طبق اجماع تمام مفسرین، )يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ( در این آیه، بهمعنای کفرورزیدن است، نه تکفیرکردن! و بدونشک حمل معنای کفرورزیدن به تکفیرکردن، تأویلی غیرمشهور و نادرست است.
سلفیهای تکفیری با استناد به آیه )فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقىٰ( و آیه )وَ أعتَزِلُکُم و ما تَدعُونَ مِن دونِ اللهِ و أدعُو رَبّی...(،[1] کفر به طاغوت را بهمعنای تکفیرکردن طاغوت دانسته و آن را یکی از ارکان ایمان به خداوند میدانند که بدون آن، ایمان شخص ناقص است.[2]
پاسخ) طبق اجماع تمام مفسرین، )يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ( در این آیه، بهمعنای کفرورزیدن است، نه تکفیرکردن! و بدونشک حمل معنای کفرورزیدن به تکفیرکردن، تأویلی غیرمشهور و نادرست است. زیرا هیچیک از مفسران قرآن، چنین تفسیری برای کفر به طاغوت نداشتهاند. راغب اصفهانی کفر به طاغوت را بهمعنای مخالفت با شیطان معنا کرده و گفته، کفر در اینجا درباره کسی بهکار میرود كه به خداوند ايمان آورده و با شيطان مخالفت كند.[3] در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن آمده است: کفر بهمعنای توجهنکردن است.[4] برخی کفر به طاغوت را در محدوده علم معنا کرده و معتقدند منظور از کفر به طاغوت، علم داشتن به ایناست که «عبادت غیر خداوند تعالی موجب شرک اکبر و خروج از دین اسلام میشود».[5]
طبری در تفسیر خود، کفر به طاغوت را بهمعنای انکار ربوبیت هر معبودی به غیر از خداوند تعالی تفسیر کرده است.[6] ابنکثیر نیز کفر به طاغوت را بهمعنای دوریجستن و رهایییافتن از شریک قراردادن و بتپرستی معنا میکند.[7] صاحب تفسیر المیزان، )یکفر بالطاغوت( را بهمعنای ترک طاغوت که شامل هر معبودی غیر خداوند تعالی میشود، تفسیر کرده است.[8]
بنابراین آیاتی که تکفیریها به آن استناد میکنند، هیچ دلالتی بر وجوب تکفیرکردن طاغوت ندارد؛ زیرا هیچیک از مفسرین، تفسیر و تأویل سلفیهای جهادی از آیه )و من یکفر بالطاغوت( را ذکر نکردهاند. بلکه به اتفاق تمام مفسرین و اهل لغت، محتوای دو آیه مد نظر سلفیهای تکفیری، کنارهگیریکردن و برائتجستن از طاغوت است نه تکفیرکردن آن!
پی نوشت:
[1] . مریم: 48.
[2] . طرطوسی، ابوبصیر، الطاغوت، ص125-127.
[3] . راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص49.
[4] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج10، ص88.
[5] . افغانی، ابوحمزه ، الکفر بالطاغوت، ص24.
[6] . طبری، جامع البیان، ج3، ص13.
[7] . ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص384.
[8] . طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج2، ص526.
|