منهج سلفیه درباری که بر پایه تفکرات محمد بن عبدالوهاب استوار است، توحید را فقط در عبادت منحصر می کند و در تعریف عبادت افراط می کند و دایره عبادت را وسیع می داند.
توحید و مفهوم آن را می توان ریشه و اصل عمده اختلافات بین سلفیه درباری و سایر مناهج فکری اسلامی دانست که سلفیه معتدل نیز جزء این مناهج به شمار می آید. بیشتر دانشمندان اسلامی توحید را دارای جهات مختلفی می دانند، از جمله توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال، توحید عبادت و...؛ اما منهج سلفیه درباری که بر پایه تفکرات محمد بن عبدالوهاب استوار است، توحید را فقط در عبادت منحصر می کند و در تعریف عبادت افراط می کند و دایره عبادت را وسیع می داند.
محمد بن عبدالوهاب توحید را تنها به معنای توحید در عبادت تفسیر می کند[1] و معتقد است غزوات پیامبر9در مقابل کفار تنها بدین منظور بود که آنان فقط خدا را عبادت کنند و تنها برای او نذر کنند و نزد او استغاثه کنند و تمام انواع عبادت را فقط برای خدا انجام دهند.[2]
مفهوم توحید یکی از مهم ترین نقاط اختلاف میان ربیع مدخلی با دیگر اندیشمندان اهل سنّت مانند سید قطب به حساب می آید که می توان آن را یکی از ریشه های اختلاف منهج سلفیه تقلیدی با متفکران سلفیه معتدل و بیداری اسلامی دانست. از این رو، ربیع مدخلی با حمله به نگرش سید قطب به جمله «لا إله الا الله»، سید قطب را در این دیدگاه تابع نظریات ابوالاعلی مودودی می داند[3] و نظریات ایشان را نیز برگرفته از فلسفه غرب و ضد اسلامی به شمار می آورد. وی ابتدا به بیان دیدگاه سید قطب در کتاب العدالة الاجتماعیة می پردازد. سید قطب در این کتاب می نویسد:
یقیناً هیچ کس نمی تواند ادعا کند که متدین به دین است، مگر بعد از اینکه شهادت دهد به لا إله الا الله، به این معنا که حاکمیتی جز حاکمیت خدا نیست و حاکمیت خداوند در قضا و قدرش جاری است؛ همچنان که در شرع و امر او نیز این حاکمیت جریان دارد.[4]
اشکال ربیع مدخلی بر سید قطب، این است که او نباید توحید را به معنای توحید در حاکمیت بداند، بلکه «لا إله إلا الله» یعنی «لا معبود الا الله»، و توحید در عبادت، معنایِ حقیقیِ خاص این جمله است.[5]
مودودی و سید قطب تنها جامعه ای را جامعه اسلامی می شمرند که احکام و شریعت الهی در آن اجرا شود. از این رو، اگر در جامعه ای، احکام اسلامی اجرا نشود و حاکم، طبق نظر خودش برخلاف شریعت الهی حکومت کند، این جامعه را نمی توان جامعه اسلامی دانست، بلکه نام جامعه جاهلی را بر آن می نهند، حتی اگر مردم آن جامعه ادعای اسلام داشته باشند و نماز و عبادات را به جای آورند؛ چون آنها حاکمیتی غیر از حاکمیت خدا را پذیرفته اند.[6]
ربیع مدخلی با اشاره به این استدلال سید قطب، دو اشکال را بر او وارد می داند: اول اینکه بنابر این استدلال، سید قطب تمام جوامع مسلمین را تکفیر می کند و آنها را مشرک می داند. اشکال دوم این است که چرا سید قطب در این موضع و در سایر کتب خویش، هیچ حرفی از شرک در عبادت نزده است؟ چرا زیارت قبور، غلّو در اهل بیت:، اشک ریختن برای ایشان، ساختن ضریح برای آنان و زیارت قبورشان را شرک نخوانده و توجهی به آن نکرده است؟[7]
هر انسان منصفی که با تفکرات و تاریخ وهابیت اندکی آشناست، به خوبی می داند که اشکال اول ربیع، قبل از سید قطب، به شخص ربیع و همفکران وهابی او وارد است؛ زیرا محمد بن عبدالوهاب نخستین شخصی بود که تمام جوامع و ملل مسلمان را صراحتاً کافر و مشرک خواند و حتی با کمک محمد بن سعود به کشتار مسلمین و غارت اموال آنان در جزیرة العرب پرداخت؛[8] در صورتی که سید قطب و همفکران او به بهانه کفر و شرک دست به کشتار مسلمین نزدند.
به اشکال دوم نیز فائز ابراهیم محمد این گونه پاسخ داده است:
عقیده سید قطب در مورد توحید، بر محور حاکمیت الهی استوار است و همین امر باعث شده است تا عده ای خیال کنند سید قطب در ابراز عقیده خود در مقوله توحید اشتباه کرده و فقط یک جنبه را در نظر گرفته است؛ در صورتی که سید قطب نسبت به نیاز زمانش به این درک رسیده بود که پرداختن به جنبه حاکمیت الهی، مقتضای زمان اوست، البته با در نظر داشتن سایر جنبه های توحید. به عنوان مثال، ابن تیمیه به دلیل ظهور فرقه های انحرافی در زمانش، بیشتر بر محور توحید صفات اصرار داشت. از همین رو، بعضی از شاگردانش خیال کردند که توحید فقط به معنای توحید در صفات است. همچنین محمد بن عبدالوهاب به دلیل تفکراتش که زیارت قبور را عبادت به حساب می آورد، به توحید عبادی بیشتر پرداخت و از این رو، شاگردانش خیال کردند که شرک فقط در زیارت قبور خلاصه می شود و توحید را در جنبه عبادی محدود کردند؛ در صورتی که جنبه حاکمیت الهی را نادیده گرفتند.
سید قطب توحید را محور حاکمیت شریعت خدا قرار داد؛ چون در زمان او حکام کشور های اسلامی براساس شریعت خدا حکومت نمی کردند؛ همچنان که هم اکنون این وضعیت در اغلب کشورهای اسلامی برقرار است.[9]
وهابیت تقلیدی بر اساس همین عقیده در توحید، مسئله زیارت قبور را شرک دانسته و به مبارزه با آن پرداخته است و هر جا که قبری از بزرگان دین و اولیای خدا را یافتند، آن را تخریب کردند. این عملکرد وهابیت و تعصّب شدید آنها در مسئله قبور، به جایی رسید که عده ای، وهابیان را «القبوریة» نامیدند.
ربیع مدخلی با اتخاذ این موضع در مقابل سید قطب، به خوبی نشان می دهد که او و سلفیه تقلیدی به گونه ای در جنبه عبادی توحید جمود یافته اند که حتی با خواندن کتاب های سید قطب نیز متوجه جنبه حاکمیت الهی در توحید نمی شوند، بلکه سید قطب را محکوم می کنند که چرا دست از تکفیر شیعیان و زائران حرم نبوی برداشته و مشغول مبارزه با فساد حکام کشورهای اسلامی شده است.
دیدگاه سلفیه تقلیدی در برابر توحید، مستلزم این مطلب است که خداوند متعال در امور دنیوی دخالتی نداشته باشد و حکومت را به عهده انسان ها نهاده باشد. از این رو، ربیع مدخلی به وضوح به این عقیده اذعان می کند و می نویسد:
بنا به روایت تأبیر نخل که پیامبر(ص)فرمودند: «أنتم أعلم بدنیاکم»، اگر مسلمین در امورِ دنیویِ مباح نیازی به تنظیم داشته باشند، می توانند بدون توجه به امر خدا و رسولش عمل کنند.[10]
[1] . شرح کتاب التوحید، ص 47.
پی نوشت:
[2] . مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص 51.
[3] . أضواء إسلامیة علی عقیدة سید قطب وفکره، ص63.
[4] . العدالة الإجتماعیة، ص 182.
[5] . أضواء إسلامیة علی عقیدة سید قطب وفکره، ص64.
[6] . پیامبر وفرعون، ص52.
[7] . أضواء إسلامیة علی عقیدة سید قطب و فکره، ص 75.
[8] . آئین وهابیت، ص 28 ؛ نقد و بررسی اندیشه وهابیت در مسئله توحید و لوازم آن، ص 21.
[9] . سید قطب و بیداری اسلامی، ص 99.
[10] . الحد الفاصل بین الحق والباطل، ص 58.
|