بر مبناي تفکر توحيد ربوبي و جهان بيني الهي و آيات قرآن کريم ثابت می شود انحصار حاکميت ، مختص خداوند است و غير از ذات حق تعالي کسي ديگر حق فرمانروايي ندارد، جز با نصب خداوند.
در قرآن مجيد عده اي حکومت و حاکميت را منحصر به خداوند مي دانند و برخي آيات ديگر حق حاکميت را از غير خداوند سلب مي کنند. يکي از انديشوران معاصر در باب انحصار حاکميت خداوند اين چنين مي نويسد: «آياتي که در باب حاکميت خداوند وارد شده است، چند طائفه اند؛ بعضي از آن ها، حاکميت را بالقول المطلق از غير خدا نفي مي کند و بر ذات خداوند اثبات مي کند. مانند آنچه در سوره يوسف آمده است: (مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ ... إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ). (1) در اين آيه هر گونه حاکميت تشريعي و تکويني از غير خداوند سلب شده، حکم و فرمان به خداوند استناد داده شده و بعد از آن درباره حکم خداوند فرموده است: (أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ). (2)
بعضي از آيات، تنها در مقام بيان اين حقيقت است که خداوند حاکم است.
آيات ديگري، بعضي به سلب حاکميت از غير خداوند مي پردازد و در پاره اي از آيات، به نفي مانع پرداخته است و مي فرمايد: همان گونه که غير از خداوند حاکمي نيست، در برابر حکم او نيز هيچ رادع و مانعي وجود ندارد.
همچنين در آيات ديگري مانند آنچه در سوره کهف آمده، بعد از سلب ولايت از غير حق، به نفي شريک در حکم خداوند پرداخته است: (مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا
). (3)
سرّ اين که احدي در حکم خداوند سبحان شريک نيست، در سوره سبأ مشخص شده است. آنجا مي فرمايد: اگر غير از خداوند کسي بخواهد سلطنت و نفوذي در تشريع و يا در تکوين داشته باشد، بايد در اين نظام واحد يکي از سه سمت ذيل باشد. آن سه سمت اين است که:
الف) يا مستقلاً مالک ذره اي از ذرات عالم باشد، تا در نتيجه بالاستقلال، حاکم و والي آن باشد. و يا اين که بالاشتراک شريک مُلک و مِلک خداوند باشد و يا اين که نه به اشتراک و نه به استقلال، بلکه به معاونت، ظهير مُلک و مِلک خدا باشد. حصر عقلي سه ضلعي فوق، همان گونه که در کتب عقلي تبيين شده است، بازگشت به دو منصله حقيقيه مي کند؛ زيرا در حصر عقلي، شيء بايد داير بين وجود و عدم، يعني دائر بين نقيضين باشد و چون هر شيئي بيش از يک نقيض ندارد، لذا منصله اي که بيان حصر عقلي نمايد، بيش از دو ضلع نمي تواند داشته باشد. علت حصر در منفصله حقيقيه اين است که در آن مقدم و تالي نقيض يکديگرند و ارتفاع نقيضين و اجتماع نقيضين محال است.
تحليل آنچه که در سوره مبارکه سبأ به صورت دو منفصله حقيقيه آمده است اين است که: غير خدا اگر مالک باشد، مالکيتش يا بالاستقلال است يا نه؟ و اگر بالاستقلال نشد، يا بالاشتراک است يا نه؟ صورت اخير که مالکيت نه به استقلال است و نه به اشتراک است در حقيقت مالکيت نيست، بلکه نوعي سلطه و نفوذ در ملک غير است که از آن به دست ياري و معاونت ياد مي شود، اين سه قسم در سوره سبأ به اين صورت بيان شده است:
(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ). (4) آنچه را غير از خدا مورد پندار شماست و بدان اعتماد مي کنيد، فراخوانيد.
در اين صورت خواهيد ديد که آنان:
(لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ)؛ (5) به مقدار ذره اي از آنچه در آسمان و يا زمين است، مالک نمي باشند.
(وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ
). (6)
نه تنها بالاستقلال مالک ذره اي نيستند، بلکه به نحو اشتراک نيز مالک نمي باشند. اگر کسي بالاشتراک يا بالاستقلال مالک نبود، تنها مي تواند به عنوان ظهير و دست يار، در ملک نفوذي داشته باشد، و حال آن که خداوند آن را به عنوان ظهير و پشتيباني نيز اتخاذ نکرده است. با نفي اين سه بُعد، معلوم مي شود هيچ کاري از غير خدا در هيچ ذره اي از ذرات عالم ساخته نيست. سلب مطلق حاکميت از غير حق را، از آيه آخر سوره توحيد نيز مي توان استفاده کرد: (وَ لَم يَکُن لَهُ کُفُواً أحَدٌ). (7) هم در اصل مالکيت و هم در مظاهره بدون کفو مي باشند، چنانکه در ذات و در وصف و در فعل خود نيز بي همتا است». (8)
وقتي ثابت شد که مالکيت مخصوص خداوند است، طبعاً حاکميت نيز مخصوص خداوند خواهد بود. جز ذات حق تبارک و تعالي، کسي حق حاکميت ندارد، مگر به اذن و اجازه صاحب حق و اين حق مختص خداوند است که کسي را در جامعه بشري به عنوان حاکم نصب کند، تا به امور جامعه رسيدگي نموده، نظم عمومي و عدالت اجتماعي را برقرار نمايد و در بين مردم حکومت کند.
قرآن کريم در مورد حاکميت انحصاري خداوند در آيات مکرر به طور صريح يا اشاره تأکيد مي کند:
(إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ
)؛ (9) حکم و فرمان تنها از خدا است، حق را از باطل جدا مي کند و او بهترين جدا کننده (حق از باطل) است.
(أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ
)؛ (10) حکم و فرمان مربوط خداوند است و او سريع ترين حسابگران است.
(فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ
)؛ (11) حکم و فرمان از آن خداي بلند مرتبه والا است.
اين آيات شريفه به طور صريح دلالت دارد بر انحصاري بودن حاکميت خداوند، غير از ذات حق تعالي کسي ديگر حق فرمانروايي ندارد، جز با نصب خداوند. بر مبناي تفکر توحيد ربوبي و جهان بيني الهي و آيات قرآن کريم ثابت گرديد که حق حاکميت مخصوص خداوند است.
پی نوشت:
1. يوسف (12): 40.
2. يوسف (12): 40.
3. کهف (18): 26.
4. سبأ (34): 22.
5. سبأ (34): 22.
6. سبأ (34): 22.
7. اخلاص (112): 4.
8. ولايت در قرآن، ص 237-241.
9. انعام (6): 57.
10. انعام (6): 62.
11. غافر (40): 12.
منبع: سایت راسخون
|