با تتبع در منابع اهلسنت هویدا می¬گردد که وقوع و جواز توسل در سیره انبیای الهی به صورت یک سنت رواج داشته است. وقوع موارد متعدد توسل به ساحت انبیا و اولیای الهی، نشانه قدمت توسل و مستحکم¬ترین دلیل بر صحت و مشروعیت آن است.
توسل واقعیت عینی زندگی بشر است که مشروعیت آن ریشه در آموزه¬های وحیانی دارد و مورد قبول تمام فرق اسلامی بوده و منابع روایی و تاریخی مملو از موارد متعدد توسل به اولیای الهی است. به گفته سبکی، توسل و استغاثه و تشفع به پیامبرصل الله علیه و آله جایز و نیکو است و جواز و حسن این عمل، در هیچ دینی و در هیچ زمانی انکار نشده است.[1] وهابیان نیز گرچه با اصل توسل مخالفتی ندارند، اما مشروعیت توسلرا منحصر به زمان حیات انبیا و اولیای الهی دانسته¬اند. لذا توسل به اموات را همطراز شرک و متوسلان به اهلبیت علیه السلام را مشرک میخوانند.[2]
در ردّ دیدگاه وهابیان، بسیاری از علمای شیعه و اهلسنت کتاب¬های متعددی نوشته و شبهات آنان را با استدلال پاسخ داده-اند.[3] این مقاله با تتبع در منابع اهلسنت، مواردی از وقوع توسل در سیره انبیا و اولیای الهی را نشان میدهد که بیانگر پیشینه- توسل به درازای حیات انسانی است، نه عملی اسلامی یا صرفاً شیعی.
توسل آدم علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله و اهلبیت(علیهم السلام )
آنگاه که آدم علیه السلام برای ترک اولی به زمین هبوط یافت، با توسل به پیامبر اعظمصل الله علیه و آله و اهلبیت علیه السلام مورد عفو قرار گرفت. قرآن از این واقعه چنین یاد می¬کند: (فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)؛[4] «سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است».[5]
درباره مراد از کلمات در آیه شریفه، آرای مختلفی هست.[6] بسیاری از راویان و مفسران اهلسنت، مراد از «کلمات» را اسمای مبارک پیامبر اکرم و اهلبیت علیه السلام میدانند. برخی مانند طبراني،[7] حاکم نیشابوری،[8] بیهقی،[9] ابن¬عساکر،[10] ابن-کثیر[11] و ابنتیمیه[12] مراد از کلمات را فقط پیامبرصل الله علیه و آله می¬دانند: «اسألك بحق محمد الا غفرت لي». برخی دیگر مانند حاکم،[13] سیوطی،[14] ابنجوزی،[15] ابنبطریق[16] و قندوزی[17] تصریح کرده¬اند که مراد از کلمات، اسامی پنج تن آلعبا علیه السلام است: «محمد النبي وعلي الوصي وفاطمة بنت النبي والحسن والحسين سبطي النبي». جالب¬تر اینکه حاکم در انتهای روایت آورده است که توسل به پیامبر و اهلبیت(علیه السلام) به آدم علیه السلام یا دیگر انبیای الهی اختصاص ندارد، بلکه هر کس خداوند را به نام مبارک آنها بخواند، دعایش مستجاب می¬گردد: «وما من عبد يدعو بها إلا استجاب الله له».[18]
قدر متیقن از «الکلمات» در نگاه روات و مفسران اهلسنت، وقوع توسل آدم علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله و مشروعیت آن است که از علوّ شأن و جلالت مقام پیامبرصل الله علیه و آله نزد پروردگار خبر می¬دهد و مخالفانی چون ابنتیمیه نیز نمی¬توانند وقوع آن را انکار کنند.
توسل به انبیای الهی
ابنکثیر در تفسیر خود، اعراف را کسانی معرفی می¬کند که نه حسناتشان کفاف بهشت را می¬دهد و نه سیئاتشان به حد عذاب و جهنم است. لذا به ایشان اجازه داده می¬شود تا به دنبال شفیعی برای خود بروند. آنها به هر یک از انبیای الهی متوسل میشوند که ایشان، آنها را به پیامبرصل الله علیه و آله ارجاع می¬دهند تا آنها را شفاعت کند:
... إِنَّ أَصْحَابَ الأَعْرَافِ قَوْمٌ تَكَافَأَتْ أَعْمَالُهُمْ ... أُذِنَ لَهُمْ فِي طَلَبِ الشَّفَاعَةِ...فَقَالُوا: يَا آدَمُ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ، فَقَالَ:... مَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَشْفَعَ لَكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا ابْنِي إِبْرَاهِيمَ... مُوسَى... عِيسَى... وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا، قَالَ رَسُولَ اللَّهِ فَيَأْتُونِي،... .[19]
بخاری نیز در صحیح خود، روایتی به همین مضمون نقل می¬کند که انبیای بزرگ مردم را به توسل و استشفاع به پیامبر اعظمصل الله علیه و آلهسوق می¬¬دهند:
...إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِي بَعْضٍ، فَيَأْتُونَ آدَمَ... وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِإِبْرَاهِيمَ... بِمُوسَى... بِعِيسَى... فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍr فَيَأْتُونِي فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنُ ...فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ ...َسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ... .[20]
این دو روایت، هم از جواز توسل و هم از علوّ مقام پیامبرصل الله علیه و آله بر سایر انبیای اولواالعزم حکایت می¬کند. گفتنی است در شفاعت هم مانند توسل، سائل شخصی را که نزد پروردگار وجاهت و علوّ مقام دارد، واسطه قرار میدهد تا خداوند به واسطه شفیع، خواسته سائل را برآورده سازد.
توسل به انبیا برای حفظ قرآن
در روایتی از اهلسنت، توسل به انبیای الهی برای حفظ قرآن جایز شمرده شده است. خطیب بغدادی در ضمن روایتی طولانی نقل می¬کند که پیامبرصل الله علیه و آله برای حفظ قرآن دستورالعملی بیان می¬فرماید که شاکله اصلی آن، توسل به انبیای الهی است:
قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ حِفْظَ الْقُرْآنِ...أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ...، وَإِبْرَاهِيمَ...، وَمُوسَى...، وَعِيسَى...، وَ أَسْأَلُكَ بِكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ، وَ تَوْرَاةِ مُوسَى، وُزَبُورِ دَاوُودَ، وَإِنْجِيلِ عِيسَى، وَقُرْآنِ مُحَمَّدٍ،... .[21]
ظاهر روایت حکایت از دو نوع توسل دارد: هم توسل به ذات انبیای الهی که سائل خداوند را به حق انبیای عظام می¬خواند و هم توسل به کتب آسمانی ایشان. هر دو توسل جایز و مشروع شمرده شده است. وقتی معروف کرخی به شاگردانش یاد می¬دهد که هرگاه حاجتی داشتید، خدا را به حق من قسم دهید، زیرا علما، وارثان انبیا هستند، چگونه نمیتوان خدا را به¬حق پیامبرصل الله علیه و آلهقسم داد؟[22]
توسل ابراهیم علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله
در تفسیر آیه (رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ...)[23] آنگاه که ابراهیم هاجر و اسماعیل را در سرزمین بی¬آب و علف تنها گذاشت، دعا کرد که پروردگار از آن دو دستگیری کند و برای استجابت دعا خود به پیامبرصل الله علیه و آله متوسل شد. مؤلف غرائب القرآن از توسل ابراهیم به پیامبرصل الله علیه و آله اینگونه خبر می¬دهد: «و فيه أنه تَوَسَّلَ في إجابة الدعاء بمحمدصل الله علیه و آله و كأنه قال: إن ضيعت هاجر و إسماعيل فقد ضيعت محمداً».[24] اسماعیل حقی در روح البیان، تبیین روشن¬تری از این دعا و توسل دارد و میگوید:
اینکه ابراهیم علیه السلام فرمود: رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ...؛ حال که قرار است زن و فرزندم را در این سرزمین بی¬آب و علف تنها بگذارم، پروردگارا، به حق محمدصل الله علیه و آله آن دو را یاری کن که اگر آنها را به حال خود رها کنی تا هلاک شوند، بهدرستی که محمدصل الله علیه و آله را رها ساختی و او را هلاک نمودی؛ زیرا پیامبرصل الله علیه و آله از صلب اسماعیل است. [25]
[1]. ابنمرزوق، ابیحامد، التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، ص185.
[2]. سبحانی، جعفر، التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حكمه، ص70.
[3]. برای نمونه میتوان به کتب ذیل اشاره کرد: التوسل بالنبي وجهلة الوهابيين، که در این کتاب در صفحه 194 از توسل انبیای عظام به پیامبر اکرم صل الله عليه و أله بحث شده است. ابنکثیر نیز در دو کتاب البدایة و النهایه و نیز قصص الانبیاء خود مواردی از توسل به پیامبر اکرم صل الله عليه و أله را ذکر کرده است (ر.ک: ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج2، ص393؛ همو، قصص الانبیاء، ج1، ص29). زهاوی در الفجر الصادق، ضمن اینکه به شدت عقاید وهابیت را به باد انتفاد می¬گیرد، از صفحه47 به بعد آرای وهابیت در باب توسل را زیر سؤال میبرد و در صفحه 57 ادله جواز توسل به انبیا و اولیای الهی را بر میشمارد. ابنداود مالكى شاذلى در البيان و الاختصار توسلهاى علما و صلحا را در مواقع گرفتارى به پيامبر در آن كتاب گرد آورده است. تقى الدين سبكى در شفاء السقام، به تحليل مسئله پرداخته است. سمهودى در وفاء الوفاء لاخبار دار المصطفى،ج2، ص 413- 419 و زرقانى شارح المواهب اللدنية در ج8، ص317، درباره این مسئله، بحث و شواهدى نقل كرده است.
[4]. سوره بقره(2)، آیه 37.
[5]. درجمله «فَتَلَقَّى آدَمُ...»، كلمه تلقى، به¬معناى قبول با استقبال و روىآورى است و اين دلالت دارد بر اينكه آدم اين كلمات را از خدا گرفته و قهراً قبل از توبه علم به آن كلمات پيدا كرده است ( ترجمه الميزان، ج1، ص224).
[6]. مراد از کلمات، این عبارت است: «سبحانك اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي...». این معنا در روایت مجاهد، سعيد بنجبير، أبیالعاليه، ربيع بنانس، حسن، قتاده، محمد بنكعب، خالد بنمعدان و عبدالرحمن بنزيد آمده است( ابنکثیر، اسماعیل، البداية والنهاية، ج1، ص91)، اما در روایت عكرمه، سعيد بنجبير، حسن و مجاهد، ابنمنذر و ابنجريج در خصوص مراد از کلمات، این عبارت آمده است: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ». معنای دیگر «کلمات» را عبد بنحميد و ابنجرير و ابنمنذر و ابنابىحاتم و بيهقی از محمد بنكعب قرظی چنین بیان می¬کنند: «...ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي انك أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ». (همان)
[7]. طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج2، ص83: «قال رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم ): لما أصاب آدم الخطيئة رفع رأسه فقال: يا رب بحق محمد إلا غفرت لي...؛ رسول خدا صل الله عليه و أله فرمود: وقتى آدم مرتكب گناهى شد، گفت: خداوندا تو را به حق محمد میخوانم كه مرا ببخشى!»
[8]. حاکم نیشابوری، حافظ، المستدرک، ج2، ص615. متن روایت، عینا ًهمان روایت پاورقی پیشین است. حاکم این روایت را صحیح میشمارد: «هذا حديث صحيح الاسناد».
[9]. بیهقی، احمد، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج5، ص489.
[10]. ابنعساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینة دمشق، ج7، ص437.
[11]. ابنکثیر، اسماعیل، پیشین، ج2، ص393.
[12]. ابنتیمیه، احمد، مجموعة الرسائل و المسائل، ج4، ص11.
[13].«قال رسول الله: لما نزلت الخطيئة بآدم ... يا رب أسالك بحق الخمسة الذين تخرجهم من صلبي [في] آخر الزمان إلا تبت علي ورحمتني. فقال: [يا] حبيبي جبرئيل سمهم لي. قال: محمد النبي وعلي الوصي وفاطمة بنت النبي والحسن والحسين سبطي النبي ...» (حاکم حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص101).
[14]. سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج1، ص60.
[15]. ابنجوزی، الموضوعات، ج2، ص3.
[16]. ابنبطریق، خصائص الوحی المبین، ص130.
[17]. قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة لذوی القربی، ج1، ص288.
[18]. حاکم حسکانی، عبیدالله، پیشین، ج1، ص102.
[19] . ابنکثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص228.
[20]. بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج3، ص1519، ح 6979؛ ابنماجه، محمد بنزید، سنن ابنماجه، ج4، ص525.
[21]. خطیب بغدادی، احمد، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، ج2، ص393. این حدیث در کتاب الدعا، نوشته طبرانی، ج1، ص398 نیز آمده است.
[22]. ابنمرزوق، ابیحامد، پیشین، ص210.
[23]. سوره ابراهیم(14)، آیه 37.
[24]. «أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي... عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ على ما سواك و هو كعبة القلب حرام أن يكون بيتاً لغير اللّه. و فيه أنه توسل في إجابة الدعاء بمحمد^ و كأنه قال: إن ضيعت هاجر و إسماعيل فقد ضيعت محمداً» (نیشابوری، نظامالدین، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج4، ص205).
[25]. حقى بروسوى، اسماعيل، تفسير روح البيان، ج4، ص428.
منبع: پایگاه تخصصی وهابیت پژوهی و جریان های سلفی
|