هدف و مقصد در تمام انواع توسل، خدا است بلکه در خود اسباب نيز خدا ديده ميشود نه اسباب و وسيلهها؛ زيرا اسباب به دستور خداي متعال براي اظهار بندگي و اطاعت از او تشريع شده است.
توسل به انواعی تقسیم ميشود:
1. توسل به خدا و اسامی و صفات او؛ زیرا در قرآن میفرماید:
وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا ..(180)
و برای خدا، نامهای نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف میکنند (و بر غیر او مینهند، و شریک برایش قائل میشوند)، رها سازید! آنها بزودی جزای اعمالی را که انجام میدادند، میبینند!
﴿الأعراف، 180﴾
براي خدا نامهاي نيکويي است پس خدا را با آن اسامي نيک بخوانيد.
دعاي کميل، دعاي سحر در ماه رمضان و دعاي جوشن کبير و ديگر دعاهايي که از اهل بيت نقل شده است، نمونههايي از توسل به اسامي خدا است. «اللهم اني اسئلک برحمتک التي وسعت کل شي، و بقوتک التي قهرت بها کل شي و خضع لها کل شي،...اللهم اني اسئلک بعلمک الذي احاط بکل شي ...»[1]
2. توسل به اعمال صالح. مجموعه اعمال خوبي که انسان مؤمن انجام ميدهد، خواه عمل عبادي باشد يا عمل اقتصادي يا عمل قلبي يا اعتقادي، سبب تقرب به خدا ميشود و ميتوان با آن ها براي برآورده شدن نيازها به پيشگاه خداوند متعال متوسل شد.
3. توسل به دعای فرد صالح: آلبانی یکی از نویسندگان وهابیت میگوید: اگر کسی در تنگنای شدید قرار گرفت و میداند که گناهان فراواني دارد، در این صورت يک سبب قوی؛ يعني فردي صالح، با تقوی و با فضل و علم را واسطه قرار ميدهد.
4. توسل به اسلام ، به حرمت و احترام قرآن، و به محبت پيامبراکرم، امام سجاد:در دعاي ابوحمزه به خدا عرض ميکند:
«اللهم بذمه الاسلام اتوسل اليک و بحرمه القرآن اعتمد عليک و بحبي النبي الامي القرشي الهاشمي العربي التهامي المکي المدني ارجو الزلفه لديک»؛ خدايا در پرتو پيمان به اسلام، به تو متوسل ميشوم و به حرمت قرآن بر تو تکيه ميکنم و به محبت پيامبر امي، قرشي، هاشمي، عربي، تهامي، مکي و مدني به تو تقرب ميجويم.
5. توسل به جاه، مقام و حق پيامبراکرم
6. توسل به پیامبراکرم و اولیای الهی که از آن به توسل ذات تعبیر میشود.
این نوع توسل به سه صورت ممكن است انجام شود:
1. گاهى پيامبران و اوليا را كه بلند مرتبه اند، واسطه قرار میدهند تا آنان از خداوند درخواست کنند. مثل اين که ميگويد: يارسول الله از خدا بخواهيد تا مرا کمک كند.
2. گاه خداوند را مىخوانند تا به جاه و احترام و عظمتى كه پيامبران در پيشگاه او دارند، يارياشان كند.
3. سومین مرحله آن است كه از پيامبران و اولیای الهی مىخواهند تا مشكل آنان را حل کنند. بیشک مورد اول و دوم با توحيد منافات ندارند بلكه عين توحيدند؛ چون مؤثر واقعى در هستی را خداوند میدانند و ديگران در آن هيچ نقشى ندارند. و امّا سومین مورد در صورتى شرك است كه در نيّت و قصد، نگاه استقلالى مد نظر باشد. در صورتى كه در اين مورد نيز توسل كننده، چنين عقيدهاى ندارد، گرچه در ظاهر نيت خود را بيان نكرده است؛ بنابراین نوع سوم توسل، (یا رسول الله از تو استمداد میکنم) مانند این است که مریض به طبیب بگوید: برای شفای خودم از شما استمداد میکنم، در هر دو صورت کمک از واسطهای است که توانایی آنان از خدا است و هیچ مسلمانی نگاه استقلالی به واسطهها ندارد عقیده مسلم است كه غير خداوند بیاذن الهى نمىتواند مشكلى را حل کند. البته لازم است که حقايق توسل و شيوه صحيح آن براي تودههاي مردم بيان شود تا در نحوه اجراي آن اشتباه نکنند.
بنابراين از ديدگاه ما، هدف و مقصد در تمام انواع توسل، خدا است بلکه در خود اسباب نيز خدا ديده ميشود نه اسباب و وسيلهها؛ زيرا اسباب به دستور خداي متعال براي اظهار بندگي و اطاعت از او تشريع شده است؛ ازاين رو، رکوع، سجده، طواف، خواندن اسامي و صفات، طلب شفاعت، توبه و اظهار محبت و ارادت به ساحت مقدس پيامبراکرم و اهل بيت:، هر يک به نحوي ابراز بندگي و اطاعت او است چون هر يک از واسطهها به دستور خدا و براي نزديك شدن به خداوند انجام ميشود. اشتباه فرقه وهابيت اين است که آنچه مسلمانان در قالب اعمال و دستورات خاصي مثل اظهار محبت، احترام و توسل به ساحت مقدس پيامبر اکرم انجام ميدهند، آن را با اعمال مشرکين صدر اسلام ميسنجند، در صورتي که اين مقايسه باطل است؛ زيرا پس از اين بيان خواهد شد که بت پرستها بتها را ميپرستيدند و به آنها سجده ميکردند. اين قياس مثل قياس شيطان است که او را در اصل خلقت به انحراف کشيد و از درگاه خداوند رانده شد.
از نظر وهابیت، توسل در سه نوع نخست منحصر است و غیر از آن مشروع نیست. در صورتی که منحصر کردن توسل در این سه، دلیل ندارد؛ زیرا دلایلی را که آقای البانی در کتاب خود آورده است، فقط جواز توسل به این سه را ثابت میکند اما نامشروع بودن توسل به پیامبراکرم و اولیای الهی را ثابت نميكند؛ زیرا اثبات نامشروع بودن، مانند مشروع بودن به دليل نياز دارد و مشروعیت این نوع توسل از دلایل دیگر ثابت میشود. چنانكه خود آقای البانی، اعتراف ميكند که توسل در غیر سه نوع نخست مورد اختلاف است؛ زیرا برخی ائمه مانند احمد بن حنبل فقط توسل به رسول خدا را جایز دانسته است و توسل به غیر آن حضرت را جایز نميداند، همچنین شوکانی توسل به رسول خداو غیر آن حضرت از پیامبران و صالحین را جایز ميداند. و این دو، از علمایی میباشند که مورد قبول وهابیت هستند.
افزون بر اين از آقاي الباني ميپرسيم: مقصود از توسل به اسامي و صفات خدا در نوع نخست چيست؟ آيا مقصود توسل به لفظ اسامي و صفات است يا به حقيقت آن؟ زيرا الفاظ غير از حقايق آن است، الفاظ مظهر و زمینه بروز صفات است، به عبارت دیگر الفاظ فقط وسیله رسیدن به حقیقت است؛ ازاينرو بايد بگوييم که توسل به حقيقت صفات است. حال سخن در اين است که حقيقت اسامي و صفات چيست؟ آيا حقيقت اسماي حسناي الهي نظير: علم، سلام، عدل، رحمت و غير آن ميتواند در غير الفاظ ظهور داشته باشد؟ به عبارت ديگر آيا حقيقت اسامي الهي را ميتوان فقط در قالب لفظ: ع، ل و م اظهار کرد يا در قالب ديگري مثل وجود پیامبراکرم نيز قابل ابراز است، توضيح مطلب: هدف از آفرينش انسان، عبوديت است و هدف از عبوديت تقرب به خدا است و قرب واقعي وقتي حاصل ميشود که تمام اوصاف حق در وجود او تجسم يابد و متخلق به اخلاق الهي شود. کاملترين انسانهاي روي زمين پيامبر اکرم است که مقام «انک لعلي خلق عظيم» را دارد. به گونهای که تمام صفات رحمت، عدالت، سلامت، جود، حلم و غير آن در وجود آن حضرت تجسم يافته است و آن حضرت مظهر اسامي الهي شده و به مقام بلند قرب الهي(قاب قوسين) دست يافته است. حال آيا ميتوان گفت: الفاظي که از حروف تشکيل شده است قابليت توسل به حقيقت اسامي الهي را دارد اما وجود سرشار از حقايق صفات و اسماي الهي يعني پيامبراکرم «نعوذ بالله» اين قابليت را ندارد؟ مگر وجود آن حضرت مظهر اسماي حسناي الهي نيست؟ آيا وجودي که تمام صفات و اسماي حسنا در او تجسم يافته است، مصداق آيه: (لله الاسماء الحسني فادعوه بها) نیست؟ بيشك وجود پيامبر اکرم کاملترین مصداق آیه شریفه است، چنانكه وجود آن حضرت مصداق تمام قرآن است. حضرت علیدر جنگ صفين فرمود: «آنچه (قرآنهايي كه) روي نيزهها بلند شده كاغذها و مرکب است قرآن واقعي، ما هستیم.» مصداق قرآن وجود مبارک حضرت علي است که تجسم يافته حقايق قرآني است و يکي از حقايق قرآن، آيه: (ولله الاسماء الحسني) است.
در برخي روايات بيان شده است که حضرت علي فرمود: «انا اسماء الله الحسني و امثاله العليا و آياته الکبري.»
پيامبراکرم بارها فرمودند:
«علي مني و انا منه»؛ علي از من است و من از علي؛ ازاينرو پيامبروعلي هر دو مصداق اسماي حسناي الهي ميباشند.
البته فهم اين حقايق براي آقاي الباني و امثال او که فقط ظاهر الفاظ را ميبينند نه حقايق را، بسيار مشکل است اما حقايق را بايد بيان كرد تا شايد افرادي از اين فرقه ظاهرگرا قابليت درک آن را بيابند.
1 سوره اعراف، آیه19.
2 مفاتیح الجنان ، محدث قمی، ص 102
منبع: دبیر خانه کنگره جهانی مقابله با جریان های افراطی و تکفیری
|