منبع و منشأ حاکميت بر اساس جهان بيني توحيدي، اراده تشريعي خداوند است. و خداوند بر امور مردم با اعمال ولايت دخل و تصرف مي نمايد. بر اين اساس، انسان ها بر يکديگر ولايت ندارند.
واژه حاکميت به معناي برتر است. قدرت برتر در نظام سياسي اسلام از آن خدا است که قدرتش مقهور و مغلوب هيچ قدرت ديگري نمي شود و محدوديت پذير نيست. حکومت اسلام بر پايه حاکميت خداوند استوار است و در واقع منشأ اين نگرش التزام به ربوبيت تشريعي خداوند است. در توضيح اين مطلب متذکر مي شويم که بي ترديد نه تنها شعار اسلام، بلکه شعار همه اديان آسماني توحيد است. «کلمه لا اله الا الله» که شعار اصلي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است ... حالا اين پرسش مطرح مي شود که معناي لا اله الا الله چيست؟ برخي فکر مي کنند که معناي توحيد اين است که انسان معتقد باشد که خالق و آفريننده اين جهان يکي است، ولي آيا توحيد به اين معنا است؟ يعني لا خالق الا الله آيا تنها يگانگي در خلق کردن و آفريدن ملاک توحيد در اسلام است؟ ... توحيد خالص توحيدي است که مشوب و آميخته به اين شرک ها نباشد، نه شرک ابليسي و نه شرک اهل کتاب.
حد نصاب توحيد در اسلام، علاوه بر اعتقاد به يگانگي خالق، رب تکويني و معبود، اعتقاد به وحدت رب تشريعي نيز هست اين چهار امر، ارکان توحيد اسلام به شمار مي روند بدون اعتقاد به توحيد در ربوبيت تشريعي توحيد اسلامي تحقق نمي يابد. (1)
يکي از ارکان توحيد، توحيد در ربوبيت تشريعي است، حال اگر ما حاکميت خدا و در سايه، حاکميت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام و کساني را که از طرف خدا و امام منصوب مي شوند، پذيرفتيم، توحيد در ربوبيت تشريعي را پذيرفتيم و اگر آن را رد کرديم به شرک در ربوبيت تشريعي مبتلا شده ايم. (2)
منبع و منشأ حاکميت بر اساس جهان بيني توحيدي، اراده تشريعي خداوند است. و خداوند بر امور مردم با اعمال ولايت دخل و تصرف مي نمايد. بر اين اساس، انسان ها بر يکديگر ولايت ندارند و اين اصل عدم ولايت يک امر عقلي است؛ چون همه ي انسان ها در انسانيت مساويند، کسي بر ديگري برتري ندارد تا از موضع قدرت و اعمال حاکميت وارد شود.
اصل آزادي و مساوات انسان: خداوند سبحان همه انسان ها را آزاد آفريده است و همان گونه که برخي از بزرگان فرموده اند طبق اصل اولي «لا ولاية لأحدٍ علي أحد»، هيچ کس را بر ديگري حاکميت و سرپرستي نبوده و حکم و دستور هيچ فرد بر ديگري ساري و نافذ نيست.
تمام انسان ها، به حسب طبع و فطرت ذاتي خويش آزاد و مستقل آفريده شده اند و بر اساس آن بر جان خويش و بر اموالي که به وسيله انديشه و تلاش خود به دست آورده اند مسلط مي باشند. پس هر گونه تصرف در شئون زندگي و اموال مردم تحميل چيزي بر آنان ظلم و تجاوز نسبت به آنان محسوب مي شود. (3) کسي نمي تواند در حيطه مالکيت و صلاحيت ديگري تصرف نمايد و اعمال ولايت داشته باشد؛ چون همه ي انسان ها مساوات و آزادي دارند و به طور مساوي از حق آزادي خود استفاده مي نمايند.
ضرورت نظم و امنيت: لزوم حفظ نظم و امنيت به حکم عقل و فطرت، از ضروريات زندگي جمعي و همگاني، محسوب مي شود؛ چون اگر نظم و امنيت در زندگي جمعي حاکم نباشد، هرج و مرج و بي نظمي نظام زندگي اجتماعي، انسان ها را مختل خواهد کرد؛ زيرا وقتي نظم و نظام در جامعه نباشد، نظم زندگي فرومي پاشد.
بنابراين لازم است که نظم و ا منيت در جامعه حاکم گردد و کساني نيز متصدي برقراري نظم و امنيت گردند؛ چون نظم بدون نظم دهنده برقرار نخواهد گرديد، از طرفي ديگر همه ي انسان ها از نظر حقوق و تکاليف مساويند کسي نمي تواند مجري برقراري نظم و امنيت گردد و چنين حق فرمانروايي براي او ثابت نمي باشد و جامعه خود را مکلف به رعايت دستورات چنين افراد نمي داند و براي چنين افرادي حق اعمال حاکميت قائل نيست.
با توجه به اين اصل اولي که افراد انسان هيچ کدام بر ديگري حق حکومت و اعمال اقتدار و حاکميت ندارند، از طرف ديگر، از فطريات و ضروريات حکم عقل اين است که برقراري نظم و امنيت و جلوگيري از ظلم و تجاوز لازم است؛ چون هرج و مرج و بي برنامگي موجب اضمحلال جامعه انساني مي شود، بايد کسي يا کساني حق اعمال اقتدار و فرمانروايي داشته باشند. و ديگران نيز موظف و مکلف به پذيرش اين حق حاکميت باشند؛ «چون زندگي اجتماعي بدون نظم و نظامي که هماهنگ کننده ي رفتارهاي مختلف باشد، و بدون والي و سرپرستي که پاسدار اين نظام باشد، شکل نخواهد گرفت. منتها اين سرپرست يا فرد است، يا گروه، و نحوه ي سرپرستي نيز يا به مشورت است و يا به غير آن. پس جامعه بدون والي و سرپرستي که کارهاي جامعه را هماهنگ سازد، و قوانين فردي و اجتماعي را تنظيم و اجرا نمايد، قوام و دوام نخواهد يافت». (4)
وقتي ثابت شد وجود حاکم و حافظ نظم و امنيت از ضروريات زندگي اجتماعي است از طرف ديگر، انسان ها حق حاکميت بر ديگران ندارند، حال سؤال اساسي اين است که: خاستگاه حق حاکميت کجاست؟ و حق حاکميت و اعمال اقتدار از آن چه کسي است؟ چگونه عده اي حق حاکميت پيدا مي کنند و ديگران خود را ملزم به اطاعت و پيروي از آنان مي دانند؟ بر اساس جهان بيني توحيدي که توحيد به تمام اقسام آن در زندگي فرد مسلمان سايه افکنده باشد، اين بينش توحيدي، به ما مي آموزاند که ربوبيت تکويني و تشريعي مختص ذات حق تبارک و تعالي مي باشد. «در جهان بيني اسلام همه پديده ها وابسته و آفريده يک قدرت برترند که آن قدرت برتر خدا است که همه ي خصلت هاي ارزشي و زيبا وابسته به آن است و آن جهان بيني، به سيستم تربيتي انسان قالب و متد ارائه مي دهد که در صورت عملي شدن، کل آفرينش در خدمت سعادت او گام بر مي دارند. به بيان ديگر، جهان بيني توحيدي قالب دهنده تکاليف و وظايف انسان ها است و آن جهان بيني واقع گرايانه اي است که رابطه انسان را با خدا و طبيعت، در جهت تکامل انسان برقرار مي نمايد. وابستگي انسان و جهان به قدرت برتر مستلزم آن است که جهان را هدفدار بدانيم و به عنوان وجود مسئول در پي کشف آن هدف برآمده و در آن مسير گام برداريم؛ چون از نظر تکويني تنها قدرت مطلق او بوده و آگاه به مصالح مخلوقي است که خود آفريده ... و بر همين اساس ديگران حق هيچ گونه تحکم و فرمانروايي بر بندگانش را نداشته و اطاعت از غير او محکوم مي باشد، مگر آناني که با اجازه او و در اطاعت از فرامين او جهت اجراي احکام او پا به ميدان بگذارند». (5)
در جهان بيني توحيدي حق حاکميت از آن خدا است و کساني داراي حق حاکميت و اعمال اقتدار شناخته مي شوند که داراي اذن الهي و از طرف خداوند براي تنفيذ و اجراي احکام و قوانين الهي منصوب باشند.
«يک فرد مسلمان که جهان بيني توحيدي را مبناي تفکر خود پذيرفته است، نمي تواند به نتايج و پي آمدهاي آن در شعاع زندگي فردي و اجتماعي بي اعتنا باشد؛ زيرا اثار و لوازم فراوان را در بخش هاي مختلف حيات جمعي نشان مي دهد. بر اساس يک اصل مهم اسلامي «ربوبيت» منحصر به خداوند است، يعني علاوه بر آن که حق تعالي پديد آورنده و خالق موجودات است، ربوبيت آن ها را نيز در دو بخش «تکوين» و «تشريع» به دست دارد و همه مخلوقات را در مسير کمال شايسته آن ها پرورش مي دهد.
ربوبيت تشريعي الهي بر سراسر زندگي و در همه ابعاد حيات انسان موحد سايه مي افکند، از اين رو، نه خود را در هيچ صحنه اي يله و رها مي بيند، و نه تن به فرمان احدي جز خداوند مي دهد. او اعتبار هر قانون و نفوذ هر حکم را نه تنها در ارتباط با رب خود مي سنجد و بدون اين پيوند، نه تنها دليلي براي پيروي و گردن نهادن نمي بيند، بلکه فرمانبري و تسليم را با خطر سقوط در دره شرک در تشريع توأم مي داند». (6)
بر مبناي بينش الهي و جهان بيني توحيدي حق حاکميت و فرمان انحصار به خداوند دارد. حاکم حقيقي در عالم خلقت بر تمام ابعاد آن خداوند مي باشد. براي روشن شدن مطلب و اثبات اين مدعا که در جهان بيني توحيدي حاکميت به خداوند منحصر است، بايد به قرآن کريم مراجعه کرد تا معلوم شود قرآن کريم در اين زمينه چه بياني دارد.
پی نوشت:
1. ر.ک: نظريه سياسي اسلام، ص 232-235.
2. همان، ص 238.
3. مباني فقهي حکومت اسلامي، ج 1، ص 111.
4. ولايت فقيه، رهبري در اسلام، ص 27.
5. مباني سياست در اسلام، ص 29.
6. دين و دو لت در انديشه اسلامي، ص 367.
منبع: پایگاه راسخون
|