به نظر می رسد اندیشه ابن تیمیه متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خود و حمله مغولان و انقراض دستگاه خلافت عباسی است. در اندیشه ابن تیمیه، «امنیت» در اولویت است، لذا وی از صلاحیت حاکم به نفع امنیت صرفنظر کرده است.
ابنتیمیه نیز مانند ابن حنبل و دیگر متفکران اهل سنت چندان به صلاحیت دینی و اخلاقی سلطان اعتنایی نداشت. وی معتقد بود که اجتماع قدرت و صلاحیت شخصی در بین مردم بسیار اندک و کم سابقه است و به همین لحاظ حضرت رسول (ص) و خلفای راشدین همواره ناگزیر بودند که امور حساسی چون امارت سیاسی و نظامی را به افراد فاجر واگذار نمایند (ابن تیمیه، 1969: 16). وی با نقل سخنی از خلیفه دوم که میگفت خدایا من ازچابکی و زیرکی فاجر، و عجز و ناتوانی افراد موثق به تو شکایت میکنم به طرح دیدگاه خود در باره تقدم قدرتمندان ذیشوکت بر امانت پیشگان و صالحان ضعیف در امارت و ولایت می پردازد و مینویسد: «هرگاه دو نفر برای تصدی ولایت مورد نظر تعیین شود که یکی امانت پیشهتر و دیگری قدرتمند است، سودمندترین و کم ضررترین آن دو تقدم خواهد داشت، بنابراین در امارت جنگها [و امور سلطانی که مبتنی بر نیروی نظامیبود] فرد قدرتمند فاجر بر ضعیف عاجز و امین تقدم دارد» (همان: 16-22). از امام احمد ابن حنبل سؤال شد که کدام یک از دو امیر، یکی قوی و فاجر و دیگری ضعیف و صالح، رجحان دارند؟ وی در پاسخ گفت: «امام فاجر قوی چنان است که قوت و شوکتش به نفع مسلمانان است، و فسق و فجورش به زیان نفس و خود او. ولی صالح ضعیف کسی است که صلاحش به نفع خود او و ضعفش به زیان مسلمانان است. پس همراه قوی فاجر باشید و در کنار او بجنگید» (همان).
به نظر می رسد اندیشه ابن تیمیه متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خود و حمله مغولان و انقراض دستگاه خلافت عباسی است. در اندیشه ابن تیمیه، «امنیت» در اولویت است، لذا وی از صلاحیت حاکم به نفع امنیت صرفنظر کرده است. وی با پیش کشیدن قاعده «لزوم تقدیم الاکفاء» ضرورت تقدم شخص با کفایت در امارت و سیاست را مطرح میکند و وجود صلاحیتهای فردی و اخلاقی را برای وی غیر ضروری میداند. اساساً در مکتب فکری احمدبن حنبل که ابن فراء و ابن تیمیه نیز در این جریان فکری قرار میگیرند، وجود صلاحیت اخلاقی در حاکم اهمیتی ندارد و شوکت و قدرت حاکم دارای اهمیت است. ابن فراء بر مبنای همین قاعده معتقد است در مورد امیر صاحب شوکت و قدرت، نباید به آنچه وی در امور خصوصی خود به حرام مرتکب شده است توجهی کرد و بر همین اساس ادامه میدهد، هرگاه امیری به شرابخواری و بدمستی شناخته شد، امارتش ساقط نمیشود و جنگ در رکاب او لازم است زیرا که استعمال مست کنندهها و... امور خصوصی و مربوط به نفس او هستند که از وظایف سلطانی جدا است (ابنفراء،1403ق: 20).
آنچه که ابن فراء و ابن تیمیه بیان کردهاند، متأثر از فقه حنبلی است که بر مبنای آرای احمدبن حنبل، مذهبی با گرایشات سلفی پدید آورده بود. احمدبن حنبل معتقد بود: «کسی که به امامی از ائمه مسلمانان که مردم، به هر جهت، اعم از رضایت یا غلبه، به خلافت او اقرار کرده و گرد او جمع شده باشند، عصیان کند، عصای مسلمانان را شکسته، هرگاه چنین کسی در این حالت بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است. جنگ و خروج علیه سلطان برای احدی از مردم جایز نیست و اگر کسی چنین کند بدعتگری است که بر غیر سنت و طریق مسلمانی گام برداشته است. اطاعت از کسی که به اجتماع و رضایت مردم و یا غلبه و زور به خلافت نشسته و امیرالمؤمنین نامیده میشود، واجب و لازم است» (فیرحی، 1382: 254).
منبع: مرکز جامع پژوهش های تکفیری
|