابنتیمیه نقل را اعم از قرآن و حدیث و اثر (اقوال صحابه و تابعین) تعریف میکند و بیان میدارد: «و النقل یعني القرآن و الحدیث و أقوال الصحابة و التابعین».[35]
برای تأیید این مطلب، بنباز در مجلۀ «جامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة» -زیرنظر عبدالعزیز بنباز- نقل را اینگونه تعریف مینماید:
«نَقَلَةُ الحديث» یعنی کسانی که احادیث را در کتابی جمعآوری میکنند و سندها را تا منبعهایشان استناد میدهند. به ادلۀ کتاب و سنت، ادلۀ نقلی و همچنین ادلۀ سمعی و خبری و ادلۀ مأثوره نیز گفته میشود و همهٔ اینها به یک معنا هستند. به دلایل منقول از کتاب خدا و سنت یا دلایلی که راویان و صاحبان کتابهای حدیثی نقل میکنند، ادلۀ سمعیه میگویند.[36]
بررسی دیدگاه ابنتیمیه
بهنظر میرسد که ابنتیمیه در تعریف عقل، دچار تناقضاتی شده است. وی اختلاف در این تعریفها را نزاع لفظی میداند و محل نزاع را عقلی میداند که مناط تکلیف و وجه تمایز بین عاقل و مجنون است.[37] او در کتاب ثبوت النبوات عقلاً و نقلاً دربارهٔ عقل چنین میگوید: «و همچنین است مسمای عقل، پس مسمای عقل در آیات زیادی از قرآن، خداوند آن را مدح کرده است».[38] وی در برخی کتابهای دیگر خود، روایتهایی را از کتاب العقل نوشتۀ داود بن مُحَبِّر و همچنین از سایر محدثان دربارۀ عقل و جایگاه آ، مطرح میکند و سعی در به چالشکشیدن آنها دارد.[39] او سندهای این روایات را که دربارهٔ فضیلت عقل هستند، ضعیف میداند و راویان آنها را به دروغگویی و جعل حدیث متهم میکند.[40] وی میگوید: «احادیث مطرحشده از پیامبر- دربارهٔ ستایش عقل، ریشه و اساسی ندارند و و راویان آنها قابلاعتماد نیستند».[41]
وی در ادامه میگوید:
بر فرضِ صحتِ این احادیث، لفظ عقل در قرآن کریم و روایاتِ صحیحِ منقول نیامده است و فقط بهصورت (یعقلون و تعقلون و مایعقلها إلا العالمون) یا اسمهایی که دربردارندۀ معنای عقل هستند ذکر شده است؛ مثل حجر، نُهی و الباب. این مطلب دلیل روشنی است بر اینکه در متنهای مربوط به کتاب و سنت، هیچ فضلی برای عقل مطرح نشده است و اگر چنین امری نیز از پیامبر- در صحیحین نقل شده باشد،[42] متضمن نقصان عقل زنان است و دلیلی بر فضل عقل نیست.[43]
ابنتیمیه عقل را شاهد میگیرد نه حاکم؛ به همین دلیل میگوید: «عقل در ادراک، غیرمستقل است».[44] وی بهعنوان بحثی مستقل به تعريف عقل نمیپردازد؛ بلکه برای پاسخ به متکلمان و فلاسفه، عقل را تعریف میکند تا با بيان آن، ديدگاه عقلگرايان را نقد کند. او همچنین مستقلات عقلیه را انکار میکند. کسی که به انکار مستقلات عقلی قائل باشد، عقل را در حوزهٔ شرع، به قیاس، استحسان، استصلاح و... بهصورت موجبۀ جزئیه میپذیرد و نتیجهٔ آن، عمل به رأی خواهد بود.[45]
ابنتیمیه در جای دیگری، با عبارتی متفاوت به صفت و یا عرض بودن عقل اشاره میکند. این مطلب بیان میکند که مقصود وی، معنای لغوی عقل است نه معنای اصطلاحی آن.[46] وی عقل را نزد فلاسفه به جوهری قائم به نفس تعريف میکند که بههیچوجه به سکون و حرکت وصف نمیشود و برای او هيچ حالت جديدی بهوجود نمیآيد. تعريف فلاسفه دارای اشکالهایی است که ابنتیمیه بهواسطۀ آنها، تعريف فلاسفه را باطل میداند و خودش عقل را به عرضی از اعراض که قائم به غير است، تعريف میکند.[47] وی در تعریف عقل نزد فلاسفه اشتباه کرده و مبنای تعریف خویش از عقل را مخالفت با تعریف فلاسفه قرار داده است. حال آنکه مبنا و مراد از عقل نزد فلاسفه با تعریف به عرض توسط ابنتیمیه تفاوت دارد. وی اشکال مبنایی را ملاک مخالفت با فلاسفه قرار داده است.
ابنتیمیه تعریفهای دیگری نیز از عقل ارائه داده است که بیانگر سرگردانیِ وی در تعریف عقل است. بیشک معنای عقلی که در کتاب و سنت بهکار رفته است و به آن سفارش شده، معنای لغوی عقل یعنی حبس و ضبط نفس است.
تعارض عقل صریح با نقل
از دیدگاه ابنتيميه، عقل هيچ تعارض و مخالفتى با نصوص قرآن و احادیث ندارد.[48] وی بر اين باور است كه منقولِ صحيح، موافق با صريحِ معقول است و رسول خدا$ چيزی را نياورده است كه فهم آن برای عقل محال باشد؛ بلكه چيزهایی را آورده كه عقل صريح آن را قبول میكند. هيچ تعارضی بين وحی و عقل نيست و اگر تعارضی بین اینها وجود داشت، صحابه دربارهٔ آن سؤال میكردند.[49] او در کتاب دیگری مینویسد:
کلام انبیا همگی حق و صدق است. بخشی از سخنان انبیا با عقل صریح قابلدرک است و عقل بدون اخبار انبیا همین احکام را درک میکند؛ ولی در بسیاری از احکام، عقل بدون سخن انبیا ساکت است. آنچه با صریح عقل بهدست میآید با نقل تعارضی ندارد.[50]
ابنتیمیه کتابی با عنوان درء تعارض العقل و النقل أو موافقة الصحیح المنقول لصریح المعقول در رد دیدگاه متکلمان و بهویژه در رد دیدگاه اشاعره نگاشته است تا بیان کند که هیچ تعارضی بین عقل و نقل وجود ندارد.[51] ابنتیمیه در جای دیگری عقل صریح را میپذیرد و میگوید:
آنچه سلف و امامان بر آن اتفاقنظر دارند، مخالف عقل صریح نیست. آنچه مخالف عقل صریح باشد، باطل است و در کتاب و سنت هیچ امر باطلی وجود ندارد؛ ولی در آنها الفاظی وجود دارد که بعضی مردم معنای آنها را نمیفهمند یا از آنها معنای باطلی را درک میکنند. در اینگونه مسائل، اشکال از مردم است؛ نه از کتاب و سنت.[52]
نقد دیدگاه ابنتیمیه
ابن تيميه معتقد است عقل صريح با نقل صحيح تعارضی ندارد؛ درحالیكه روايات معتبری در منابع اهلسنت وجود دارد كه عقل با آنها تعارض داشته و آن را نمیپذيرد. بهعنوان مثال، رواياتی در دو کتاب معتبر -نزد اهلسنت- صحیح مسلم و صحیح البخاري وجود دارد كه با عقل سازگاری ندارند و با عصمت و منزلت پیامبر$ در تعارض است. بدونشک عقل چنين چيزی را از پيامبر$ بهدور میداند. پس برای عدمتعارض عقل با نقل، بايد ملاكی وجود داشته باشد تا تعارضی رخ ندهد. وجود نقل صحيح، بر موافقت عقل با آن دلالت ندارد؛ همانند آیاتی مثل )يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ([53] که خداوند را به جسم تشبیه میکنند و با عقل نیز سازگاری ندارند.
هنگامی که فردی اسلام را قبول ندارد، چگونه میتواند موافقِ شرع اسلام عمل کند!؟ در باب اعتقادات که برهانهای عقلی بر شرع مقدم هستند، ابنتیمیه چه پاسخی میدهد!؟ مانند اثبات خدا، عدالت و حكيم بودن خداوند كه باید قبل از نقل صورت پذیرند؛ زيرا اگر بخواهيم خدا را با قرآن ثابتكنيم، دور پیش میآید. پس در اينگونه مسائل، عقل بهصورت مستقل حکم خواهد کرد. ظاهرگرا شدن در بحث اسما و صفات خداوند و همچنین اثبات اعضا و جوارح برای خدا و اثبات وجودِ مادی برای خداوند، نتیجهٔ مقدمساختن نقل بر عقل و کنارگذاشتن عقل خواهد بود. ابنتیمیه درصورت تعارض عقل و نقل، نقل ضعیف را مقدم میدارد و معتقد است که در صورتِ نبودِ نقل، باید ساکت بود و هیچ سخنی نباید مطرح کرد و درعمل، بلاتکلیف بمانیم. نتیجهٔ آن عدمتأویل و حجیت نداشتن آیات و روایات، بهدلیل عدم بهکارگیری و عدمحجیت مجاز و حقیقت در آیات و روایات خواهد بود.
دلایل ابنتیمیه بر تعارضنداشتنِ عقل با نقل
ابنقيم جوزی در کتاب الصواعق المرسلة همانند استادش ابنتیمیه در کتاب درء تعارض العقل و النقل، بحث تعارض عقل و نقل را بهصورت مبسوط بيان کرده و بنابهگفتۀ خود، دويست و چهل و يک وجه در رد دیدگاه فلاسفه و متکلمان -تقدم عقل، در تعارض عقل و نقل- آورده است.[54] وی همچنين در کتاب مختصر الصواعق المرسلة اين ردیهها را آورده و پنجاه و يک وجه از دويست و چهل و يک وجه را بيان کرده است.[55]
رائد سمهوری در کتاب نقد الخطاب السلفي در بحث تعارض عقل و نقل، ادعا میکند که ابنتیمیه در کتاب درء تعارض العقل و النقل برای رد دیدگاه متکلمان که قائل به تأویل ظواهر نصوصی که با دلیل عقلی مخالف میباشند، چهل و چهار دلیل آورده است. رائد سمهوری بعد از اینکه دلایل ابنتیمیه را ذکر و رد مینماید، در پایان مینویسد:
در حقیقت این چهل و چهار دلیل به سه دلیل اصلی باز میگردند.
دلیل اول: اگر دلیل عقلی و نقلی با یکدیگر تعارض داشته باشند، سه صورت تصورپذیر است:
۱. هر دو دلیل، قطعی هستند که در این صورت، تعارضِ دو دلیل محال است.
۲. یک دلیل، قطعی و دلیل دیگر، ظنی است که در این صورت دلیلِ قطعی -چه عقلی باشد و چه نقلی-مقدم میشود.
۳. هر دو دلیل، ظنی هستند که در اینصورت دلیل راجح -چه عقلی باشد و چه نقلی-مقدم میشود. در صورت تساوی نیز، به راجح تمسک می شود تا ما را به قطعی که همان نقلی است برساند نه عقلی.
دلیل دوم: دلالت عقل بر نقل، دلالتی اجمالی است و خارج از نصوصی است که ادعای پیامبری را ثابت میکند؛ اما هرگاه دلایل عقلی فقط بر نص عارض شوند، اخذ به ظاهر نص بدون تأویل آن واجب است.
دلیل سوم: روایتی از پیامبر- و صحابه و تابعین ایشان، دربارهٔ شیوهٔ بهکارگیری دلایل عقلی برای اثبات اصول دین نقل نشده است.[56]
نقد دلایل ابنتیمیه
ابنتیمیه معقولات را زير سؤال برده و تصور میکند که معقولات، در تعارض با نصوص کتاب و سنت است؛ حال آنکه معقولات، با برداشت وی از نصوص منافات دارند. وی برداشتهای خود را بهطور مطلق، حق دانسته و به نقد برداشتهای ديگران پرداخته است. او تصور کرده است که برداشتهای صحابه و تابعين، بهترين برداشت است و بهدلیل اعتماد وی به ظاهر نصوص، برداشتهای فلاسفه و متکلمان را اشتباه دانسته است.[57]
ابنتیمیه در دلیل دوم، ظاهرِ نص را نص قلمداد میکند و این خلافی آشکار و مطلقاً مخالفت با نص است. عقل هنگام تأویل ظاهر نص، از دو جهت متناقض است:
۱. قدح در دلایل عقل ضروری: دلایل عقل ضروری، نصی را اثبات میکند که با ضرورت معجزه در خارج ثابت شده است.
۲. موجب تکذیب دلایل شرعی میشود؛ درحالیکه پیش از این، صحت دلایل شرعی، با معجزه ثابت شده است.
تمام دلایلی که ابنتیمیه مطرح کرده است، برای اثبات این مطلب است که عقل، اصلِ نقل نیست؛ درحالیکه نهتنها دلالت این دلایل، قطعی نیستند، بلکه قاعدۀ متکلمان را ثابت میکند. مهمترین دلیل ابنتیمیه برای اثبات دیدگاههای خود، استفاده از دلایل عقلی است. نص همان خطاب عقلی است که بر اساس دلایل عقلی بنا شده و وجود نص، قائم به وجود دلایل عقلی است و همان خطاب عقلی، مکلفها را وادار میکند تا بادقت، تفکر و استدلال، به احکام این عقل عمل کنند و آن را با واقع تطبیق دهند.[58]
موضوع تعارض نقل و عقل یا توافق آنها، در صورتی صحیح است که آنها را بهعنوان دو دلیل مستقل در کنار هم در نظر بگیریم؛ در غیر این صورت اگر عقل را تابع نص و نقل بدانیم، دیگر تعارض یا توافق آنها، معنا نخواهد داشت و وظیفۀ عقل فقط فهم ظاهر نص خواهد بود. آنچه نص بگوید، مطابق واقع است و عقل آن را خواهد پذیرفت.[59] متکلمان، فلاسفه و... قرآن را هرگز کنار نگذاشته و به معارضۀ با قرآن نپرداختهاند؛ بلکه آیات قرآن را به تأویل میبرند. ابنتیمیه در تعارض عقل و نقل، دلیل را اعم از مدعا تلقی میکند. وی مغالطه کرده و در برخورد با دیگران در مقام احتجاج، نقل و سمع را فقط قرآن تلقی میکند.
تقدم نقل در صورت تعارض عقل صریح با نقل
ابنتيميه توجه ویژهای به نقل دارد و استقلالی برای عقل قائل نيست؛ در نتیجه بر این باور است كه در صورت تعارض بين عقل و نقل، نقل مقدم است. وی دلایلی برای این مطلب ذکر کرده است که به نقد و بررسی آنها میپردازیم.
دلایل ابنتیمیه
در ادامه، دلایل ابنتیمیه را ذکر میکنیم.
دلیل اول
عقل در آنچه شرع به آن حکم میکند، تصدیقکنندهٔ شرع است؛ ولی شرع در آنچه عقل به آن حکم میکند، تصدیقکنندۀ عقل نیست. چون علم به صدق شرع، متوقف بر تصديق عقل نيست؛ لذا شرع بر عقل مقدم است. پس آنچه از عقل توقع میرود، همان تصديق شرع است؛ زيرا عقل میداند که رسول خدا$ در خبردادن از خداوند، معصوم است و خطا در آن جايز نيست؛ لذا بايد کلام ایشان را بر کلام خود مقدم کند. در شرع، پيامبر$ است که بيشتر از عقل میداند؛ در نتیجه بايد بهسوی شرع رفت و عقل را کنار گذاشت.[60]
نقد دلیل اول
عقل در همهجا تصدیقکنندهٔ شرع نيست؛ بلكه گاهی تفسیرکنندۀ شرع است و در صورتی که ظاهر شرع را خلاف عقل بداند، آن را به تأويل میبرد؛ مانند آیهٔ ) يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِ( [61]. در اينجا لازمهٔ تصدیقِ ظاهر آیه، جسم قائلشدن برای خداوند است كه البته چنین امری صحیح نيست. پس عقل در اين آیه، ظاهر را تصديق نمیكند؛ بلكه آن را به تأويل میبرد و میگويد: مقصود از ) يَدُ اللَّهِ(، «قدرت» است؛ نه دستی که به جسم تعلق دارد.
در مواردی كه عقل، قدرت درک چيزی را ندارد؛ مؤخر از نقل است؛ مانند تعبديات كه عقل، آنها را درک نمیکند. همچنین مراد ما از تقدم عقل بر شرع، کنارگذاشتن شرع نیست؛ بلكه مقصود ما دستیابی به معرفت نقل، بهوسیلۀ عقل است. در معارف دینی، عقل بهتنهایی کفایت نمیکند و بهطور قطعی، به شرع نیاز است؛ چراکه عقل انسان در برخی موضوعات، دارای محدودیتهای ادراکی است؛ مانند ادراک ذات حقتعالی که هیچ ادراکی به آن دسترسی ندارد.[62]
دلیل دوم
عقلا در بسياری از مسائل با یکدیگر اختلاف دارند؛ ولی شرع، قولی صادق است که صدق، صفتی لازم برای آن است. در صورت تنازع بین عقل و نقل، میتوان مردم را به کتاب و سنت ارجاع داد؛ زيرا اگر عقل را مقدم کنيم، فقط بر شک خود میافزاییم.[63] در حالیکه ما به عدمامکان تعارض عقل صریح با شرع قائل هستیم؛ بلکه بر عکس منقول صحيح هم هيچگاه با معقول صريح تعارض نخواهد کرد. پس اگر تعارضی ميان عقل و نص صحيح واقع شد، بايد در آن عقل شک کرد و گفت: آن عقل صريح نيست؛ بلکه شبهاتی است که بهعنوان عقل صريح مطرح شده است.[64]
بیشترِ مسائلی که در آنها تعارض عقل و نقل وجود دارد، از امور خفیِ مشتبهی هستند که بسياری از عقلگرايان نيز در آنها اختلاف دارند. عموم این مسائل از اموری غیبی هستند که عقل بیشترِ عقلا به آن دسترسی ندارد. در نتیجه هر عقلگرايی که با این مسائل مواجه شود، یا رأی خود را میدهد يا حيرتزده میماند و از ديگران تقليد میکند و بیان میدارد که این مسائل، از امور عقلی قطعی هستند.[65]
نقد دلیل دوم
رائد سمهوری میگوید:
ابنتيميه با بيان اين مطالب درصدد رد قول متکلمان -تقدم عقل- است؛ درحالیكه عقل است كه حكم میكند اين دليل قطعی است يا ظنی؛ و این دلیلِ ظنی، راجح است يا مرجوح. در نتیجه مقدم داشتن دليل نقلی، در واقع همان مقدم داشتن حكم عقل است. عقل بر نقل در این موارد مذکور مقدم است، هرچند كه ادعای تقدم نص شود؛ زيرا نه در كتاب و نه در سنت، نص صريحی پيدا نكرديم تا به تقدم نص یا تقدم عقل یقین کنیم. اگر بگوييم در قرآن، نص قطعی وجود دارد و آن نص، مقدم است، اين نیز حكم عقل است كه آن نص را قطعی میداند. به همین دلیل، عقل در مقام تعارض بین عقل و نقل، مقدم است.[66]
ابنتيميه عقل را در مقام عمل قبول ندارد و با اینکه ملاک را قطع میداند ولی ادراكات عقل در صفات خدا را نپذيرفته و اصالت را به نصوص میدهد. با توجه به جايگاه عقل، چرا ابنتیمیه حجیت عقل مستقل را انکار میکند؟ ملاک عقل صریح چيست؟ اگر ملاک عقل، قطعی است بايد مقدم شود. اگر ملاک عقل را عدممخالفت با نقل بدانيم، پس چرا آیهٔ )فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ([67] را بر معنایی غیر از معنای خود، تفسیر کرده است؟[68] همچنین آيات قرآن، دلالتی ظنی دارند؛ و اگر ابنتيميه دلالت آیات قرآن را قطعی میداند، با نسخ و آیات متشابه چه میكند؟ با نصوص، مدركات عقل را میپذیریم؛ آنچنانكه در قرآن به تعقل و تفكر امر شده است؛ مانند آیهٔ )أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ[69]( كه به تفکر در صفات و تاريخ گذشتگان امر میکند. آيا میتوان گفت که خداوند متعال در قرآن، به تفکر در آیات امر کرده است، ولی در جایی دیگر بگويد که این فکر و معقولات شما پذیرفتنی نيست؟ اين نقض غرض است! بنابراين صحیح نیست که شرع بگوید عقل، حجتی باطنی است؛ ولی در نتيجه آن را حجت نداند و عقلیات، اعتباری نداشته باشند!؟
سمهوری در جای دیگری از کتابش مینویسد:
مراد ابنتیمیه از نص و نقل و شرع در کتاب درء تعارض العقل و النقل، ظواهر نصوص است. وی درصدد اثبات عدمتعارض بین عقل و ظواهر نصوص است؛ درحالیکه این امر با نام کتابش در تضاد است. ادعای اینکه ظواهر نصوص همان نصوص هستند؛ الغاء خصوصیت از معنای نص و تضییق دایرۀ نصوص است.[70]
ابنتیمیه معتقد است که تعارض، بین دو مطلب شرعی بهوجود میآید. وی در کتاب درء تعارض العقل و النقل میگوید:
دلایل، یا شرعی هستند یا بدعی. دلایل شرعی نیز به عقلی و سمعی تقسیم میشوند. آنچه در مقابل دلایل بدعی قرار میگیرد، دلایل شرعی است؛ نه دلایل عقلی. در حقیقت دلایل عقلی همان دلایل شرعیِ عقلی هستند. دلایل عقلی در مقابل دلایل سمعی قرار میگیرند که خود، قسمی از دلایل شرعی میباشند. هرگز دلایل عقلی با دلایل شرعی تعارض نمیکنند.[71]
کسی میتواند از عدمتعارض عقل و نقل سخن بگوید که جایگاه مستقلی برای عقل قائل باشد و معتقد باشد که عقل، بدون دخالت نص، قدرتِ دریافت و درک برخی مسائل را دارد. در این صورت عقل و نقل مستقل از یکدیگر بوده و با یکدیگر تعامل میکنند؛ اما کسی که عقل را تابع نص میداند و معتقد است که نصوص را باید بر معانیِ ظاهری حمل کرد، برای عقل، جایگاه مستقلی قائل نیست. بر این اساس فرضِ تعارض عقل و نقل هیچگاه رخ نخواهد داد؛ چراکه عقل همواره از احکام نقل پیروی میکند و هیچگونه استقلالی ندارد. سخن از تعارض عقل و نقل بر مبنای پیروی عقل از نقل، قابلطرح نیست. ابنتیمیه در برخی سخنان خود، بر لزوم تبعیت عقل از نقل تأکید میکند که این سخن، با اصل مسئلۀ تعارض عقل و نقل سازگاری ندارد.[72]
سمهوری در نقد ابنتیمیه مینویسد:
اگر ظاهر نص، بر عقل مقدم باشد و مبنا، مقدمکردنِ آن باشد، در این صورت چه دلیلی وجود دارد که به ظاهر نصوص عمل شود؟ اگر بگوید خودِ نص، در این حالت دلالت نص، ظنی است یا قطعی؟ و دوباره سؤال میشود که چه دلیلی بر قطعیبودنِ آن و ظنیبودن دیگری، وجود دارد؟ اگر این بار هم بگوید با نص، در این صورت دور یا تسلسل پیش میآید و اگر بگوید بهدلیل لغت عرب، در این صورت لغت عرب نص نیست تا جاری مجرای نصوص شرعی مثل قرآن باشد. در نتیجه چارهای جز رجوع به عقل نیست. همان عقلی که معانی را وضع کرده و الفاظ را در مقابل آن معانی قرار داده است. اهللغت در مقابل این عقل سر تعظیم فرود میآورند.[73]
وی همچنین میگوید:
متکلمان دلایل عقلی مخالفِ ظاهر را، دلایلی قطعی و صحیح میدانند. آنان نص را از ظاهرش منصرف میدانند و بر معانی دیگری حمل میکنند تا با دلایل عقلی تطبیق نمایند و در واقع تأویل میبرند. ابنتیمیه اینگونه القا میکند که دلایل عقلی با نصوص شرعی معارض هستند و با دلایل عقلی دیگری که ظاهر نصوص را ثابت میکنند، متکلمان را رد میکند.[74]
روش ابنتيميه در تمام آثارش اينگونه است که مطلبی را بهقدری تکرار و با عباراتی گوناگون بيان میکند که خواننده آن را باور میکند. وی در کتاب خود[75] درصدد رفع تعارض عقل و نقل نيست؛ بلکه بهدنبال اثبات اين نکته است که عقل قابليت پيروی ندارد و فقط بايد سراغ نقل رفت؛ آنهم با فهم ظاهرگرايی و صحابۀ عثمانیمذهب.[76] ابنتیمیه با توجه به رویکرد اهلحدیثی و اخباریگری به مقابله با عقلگرایی برخاسته و کتاب درء تعارض العقل و النقل را در همین موضوع نگاشته است.
بنابراين ابنتیمیه در موضوع عقل، چهار اصل را بیان میکند که محور همۀ عقايد اوست:
۱. عقل با قرآن و حديث معارض نيست.
۲. عقل با قرآن و حديث موافق است.
۳. فهم فلاسفه و متکلمان که با نقل و سنت معارض باشند، باطل هستند.
۴. عقل درست، صريح و خالص با اقوال حکما و متکلمان مخالف است.[77]
بهعبارت ديگر، ابنتيميه با استدلالهای عقلی بدون تکيه بر قرآن و حديث، مخالف است؛ و عقل را فقط در صورتی معتبر میداند که با قرآن و حديث معارض نباشد.[78] وی معتقد است كه عقل صريح، موافق با نقل صحيح است. اهلکلام دلالت قرآن و حديث را بهجهت ماهيت خبری و نقلی آن حجت میدانند؛ زیرا برای اعتماد بر صحت قول مخبر، نمیتوان به خود مخبر استدلال کرد؛ بلکه باید با عقل آن را اثبات نمود. پس در نظر اهلکلام، عقل اصل است و علوم عقلی اولويت و اصالت دارند. غزالی، جوينی -امام الحرمين- و فخر رازی همگی بر همین باور هستند.[79]
آنچه از آثار ابنتیمیه پیداست، وی در مقام عمل، نقل را بر عقل مقدم میدارد و برای عقل هیچگونه ارزشی قائل نیست. بنابر مبنای حدیثگرایی و اخباریگریِ ابنتیمیه، عقل از جایگاه ارزشمندی برخوردار نیست.[80]
دلیل سوم
تقدم شرع بر عقل دارای فوایدی است که بهسبب آنها، بر تقدم نقل بر عقل بیشتر پافشاری میشود. بهنظر ابنتیمیه تقدم نقل، صداقت و عصمت پيامبر$ را موجب میشود؛ زیرا اگر بپذیریم هر آنچه در شرع است، مطابق واقع است، صفات صداقت و عصمت پيامبر$ نیز تقويت شده و همين امر موجب تقویت شرع و پیروزی شرع در تقابل عقل و نقل میشود.[81] وقتی خبری از پيامبر$ نقل شده است که مخالف عقل است، بهترين راه، سپردن آن به فردی اعلم و پرهیز از مقدمکردن نظر خویش بر خبر خداوند و رسول اکرم$ است.[82]
دیدگاه متکلمان، فلاسفه، شیعیان و صوفیان فقط شبهه و نفاق را در دل مؤمنين زياد میکند؛ زيرا اين افراد عقل يا ذوق خویش را بر قرآن و سنت مقدم میدارند. در مواقعی که نصوص، مطلب خاصی را بیان میکنند، بهصورت منافقانه ادعای قبولِ نصوص را دارند؛ درحالیکه در عمل، عقل و ذوق خود را قبول دارند و نصوص را رد میکنند.[83]
بررسی دلایل ابنتیمیه
باید از ابنتیمیه سؤال شود که چگونه به صحت آنچه پیامبر$ خبر داده است، پی میبرد؟ مگر غیر از این است که به عقل خود رجوع کرده و با بهکارگیری عقل و فطرت سالم خود به انطباق یا عدمانطباق روایات با عقل پی میبرد؟ صحت و سقم روایات را با چه وسیلهای میسنجد؟ اگر در مسائل اعتقادی، به اصلی از اصول دین بهصورت عقلی معتقد نشود، نمیتواند به لوازم آن، ایمان داشته باشد. در نتیجه نقل را در صورتی باید بپذیرد که در ابتدا به صحت روایت معتقد باشد تا بتواند به محتوای روایات و آیات ایمان آورده و به آنها عمل کند. اینگونه نیست که در همهجا فقط عقل اشتباه کرده باشد؛ بلکه ممکن است روایات نیز از منبع صحیحی نقل نشده باشند. جاعلان احادیث حتی در زمان پیامبر$ هم وجود داشتند و برخی مطالب دروغ را به پیامبر$ نسبت میدادند؛ چراکه بیش از یک قرن، نقل حدیث با ممنوعیت مواجه شد و موقعیت مناسبی را برای جعل احادیث بهوجود آورد. در نتیجه هر فردی با اغراض شخصیِ خود به روایات نگاه میکرد و هر چه را که در نظرش صحیح جلوه میکرد، جمعآوری میکرد.[84] در کلام ابنتیمیه مغالطههای فراوانی وجود دارد؛ مانند پاسخدهی به شبهات بروندینی با پاسخهای دروندینی.[85] درست است که عقل به صدق رسول اکرم$ حکم میکند، ولی این در صورتی است که ابتدا با عقل خویش رسالت را قبول کند و سپس به محتوای آنچه رسول اکرم$ آورده است، ایمان بیاورد. ابنتیمیه نتیجه را مقدمه قرار میدهد و مدعا را دلیل و مصادره بهمطلوب میداند.[86] اگر کسی عقل را در برابر سمع، اطاعتپذیر بداند و بدون ارائۀ دلیل، بر این امر پافشاری نماید، فایدهای بر آن مترتب نیست[87] و حرفی بیمنطق و بیدلیل خواهد بود. باید عقل و نقل را در کنار یکدیگر بهعنوان منبع و دلیلی مستقل پذیرفت. در مقام مقایسه، شخص ابنتیمیه نیز تقدم دلیل قطعی -چه سمعی و چه عقلی- را قبول دارد؛ ولی در مقام عمل نقل را مقدم میدارد. وی برای این مطلب، توجیهات و دلایلی ذکر کرده و برای اثبات اینکه عقل، اصلِ نقل نیست و در مقام تعارض، نقل مقدم است، کتابی شش جلدی نوشته است. ابنتیمیه با الفاظ بازی میکند و تلاش میکند که ظاهر نصوص را به جای نص، به خوانندگان القا نماید.[88] وی برای رد دیدگاه متکلمان که از دلایل عقلی و نقلی بهره میگیرند، از دلایل نقلی استفاده میکند که این امر، مصادره بهمطلوب است. ابنتیمیه هرگاه از نقل صحبت میکند، خاص در وحی و قرآن مد نظرش است. وی از دلیل خاص برای مدعای عام خویش استفاده میکند.
به چه دلایلی خطاباتی که در قرآن و سنت وجود دارند، میتوانند مخاطبان را به عملکردن ملزم نمایند؟ آیا مخاطبان نباید در آنچه برای آنها فرستاده شده و به آن امر یا نهی میشوند، تفکر کرده و تشخیص دهند که بهنفع آنهاست یا خیر؟ در صورت تقدم نقل بر عقل، نباید کافران را به اطاعت از اوامر الهی ملزم کرد؛ چراکه در این صورت موضوعات امربهمعروف، نهیازمنکر و تبلیغ دین اسلام، بهدلیل ملزمنبودنِ آنها به انجام مضامین آیات و روایات، بهکلی تعطیل میشوند. این در حالی است که بسیاری از مباحث متکلمان -که عقل را اصلِ نقل میدانند- به مسلمانشدن تعداد فراوانی از کافران منجر شده است. ابنتیمیه نص را قطعی و مدلولِ عقل را همیشه ظنی فرض میکند؛[89] به همین سبب، وی در همهجا نقل و سمع را مقدم بر عقل میدارد.
نتیجه
ابنتیمیه عقل صریح و نقل را بهگونهای تعریف کرده است که گویا عقل را قبول دارد؛ در صورتی که عقل را فقط در برخی موارد -آنهم در مواقعی که در مقابل نقل سر تعظیم فرود میآورد- حجت میداند. وی معتقد است که تعارضی بین عقل و نقل وجود ندارد؛ درحالیکه عقل را جز در صورتی که مؤید و تصدیقکنندۀ عقل باشد، بهعنوان منبعی مستقل نمیپذیرد. ابنتیمیه روایات مدح عقل را ضعیف میداند. وی برای رد دیدگاه متکلمان، دلایلی دربارهٔ تقدم نقل بر عقل ارائه میدهد؛ حال آنکه کلام وی، مدعای متکلمان -تقدم عقل بر نقل- را ثابت میکند. برخی دلایل ابنتیمیه مبتنی بر ظاهر نصوص است؛ نه خود نصوص. وی اینگونه القا مینماید که ظواهر نصوص -برداشتهای خودش از نصوص- خودِ نصوص هستند. دلایلی که ابنتیمیه در موضوع تقدم نص بر عقل مطرح میکند، بهشدت خدشهبردار و ضعیف هستند. در پاسخ به دلایل ابنتیمیه مطرح کردیم که در حوزۀ اعتقادات، عقل مقدم است؛ ولی در حوزۀ فروعات، در صورت وجود نص صحیح، نص مقدم خواهد بود. ابنتیمیه ادعا میکند که نقل و سمع از قطعیات هستند؛ ولی دلیل وی اخص از مدعاست. وی محل نزاع را حقیقی نمیداند؛ بلکه معتقد است تعارض، بین دو دلیل شرعی است نه بین یک دلیل عقلی و یک دلیل نقلی. با توجه به دلایلی که در این مقاله -بهویژه کلام رائد سمهوری- بیان شد، نادرستی و مغالطهدار بودن ادعای ابنتیمیه اثبات میگردد.
منابع
۱. قرآنكريم.
۲. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران: طرح نو، چاپ سوم، 1385ش.
۳. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الإستقامة، تحقیق: محمدرشاد سالم، مدینه: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، چاپ اول، 1403ق.
۴. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الجواب الصحیح عمّن بدل دین المسیح، تحقیق: علی بن حسن حمدان بن محمد، عربستان: دار العاصمة، چاپ دوم، 1419ق.
۵. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الرد على المنطقيين، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1424ق.
۶. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الصفدية، تحقیق: محمد رشاد سالم، مصر: مكتبة ابن تيمية، چاپ اول، 1406ق.
۷. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بغية المرتاد في الرد على المتفلسفة و القرامطة و الباطنية، تحقيق: موسى سليمان الدویش، بیجا: مكتبة العلوم و الحكم، چاپ اول، 1408ق.
۸. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية، تحقيق: مجموعة من المحققين، مدینه: مجمع ملك فهد، چاپ اول، 1426ق.
۹. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، ثبوت النبوات عقلاً و نقلاً و المعجزات و الکرامات، تحقیق: عبدالعزیز بن صالح الطویان، ریاض:أضواء السلف، چاپ اول، 1406ق.
۱۰. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، تحقيق: محمد رشاد سالم، عربستان: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، چاپ دوم، 1411ق.
۱۱. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، رفع الملام عن الأئمة الأعلام، ترجمه: احمدعلی آریانژاد، تهران: حرمین، چاپ اول،1389ش. سایت:aqeedeh.com
۱۲. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، شرح العمدة الفقه، تحقیق: محمد اجمل اصلاحی و زاهر بن سالم بافقيه، جده: مجمع الفقه الإسلامي، بیتا.
۱۳. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، تحقيق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدينه: مجمع الملك فهد، 1416ق.
۱۴. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة التفسیر شیخ الاسلام ابنتیمیة، بمبئی: بینا، ۱۹۵۴م.
۱۵. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، تحقیق: محمد رشاد سالم، مدینه: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، چاپ اول، 1406ق.
۱۶. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمة ابنخلدون، بیروت: دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
۱۷. ابنفارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، قم: المكتب الإعلام الإسلامي، چاپ اول، 1404 ق.
۱۸. ابنقتیبه، عبدالله بن مسلم، تأویل مختلف الحدیث، بیجا: المکتب الإسلامي، چاپ دوم، 1419ق.
۱۹. ابنقیم جوزی، شمسالدین محمد بن ابیبکر، الصواعق المرسلة في الرد علی الجهمیة و المعطلة، تحقیق: علی بن محمد الدخيل الله، ریاض: دار العاصمة، چاپ اول، 1408ق.
۲۰. ابنقیم جوزی، شمسالدین محمد بن ابیبکر، مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة و المعطلة، خلاصه: ابنالموصلی محمد بن محمد، تحقیق: سید ابراهیم، قاهره: دار الحدیث، چاپ اول، 1422ق.
۲۱. ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت: دار الفكر و دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
۲۲. ابوزهره، محمد، تاریخ الجدل، قاهره: دار الفکر العربي، 1353ق.
۲۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاري، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، بیروت: دار طوق النجاة، چاپ اول،1422ق.
۲۴. بنباز، عبدالعزيز بن عبدالله، «تعریف النقل»، مجلة الجامعة الإسلامیة، مدینه: آرشیو ملتقی أهل الحدیث، شماره 29 و 32، سایت: iu.edu.sa/Magazine.
۲۵. بیهقی، احمد بن حسین، الأسماء و الصفات، تحقیق: عبدالله بن محمد حاشدی، جده: مکتبة السوادي، چاپ اول، 1413ق.
۲۶. جمعی از نویسندگان، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367ش.
۲۷. جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، تحقیق: احمد واعظی، قم: اسراء، چاپ چهارم، 1389ش.
۲۸. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت: دار العلم للملابیس، چاپ چهارم،1990م.
۲۹. دمینی، مسفر بن عزمالله، مقاییس نقد متون السنة، ریاض: دار المعرفة، چاپ اول، 1382ق.
۳۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، بیروت: دار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
۳۱. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي (ابنتیمیة نموذجاً)، لندن: طوی، چاپ اول، 2010م.
۳۲. شاعر، عمرو، السلفیة بین العقل و النقل، مصر: مکتبة النافذة، چاپ اول، 2012م.
۳۳. شافعی، محمد بن ادریس، الأم، بیروت: دار الفکر، 1400ق.
۳۴. صدر، سیدمحمدباقر، المعالم الجدیدة، قم: مرکز الأبحاث و الدراسات التخصصیة للشهید الصدر، چاپ اول، 1387ش.
۳۵. عسکری، ابوهلال حسن بن عبدالله، الأوائل، طنطا: دار البشیر، چاپ اول، 1408ق.
۳۶. علیزاده موسوی، سیدمهدی، درسنامۀ وهابیت؛ پیدایش، جریانها و کارنامه، تهران: معاونت امور فرهنگی حوزه نمایندگی ولیفقیه در امور حج و زیارت، چاپ اول، 1392ش.
۳۷. عمیق، محسن، عقل و وحی از منظر ملاصدرا و ابنتیمیه، پایاننامۀ سطح چهار، استاد راهنما: دکتر هادی صادقی، حوزۀ علمیۀ قم، 1387ش.
۳۸. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق: مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، بغداد: دار مکتبة الهلال، 1985م.
۳۹. فرمانیان، مهدی، «عثمانيه و اصحاب حديث قرون نخستين»، نشریه هفت آسمان، شمارۀ 39، پاییز 1387ش.
۴۰. فيروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحيط في اللغة، تحقیق: محمد نعیم العرقسوسی، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1426ق.
۴۱. مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیک کتاب و سنت، تهران: طرح نو، چاپ اول، 1375ش.
.41مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ سوم، 1430ق.
پی نوشت:
[1]. دمینی، مسفر بن عزمالله، مقاییس نقد متون السنة، ص93 تا 107.
[2]. علومی همچون تفسیر، علم به شأننزول، درایه، رجال، اصولفقه و... که البته اهلتشیع بهدلیل مراجعه به امامان معصوم خود، از استنباطهای عقلی و قیاس بینیاز بودند.
[3]. ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمة ابن خلدون، ص543 تا 545.
[4]. همان، ص9 و 10.
[5]. جمعی از نویسندگان، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، اصحاب حدیث، ج9، ص113 تا 136؛ همان، اصحاب رأی، ص126 تا 132.
[6]. ابوزهره، محمد، تاریخ الجدل، ص220.
[7]. عسکری، ابوهلال حسن بن عبدالله، الأوائل، ص374.
[8]. ابنقتیبه، عبدالله بن مسلم، تأویل مختلف الحدیث، ص33 تا 45.
[9]. شافعی، محمد بن ادریس، الأم، ج7، ص287 و 303 و 304؛ ابوزهره، محمد، تاریخ الجدل، ص291.
[10]. صدر، سیدمحمدباقر، المعالم الجدیدة للأصول، ص51 تا 55.
[11]. ابوزهره، محمد، تاریخ الجدل، ص278 تا 284؛ مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص99 و 100.
[12]. علیزاده موسوی، سیدمهدی، درسنامه وهابیت؛ پیدایش، جریانها و کارنامه، ص148.
[13]. «فإن الصريح هو المحض الخالص الذي لا يشوبه هوى و لا جهل ... فالعقل الصريح قليل في بني آدم و لكن علامته متابعة ما جاء به الرسل عن الله تعالى فإن العقل الصريح لا يخالف ذلك قط بل لو وَحَّدَه لوجد الإيمان و لهذا قال أهل النار...». (ابنتيميه، احمد بن عبدالحلیم، بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية، ص158).
[14]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الجواب الصحیح عمّن بدل دین المسیح، ج4، ص379.
۱. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج11، ص459.
۲. 2. ابنفارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، ج4، ص69.
۳. 3. همان، ص70.
۴. 4. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج5، ص1769.
[19]. فيروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحيط في اللغة، ذيل واژۀ «عقل».
[20]. فراهیدی، خلیل بن احمد، العين، ج1، ص159 و 160.
21. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص196.
[22]. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج9، ص326.
[23]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن، ذيل واژۀ «عقل».
.[24] مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص196.
[25]. «أن العقل إذا ضبط و أمسك ما يعلمه و ضبط المرأة و إمساكها لما تعلمه أضعف من ضبط الرجل و إمساكه و منه سمي العقال عقالا لأنه يمسك البعير و يجره و يضبطه». (ابنتيميه، احمد بن عبدالحلیم، بغية المرتاد، ص249).
[26]. وی کتابی دارد با عنوان ماهیة العقل و معناه و اختلاف الناس فیه.
[27]. ابنتيميه، احمد بن عبدالحلیم، الإستقامة، ج2، ص161 و 162؛ ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الصفدیة، ج2، ص257 و 331؛ ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج6، ص50 و 51.
[28]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الرد على المنطقيين، ج1، ص276.
[29]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوى، ج3، ص339.
[30]. سوره ملک، آیه 10: «اهلجهنم میگویند:اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل میکردیم در میان دوزخ نبودیم».
[31]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج9، ص287.
[32]. همان، ج18، ص338.
[33]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج8، ص17.
[34]. همان، ج9، ص287؛ ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بغية المرتاد، ص251؛ ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الصفدية، ج2، ص257.
[35]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج13، ص29.
[36]. بن باز، عبدالعزيز، «تعریف النقل»، مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، ج15، ص184. آرشیو ملتقی اهلالحدیث، ج29، ص47. ج32، ص57. لینک: www.iu.edu.sa/Magazine
.[37] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج2، ص77.
[38]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، ثبوت النبوات عقلاً و نقلاً و المعجزات و الکرامات، ص263.
[39]. عمیق، محسن، عقل و وحی از منظر ملاصدرا و ابنتیمیه، پایاننامۀ سطح چهار حوزۀ علمیۀ قم، ص61.
[40]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج5، ص386.
[41]. «أن الأحادیث المرویة عن النبي في العقل لا أصل لشیء منها و لیس في رواتها ثقة یعتمد». (ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بغیة المرتاد، ص171 و 172).
[42]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاري، ج1، ص87.
[43]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، بغیة المرتاد، ج1، ص243 تا 249؛ عمیق، محسن، عقل و وحی از منظر ملاصدرا و ابنتیمیه، پایاننامۀ سطح چهار حوزۀ علمیۀ قم، ص63.
[44]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص172؛ ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج3، ص339؛ شاعر، عمرو، السلفیة بین العقل و النقل، ص62 و 63.
[45]. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج2، ص40.
[46]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج9، ص271.
[47]. همان، ج18، ص338.
[48]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص147.
[49]. همان.
[50]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الجواب الصحیح عمّن بدل دین المسیح، ج3، ص238.
51. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص378.
[52]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج11، ص490.
[53]. سوره فتح، آیه 10.
[54]. ابنقيم جوزی، شمسالدین محمد بن ابیبکر، الصواعق المرسلة، ج3، ص796 تا آخر جلد چهارم.
[55]. همان، ج1، ص107 تا 206.
[56]. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص479.
[57]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج13، ص63.
[58]. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص479 و 480.
[59]. همان، ص394.
.[60] ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص138 و 139.
[61]. سوره فتح، آیه 10.
[62]. جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در معرفت دینی، ص56 و 57.
[63]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص84.
[64]. همان، ج1، ص148 تا 151.
[65]. همان، ج1، ص151.
[66]. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص408. این کتاب، در لندن بهچاپ رسیده است و نویسندهٔ آن، از محققان مقیم عربستان و استاد دانشگاه است. وی با عقاید ابنتیمیه مخالفت صریحی ندارد و فقط کتاب درء تعارض العقل و النقل را بررسی و نقد کرده است.
[67]. سوره بقره، آیه 115.
[68]. ابنتيميه، احمد بن عبدالحلیم، شرح العمدة الفقه، ج2، ص448؛ بیهقی، احمد بن حسین، الأسماء و الصفات، ص309.
[69]. سوره انعام، آیه 50.
[70]. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص395.
[71]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص198؛ ج8، ص37.
[72]. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص394.
[73]. همان، ص391.
[74]. همان، ص480.
[75]. کتاب درء تعارض العقل و النقل.
[76]. نک: فرمانیان، مهدی، «عثمانيه و اصحاب حديث قرون نخستين»، نشریه هفت آسمان، شماره 39.
[77]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، رفع الملام عن الأئمة الأعلام، ترجمه: احمدعلی آریانژاد، ص19.
[78]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الجواب الصحیح عمن بدل دین المسیح، ص390.
[79]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة التفسیر، ج۱، ص۳۸۵؛ جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص178.
[80]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص188
[81]. همان، ج5، ص277.
[82]. همان، ج1، ص141.
[83]. همان، ج5، ص336 و 337.
[84]. نک: طائی، نجاح، یهود بثوب الإسلام.
[85]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص19.
[86]. سمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفي، ص424.
[87]. همان، ص423.
[88]. همان، ص196؛ ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج4، ص74.
[89]. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص47.
منبع: مجله سراج منیر شماره 23
|