روایت مالک الدار از جمله روایاتی است که بر جواز توسل و طلب دعا از رسول خدا در زمان ممات دلالت می کند از این رو مخالفان در جهت تضعیف روایت برآمده اند، آنچه در ادامه می آید تصحیح سندی این روایت است.
ابن ابی شیبه در المصنف از مالک دار روایت نقل کرده است که مردی برای طلب باران به پیامبر متوسل می شود:
حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ مَالِكِ الدَّارِ، قَالَ: وَكَانَ خَازِنَ عُمَرَ عَلَى الطَّعَامِ، قَالَ: أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِي زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا، فَأَتَى الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ فَقِيلَ لَهُ: " ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مُسْتَقِيمُونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَيْكَ الْكَيْسُ، عَلَيْكَ الْكَيْسُ "، فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ فَبَكَى عُمَرُ ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ لَا آلُو إِلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ[1].
در زمان خلیفه ثانی عمربن الخطاب قحطي آمد یک مردی آمد کنار قبر پیامبر عرضه داشت: امت تو نابود شدند، از خداي عالم باران رحمت طلب کن بعد پیامبر به خوابش آمد و گفت برو پیش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که باران رحمت نازل خواهد شد و به او بگو که زیرک باش. این شخص آمد خدمت عمر، عمر خیلي گریه کرد. و گفت : هیچ خدمتي را نسبت به مسلمانان که از دستم بر بیاید کوتاهي نخواهم کرد.
یکی از روایاتی که دلالت بر توسل به پیامبر ص است این روایت مالک دار است لذا وهابیت معاصر آمدند به سند این روایت خدشه وارد کردند اما با بررسی سند این روایت معلوم می گردد روایت صحیح است.
بررسی سند روایت
این روایت از نظر سند صحیح است چون رجالش رجال صحیحین است جز مالک بن عیاض الدار که تعدیلش ذکر می شود. يكي از قواعد جرح و تعدیل راویان حدیث، این است که راویان صحیحین (بخاری و مسلم) ثقه هستند و نیاز به بررسی ندارند. پس اگر در طریق روایتی قرار بگیرند ثقه و موجب صحت روایت هستند.
ابن حجر عسقلانی از ابن دقیق العید از ابن مفضل نقل می کند: کسی که در صحیحین تخریج شده است از پل جرح و تعدیل عبور کرده است و ابن دقیق این قول ابن مفضل را تقریر کرده است به این که کسی که شیخین (بخاری و مسلم) بر تخریجش اتفاق کردند عدالت آن راویان برای شیخین به اتفاق علما به طریق ملازمت ثابت است چون علما اتفاق دارند روایاتی که شیخین تخریج کردند صحیح هستند و لازمه اش این است که راویان صحیحین هم عادل و توثیق شده اند[2]. ابن حجر در نزهه می گوید: اتفاق علما بر تعدیل راویان صحیحین از باب لزوم و ملازمه، قائم است[3]. ابن حجر در فتح می گوید: جمهور ائمه حدیث بر تسمیه این دو کتاب به صحیحین، اتفاق دارند و این به منزله این است جمهور بر تعدیل راویان صحیحین هم اتفاق دارند[4].
قبل از اشکالات وهابیت بر این روایت، کلام علمایی را می آوریم که این روایت را تصحیح کردند که عبارتنداز:
1 . ابن حجر عسقلانی می گوید اسناد این روایت صحیح است و آن شخص بلال بن حارث مزنی و از صحابه بود[5].
2. ابن کثیر این روایت را از بیهقی نقل می کند و در ذیل این روایت می گوید اسناد این روایت صحیح است[6].
3. ابن حجر هیتمی این روایت را صحیح دانست[7].
4. مضمون همين روايت را ابن تيميه هم نقل كرده است و تایید کرده است: روايت شده كه هنگام خشك سالی عام الرمادة، شخصی بالای قبر پيامبر ص رفته ونزد ايشان از قحطی شکايت نموده است؛ وپيامبر ص هم به خواب وی رفته وفرمود: نزد عمر بن الخطاب برو! وبه وی بگو برايتان نماز استسقاء بخواند! اما اين عمل از باب شركيات نبوده وحتی برای بسياری از كساني که مقامشان از پيامبر ص هم كمتر بوده رخ داده است؛ وخودم وقايع بسياری را از اين قبيل میدانم[8].
5. ذهبی: این روایت را نقل کرده و رد نکرده است و این یعنی مورد قبول ذهبی است[9].
6. حصنی دمشقی در ذیل این روایت می گوید: فهذا رجل مبارك قد أتى قبره وطلب الإستسقاء منه فلو كان ذلك جهلا وضلالا وشركا لمنعه عمر ...[10]؛ اين انسان مبارک، نزد قبر پيامبر رفته واز ايشان طلب دعای باران نمود؛ واگر اين عملش جهالت وگمراهی وشرک بوده، حتماً عمر بن الخطاب وی را منع می كرد.
اشکالات وهابیت بر این روایت
وهابیت همچون البانی دو اشکال اساسی بر سند این روایت می کنند که عباتنداز:
اشکال اول: مالک دار در این روایت مجهول است پس سند این روایت ضعیف است.
جواب: توثیقاتی برای مالک دار ذکر شده که عبارتنداز:
۱. ابن سعد می گوید معروف است. (مالك الدار مولى عُمَر بْن الْخَطَّاب. وروى مالك الدار عَنْ أَبِي بَكْر الصِّدِّيق وعُمَر. رحمهما اللَّه. روى عَنْهُ أَبُو صالح السمان. وكان معروفا)[11].
۲. ابن حبان مالک دار را در ثقات آورده است[12].
بعضی شاید بگویند ابن حبان در توثیق متساهل است در جواب می گوییم اولا: ابن حبان در جرح متشدد پس در تعدیل هم سخت گیر است چنانچه علامه لکنوی می گوید: (وَقد نسب بَعضهم التساهل الى ابْن حبَان وَقَالُوا هُوَ وَاسع الخطو فِي بَاب التوثيق يوثق كثيرا مِمَّن يسْتَحق الْجرْح وَهُوَ قَول ضَعِيف فانك قد عرفت سَابِقًا ان ابْن حبَان مَعْدُود مِمَّن لَهُ تعنت واسراف فِي جرح الرِّجَال وَمن هَذَا حَاله لَا يُمكن ان يكون متساهلا فِي تَعْدِيل الرِّجَال..)[13]؛ بعضی به ابن حبان نسبت تساهل در توثیقات دادند و بسیاری از کسانی که توثیق شدند ضعیف هستند و این قول ضعیف است چون ابن حبان از کسانی است که در جرح سخت گیر و متنعت است و چگونه کسی که در جرح سخت گیر است در تعدیل و توثیق متساهل است. ثانيا: حافظ ابن حجر خودش را ملتزم می کرده ثقات ابن حبان را بیاورد یعنی نزد حافظ مورد اطمینان است چنانچه علامه لکنوی می گوید: (كثيرا مَا تراهم يعتمدون على ثِقَات ابْن حبَان وَقد الْتزم الْحَافِظ - ابْن حجر فِي تَهْذِيب التَّهْذِيب فِي جَمِيع الروَاة الَّذين لَهُم ذكر فِي ثقاته بِذكر انه ذكره ابْن حبَان فِي الثِّقَات)[14]. ثالثا: خود حافظ ابن حجر نسبت تساهل به ابن حبان را قبول ندارد بلکه می گوید ابن حبان روایت حسن را صحیح قرار می دهد از این باب ابن حجر می گوید چون صحیح و حسن را یکی می داند تساهل دارد نه اینکه ابن حبان متساهل در تعدیل باشد چنانچه سخاوی در فتح المغیث می گوید: (ومذهبه إدراج الحسن في الصحيح، مع أن شيخنا قد نازع في نسبته إلى التساهل، إلا من هذه الحيثية. وعبارته: إن كانت باعتبار وجدان الحسن في كتابه، فهي مشاحة في الاصطلاح ; لأنه يسميه صحيحا)[15]. همچنین علامه لکنوی می گوید: (وَفِي فتح المغيث مَعَ ان شَيخنَا أَي الْحَافِظ ابْن حجر قد نَازع فِي نسبته الى التساهل الا من هَذِه الْحَيْثِيَّة أَي ادراج الْحسن فِي الصَّحِيح وَعبارَته ان كَانَت بِاعْتِبَار وجدان الْحسن فِي كِتَابه فَهُوَ مشاحة فِي الِاصْطِلَاح لانه يُسَمِّيه صَحِيحا وان كَانَت بِاعْتِبَار خفَّة شُرُوطه فانه يخرج فِي الصَّحِيح)[16].
۱. امام ابويعلي خليلي قزويني مي گويد: تابعی است و متفق علیه است و تابعین بر او ثناء کردند (مَالِكُ الدَّارِ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ الرِّعَاءِ عَنْهُ: تَابِعِيُّ , قَدِيمٌ , مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ , أَثْنَى عَلَيْهِ التَّابِعُونَ , وَلَيْسَ بِكَثِيرِ الرِّوَايَةِ , رَوَى عَنْ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ , وَعُمَرَ ...)[17].
۲. بخاری قسمتی از این روایت را از مالک دار در تاریخ کبیر می آورد[18] و اورا جرح نمی کند و سکوت می کند. همچنین ابو حاتم مالک دار را در کتابش می آورد و جرحی نمی کند[19]. سکوت بخاری و ابو حاتم دال بر تعدیل مالک دار است چنانچه تهانوی در قواعد فی علوم الحدیث و عبدالفتاح در تعلیقه اش بر رفع و تکمیل گفتند: سکوت بخاری و ابو حاتم دال بر توثیق است[20]. و از علمایی مثل ابو البرکات ابن تیمیه و ابن حجر عسقلانی و شوکانی و دیگران را نام می برند که گفتند سکوت بخاری و ابو حاتم و ابو زرعه دال بر توثیق آن راوی است.
۳. خزانه دار عمر بوده است[21] این نشان می دهد مورد اطمینان و ثقه، نزد عمر بود.
۴. ابن حجر می گوید: برای او ادراک است (يعني از صحابه است) و از شیخین روایت کرده و خزانه دار عمر بود[22]. پس طبق کلام ابن حجر مالک دار صحابی است و عدالت صحابه نزد اهل سنت از مسلمات است.
اشکال دوم: بعضی می گویند اعمش مدلس است و روایت او وقتی با عنعنه نقل شود مورد قبول نیست.
جواب
اولا: ذهبی می گوید عنعنه اعمش احتمال تدلیس دارد مگر از اینکه از شیوخی (إبراهيم نخعی، ابن أبي وائل و أبي صالح السمان) که بسیار روایت کرده است. در اینجا هم از ابی صالح روایت کرده است و حمل بر اتصال می شود.
ثانيا: همين ابي صالح از راويان صحيح بخاري است و اعمش با عنعنه از او روایت نقل کرده است طبق اين اشكال پس بسياري از روايات بخاري ضعيف مي شود در حالي كه كسي نمي گوید روایات بخاری مخدوش است. هر معامله ای که با روایات بخاری می شود در اینجا هم می شود.
بعضی شاید بگویند عنعنه بخاری حمل بر سماع می شود چون از طرق دیگری بخاری آن روایت را سماع داشته است در پاسخ می گوییم این فقط صرف ادعا است. همچنین بسیاری از علما قائل هستند که بسیاری از روایات بخاری که با عنعنه آمده است فقط همین یک طریق را دارد چنانچه ابن مرحل و ابن دقیق العید، سبکی و مزی و امیر صنعانی می گویند[23].
ثالثا: اعمش جزو طبقه دوم مدلسین است و کسانی که جزو طبقه دوم مدلسین هستند بخاطر امامت و جلالتشان یا کم بودن تدلیسشان یا فقط از ثقه تدلیس می کنند، عنعنه آنها حمل بر سماع می شود[24].
پی نوشت:
[1]- ابن أبي شيبه، عبدالله، المصنّف في الأحاديث والآثار، تحقيق: كمال يوسف الحوت، مكتبة الرشد، چاپ اوّل، رياض، 1409ق. ج 6 ص 356.
[2]- ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، دار المعرفة، بيروت، 1379ق. ج 13 ص 457.
[3]- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، ص 64.
[4]- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 1، ص 384.
[5]- ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي (م 852)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، دار المعرفة، بيروت، 1379 هـ.ق. ج 2، ص 495.
[6]- ابن کثير دمشقي، اسماعيل بن عمر (م 774)، البداية والنهاية، دار الفکر، 1407 هـ.ق. ج 7 ص 91 و 92.
[7]- الجوهر المنظم في زيارة قبر النبوي المكرم ص 112.
[8]- ابن تيميه حراني، أحمد، اقتضاء الصراط المستقيم لمخالفة أصحاب الجحيم، تحقيق: ناصر عبد الكريم العقل، دار عالم الكتب، بيروت، چاپ هفتم، 1419ق. ج 2 ص 254.
[9]- شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)، سير أعلام النبلاء، ناشر: دار الحديث- القاهرة، 1427ق، ج 2 ص 412.
[10]- أبي بكر الحصني الدمشقي، دفع شبه من شبه وتمرد، لناشر : المكتبة الأزهرية للتراث – القاهرة، تحقيق : محمد زاهد بن الحسن الكوثري، عدد الأجزاء : 1. ص 94.
[11]- ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، چاپ اول، 1410 ق، ج 5، ص 8.
[12]- ابن حبان دارمي، محمّد، الثقات، دائرة المعارف العثمانية بحيدر آباد، دكن هند، چاپ اوّل، 1393ق. ج 5 ص 384.
[13]- لکنوی، محمد عبد الحي، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، محقق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، چاپ سوم، 1407ق، ص 335.
[14]- همان، ص 332.
[15]- سخاوي، محمّد بن عبد الرحمن (م 902)، فتح المغيث بشرح الفية الحديث للعراقي، تحقيق: علي حسين علي، مكتبة السنة، مصر، چاپ اوّل، 1424 ق، ج 1، ص 56.
[16]- لکنوی، محمد عبد الحي، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ص 338.
[17]- أبو يعلى الخليلي القزويني، الإرشاد في معرفة علماء الحديث، محقق: د. محمد سعيد عمر إدريس، ناشر: مكتبة الرشد – الرياض، چاپ اول، 1409 ق، ج 1، ص 313.
[18]- بخاری، التاريخ الكبير، الطبعة: دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد – الدكن، طبع تحت مراقبة: محمد عبد المعيد خان، ج 7 ص 304.
[19]- ابن ابي حاتم رازي، عبدالرحمن بن محمّد (327)، الجرح والتعديل، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ اوّل، 1271 ق. ج 8 ص 213.
[20]- لکنوی، محمد عبد الحي، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ص 230 و 231- تهانوی، قواعد فی علوم الحدیث، ص 223 و 224.
[21]- ذهبى، محمد بن احمد، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، تحقيق: بشار عوّاد معروف، دار الغرب الإسلامى، چاپ اوّل، 2003م. ج 2 ص 705.
[22]- ابن حجر عسقلاني، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود، وعلى محمد معوض، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اوّل، 1415 ق. ج 6 ص 216.
[23]- ابن حجر عسقلاني، النكت على كتاب ابن الصلاح، محقق: ربيع بن هادي عمير المدخلي، ناشر: عمادة البحث العلمي بالجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، المملكة العربية السعودية، چاپ اول، 1404ق، ج 2 ص 636- محمد بن إسماعيل صنعانی، توضيح الأفكار لمعاني تنقيح الأنظار، محقق: أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة، ناشر: دار الكتب العلمية, بيروت- لبنان، چاپ اول، 1417ق، ج 1، ص 322 و 323.
[24]- صلاح الدين علائی، جامع التحصيل في أحكام المراسيل، محقق: حمدي عبد المجيد السلفي، ناشر: عالم الكتب – بيروت، چاپ دوم، 1407 ق، ص 113- تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس، ابن حجر عسقلاني، محقق: د. عاصم بن عبدالله القريوتي، ناشر: مكتبة المنار – عمان چاپ اول، 1403ق، ص 33- حماد بن محمد الأنصاري الخزرجي السعدي، التدليس والمدلسون، ناشر: مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، ج 2، ص 94- محمد بن إسماعيل صنعانی، توضيح الأفكار لمعاني تنقيح الأنظار، ج 1، ص 322 و 323.
منبع: پایگاه تخصصی وهابیت پژوهی
|