با توجه به شرائط قومی و قبیله ای در افغانستان، طالبان خواستگاه تعداد قابل توجهی از مردم افغانستان می تواند محسوب شود.
قبل از پرداختن به بررسی علل و انگیزه های شکل گیری گروه طالبان، زمینه و شرایط داخلی و خارجی رشد و گسترش آن و طرح اندیشه های سیاسی و اجتماعی این جنبش، ابتدا لازم است تصویر اجمالی از سیمای جامعه افغانستان و ساختار قومی و قبیله ای آن ارایه گردد، زیرا چنانکه خواهد آمد شکل گیری و رشد قارچ گونه و شتابان جنبش طالبان و تبیین عوامل پیروزیهای چشمگیر و خیره کننده این گروه در عرصه نظامی، تنها با در نظر داشت بافت جمعیتی و ترکیب قومی جامعه افغانستان امکان پذیر خواهد بود.
کشور افغانستان به لحاظ تعدد اقوام و ملیتها از معدود کشورهای جهان است که در آن اقوام و ملل مختلف و بعضا ناهمگن سکونت دارند. به لحاظ قومی کشور افغانستان را می توان ملغمه ای از ملل کشورهای همسایه شرقی، غربی، جنوبی و شمالی دانست. در کنار چهار قوم عمده و تاثیرگذار بر زندگی سیاسی جامعه نظیر; قوم پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک اقلیتهای قومی متعددی چون ; ایماق، قزلباش، ترکمن، قیرقیزی و غیره در این کشور سکونت دارند. همین تنوع و ناهمگنی اقوام، به دلیل فقدان عامل محوری وحدت آفرین «به جز اسلام که از آن نیز تفسیرهای متعارضی وجود دارد» موجب شده است که در افغانستان روند ملت سازی با چالش های جدی مواجه گردد. هنوز پس از چندین سال (از1919 تاکنون) از استقلال این کشور، هویت ملی مشترک و قابل قبول برای تمامی اقوام، در این کشور شکل نگرفته است. در چنین جامعه ای طبیعی است که گردش قدرت سیاسی در تار و پود قومیت و قبایل محصور می ماند و زمینه های مشارکت سیاسی سایر اقوام از میان می رود و همین امر نه تنها میان اقوام که، حتی در درون قوم خاص، میان قبایل مختلف تنشهای جدی را موجب گشته واگرایی نسبت به حکومت مرکزی را به همراه داشته است. قوم پشتون، که همواره خود را صاحب اصلی حاکمیت سیاسی در افغانستان می داند و در طول تاریخ دولت ملی افغانستان قدرت سیاسی را به صورت انحصاری در دست داشته است، در تعارض جدی با سایر اقوام قرار گرفته است، این امر جنگهای خونین قومی و قبیله ای را با خود همراه داشته است. شاهان خودسر و قدرت طلب برای ایجاد، تحکیم و تثبیت حاکمیتشان همواره از مناقشات قومی به نفع خود بهره برداری نموده این شکافها را در تاریخ این کشور عمیقتر ساخته اند.
در این جا مناسب است اشاره ای گذرا به چهار قوم عمده و تاثیر گذار بر سیاست و زندگی سیاسی داشته باشیم. اقوامی چون; پشتون، ازبک، هزاره و تاجیک. در ذیل به معرفی اجمالی آنها می پردازیم:
1 - قوم پشتون:
پشتون ها یا افغان ها به مفهوم اخص کلمه، که تقریبا 45% جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند عمدتا در شرق و جنوب کشور و بعضا در شمال و غرب زندگی می کنند. آنان به زبان «پشتو» که از شاخه های زبان هند و اروپایی است تکلم می نمایند. بیشتر آنان با زبان فارسی دری نیز آشنایی دارند و همگی به لحاظ مذهبی پیرو اهل سنت و جماعتند. پشتونها به لحاظ جمعیتی از اکثریت نسبی برخوردارند و به لحاظ سیاسی مالک و داعیه دار انحصاری حاکمیت سیاسی در افغانستان بوده اند. پشتونها به لحاظ ساختار درونی به دو تیره غلزایی و درانی منشعب می گردد. حاکمیت سیاسی همواره در دست طایفه درانی بوده است و تنها پس از کودتای مارکسیستی 1357 این حاکمیت به طایفه دیگر پشتون; یعنی غلزایی ها انتقال می یابد. بدین ترتیب می بینیم که از ابتدای تشکیل مجدد دولت افغانستان توسط احمدخان ابدالی (از طایفه درانی) در سال 1747 تا بحران کنونی افغانستان و سقوط حاکمیت مرکزی در کشور، حاکمیت سیاسی کشور در انحصار قوم پشتون بوده طبعا این انحصار در سایر زمینه های مربوط به سیاست و اجتماع نیز نمود جدی داشته است. طالبان که امروزه داعیه تشکیل حکومت اسلامی را دارند عموما از درون این قوم برخاسته اند.
2 - هزاره ها
مردمان هزاره که تقریبا 25% کل جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند، عمدتا در مرکز افغانستان در کوهپایه ها و سنگلاخهای موسوم به هزاره جات، ارتفاعات مرکزی هندوکش، سایرنقاط کشور و نواحی شمال سکونت دارند. زبان این قوم فارسی دری و اکثریت قریب به اتفاق آنان پیرو مذهب شیعی جعفری است. مهاجرین این قوم که در اثر ظلم و بیدادگری یکی از حکام متعصب پشتون به نام عبدالرحمن خان ترک وطن نموده اند در خراسان ایران و بلوچستان پاکستان متوطن هستند (1890). هزاره ها که نماد اصلی شیعه در افغانستان محسوب می گردد، در طول تاریخ سیاسی افغانستان از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم بوده مورد اعمال تبعیض و تعصب شدید قومی و مذهبی قرار داشته اند.
3 - تاجیکها
تاجیکها به لحاظ موقعیت و منزلت اجتماعی دومین گروه قومی در افغانستان محسوب می گردد. اینان که به لحاظ کمی در ردیف سوم و پس از پشتون و هزاره قرار دارند، در بخشهای شمال شرقی در بدخشان، شمالی، پنجشیر، غورات، هرات و سایر نقاط شمال کشور پراکنده اند. تاجیکها به لحاظ مذهبی، سنی مذهب اند و به زبان فارسی دری صحبت می کنند این مردم عمدتا شهرنشین هستند و زندگی ایلی و قبیله ای را تا حدی ترک نموده اند. به رغم حاکمیت انحصاری پشتونها، تاجیکها در برخی مقاطع، حکومت افغانستان را در دست داشته اند که در تعارض جدی با رهبران پشتون قرار داشته اند - حکومت شش ماهه حبیب الله معروف به «بچه سقاو» در سال 1929 و حکومت چندساله برهان الدین ربانی [ از پاییز 1371 تاکنون ] نمونه هایی از حاکمیت غیر پشتون در افغانستان است که هیچ گاه ثبات و استقرار جدی نداشته است.
4 - ازبکها
ازبکها مردمان ترک تباری هستند که در نواحی شمال افغانستان و در نوار مرزی شمال کشور با ازبکستان سکونت دارند و در شهرهای مزار، میمنه، خان آباد، قندوز و غیره پراکنده هستند. به لحاظ جمعیتی مقدار این قوم در حدود 5/1 میلیون نفر برآورد شده است. ازبکها از اعقاب ترکان زردپوست آسیای مرکزی اند و به کشاورزی و دامداری اشتغال دارند. زبان ازبکی که ترکیبی از زبان ترکی است، زبان اصلی این مردم است و به لحاظ مذهبی پیرو سنی حنفی هستند. اینان نیز چون سایر اقوام در طول تاریخ محکوم و تحت فشار بوده اند و به همین جهت در فقر و محرومیت می زیسته اند. ژنرال دوستم و ژنرال ملک از رهبران اصلی این قوم هستند.
با این وجود طالبان خواستگاه تعداد قابل توجهی از مردم افغانستان می تواند محسوب شود.
نويسنده : سید عبد القیوم سجادی
|