واژه«عبادت» یکی از واژگان قرآنى است كه تکفیری ها برداشت ناشایستی از آن داشته اند. آنان که عبادت را بر مطلق خضوع و خشوع به همراه محبت تفسیر نموده اند، عمل متوسلین به اولیای الهی را مصداقی از عبادت دانسته و عمل آنان را قیاس به عمل مشرکین نموده اند.
واژه«عبادت» یکی از واژگان قرآنى است كه تکفیری ها برداشت ناشایستی از آن داشته اند. آنان که عبادت را بر مطلق خضوع و خشوع به همراه محبت تفسیر نموده اند، عمل متوسلین به اولیای الهی را مصداقی از عبادت دانسته و عمل آنان را قیاس به عمل مشرکین نموده اند که قرآن کریم در مورد آن می فرماید:«... وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِى مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَايَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ»؛[1] و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند، (دليلشان اين بود كه:) اينها را نمى پرستيم مگر براى اينكه ما را به خدا نزديك كنند. خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند؛ خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمى كند.
اما در پاسخ به این شبهه می گوئیم:
در فرهنگ قرآن و سنت مطلق خضوع و خشوع عبادت نامیده نمی شود؛ بلکه در حقیقت عبادت علاوه بر خضوع و خشوع، اعتقاد به الوهیت و یا ربوبیت «مخضوع له» نیز دخیل می باشد. در تعریف عبادت تعاریفی بیان شده است که ما به بیان سه تعریف می پردازیم:
تعريف اول: عبادت؛ خضوع و كُرنشى است كه از اعتقاد به الوهيت[2] معبود سرچشمه گرفته باشد؛ لذا گفتار يا رفتارى که ناشى از اين اعتقاد نباشد، عبادت محسوب نمى گردد.
مؤيد اين معناى از عبادت (خضوع ناشى از اعتقاد به الوهيت معبود) آياتى است كه به عبادت خداوند امر كرده و از عبادت غير او نهى مى نمايد، به اين دليل كه هيچ آلهه اى غير خداوند وجود ندارد.
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ».[3]اى قوم من! [تنها] خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست.
بدين معنا كه «اله» موجودى است که سزاوار پرستش است و تنها خداوند «اله حقيقى» است. با اين حال شما چگونه موجودى را كه اله حقيقى و واقعى نيست واله ادعايى و دروغين است را مى پرستيد؟ و چرا از عبادت خداوندى كه اله واقعى است و تنها معبودِ سزاوار پرستش است، سرباز مى زنيد؟ آيه فوق يا مضمون آن، در بسيارى از آيات قرآن مجيد تكرار شده است.[4]
اين آيات بیانگر آنند كه عبادت، خضوع و كُرنشى است كه از اعتقاد بهالوهيت معبود جوشيده باشد. در اين آيات به روشنى ملاحظه مى گردد كه قرآن، مشركين را به دليل پرستش غير خداوند سرزنش مى كند، چرا كه اين معبودها آلهه واقعى نيستند و عبادت، ازشئون الوهيت و آلهه واقعى است. صفت الوهيت تنها سزاوار خداوند سبحان است و به همين دليل تنها عبادت او واجب و لازم است.
تعريف دوم: عبادت؛ خضوع و كرنش در مقابل موجودى است كه او را «ربّ» مى دانيم و شأنى از شئون وجود و زندگى خود را، در دنيا و آخرت دراختيار او مى دانیم ، حال چه در امور مادى مانند عزت و پيروزى در دنيا باشد و چه در امور معنوى مانند آمرزش گناهان.
«ربّ» كسى است كه زمام امور «مربوب» را در كف دارد و عهده دار تدبير و تربيت اوست. بنابراين، عبادت معبود به دليل ربوبيّت او صورت مى گيرد.
گواه اين تعريف، آياتى است كه دليل منحصر بودن عبادت به خداوند را، يگانه ربّ بودن او مى داند مانند:
1. «وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ»[5]؛ مسيح گفت: اى بنى اسرائيل خداوند يگانه را كه پروردگار من و شما است پرستش كنيد.
2. «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ»؛[6]اين [پيامبران بزرگ و پيروانشان] همه امت واحدى بودند و من پروردگار شماهستم، پس مرا پرستش كنيد.
3. «إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»؛[7]خداوند پروردگار من و پروردگار شماست. او را بپرستيد. [نه من و نه چيز ديگر را] اين است راه راست.
آيات ديگرى نيز به همين مضمون وجود دارد مانند: آيه 43 سوره ی يونس، 99 سوره ی حجر، 65 و 36 سوره ی مريم و 64 سوره ی زخرف كه بهترين دليل بر اين معناى عبادت، آيات مذكور است.
تعريف سوم: عبادت، خضوع و كرنش در برابر كسى است كه او را اله عالم يا موجودى كه امور هستى به او تفويض شده است مى دانيم، حال چه امورتكوينى مانند خلق، رزق، زنده كردن و ميراندن به او تفويض شده باشد و چه امور تشريعى مانند قانونگذارى، شفاعت و مغفرت.
انسان موحّد معتقد است؛ كليّه امور تكوينى و تشريعى به دست خداوند است و هيچيك از اين امور به مخلوقات او تفويض نشده، و به همين دليل خداوند را مى پرستد.
اما انسان مشرك معتقد است؛ گرچه آلهه و ربها مخلوق حقند، اما برخى يا تمام امور تكوينى و تشريعى، به آنها تفويض شده است و بر اساس همين اعتقاد از ستاره ها و بتها طلب باران، شفاعت، يارى رساندن و پيروزى در جنگ مى كند، چرا كه اين امور را تفويض شده به آنها مى پندارد.
با توجه به تعاريف سه گانه مذكور، تفاوت اساسى توحيد و شرك در عبادت آشكار مى شود.
هر خضوعى كه ناشى از اعتقاد به الوهيت يا ربوبيّت و ياتفويض كارى به موجود مورد خضوع باشد، عبادت شمرده مى شود. حال چه اين اعتقاد، بر حق و صحيح باشد (اگر خداوند معبود باشد) و چه اعتقادى باطل وناصواب (اگر بتها و غير خداوند معبود باشند). در هر دو صورت، خضوع او برگرفته از اعتقاد به الوهيت يا ربوبيّت يا تفويض است و چنين خضوعىعبادت آن موجود محسوب مى شود.
اما اگر خضوع انسان، بدون اين انديشه و اعتقاد باشد، اين خضوع عبادت نيست، بلكه تعظيم و بزرگداشت شمرده مى شود، و نه انسان خاضع مشرك است و نه عمل او شرك آميز. اما اين تعظيم و احترام غير عبادى، گاهى جايز و حلال است مانند تعظيم انبياء، اولياى الهى، معلمان و مربيان؛ و گاهى حرام وغير مجاز است مانند سجده كردن در مقابل انبياء و اولياى الهى. اما حرمت اين كار، به دليل عبادت بودن آن نيست، بلكه به دليل ممنوعيت سجده كردن در برابر غير خداوند است و اينكه غير او، سزاوار سجده نيست.
حال كه تفاوت بين تعظيم و عبادت روشن شد به اين نتيجه مى رسيم كه اعمالى مانند بوسيدن قرآن مجيد، ضريح انبياء و توسل به آنان وش چيزهايى كه به گونه اى به آنها مربوطند، در صورتى كه همراه با اعتقاد به الوهيت و ربوبيّت يا تفويض نباشد، عبادت آنها محسوب نمى شود.[8]
با توجه به این مطالب می گوئیم:
مشركين بتها را ارباب و آلهه خود مى دانستند و معتقد به تفویض امور عالم بدانها بودند؛ لذا از آنان باران، عزت، پيروزى و ساير امورى كه از شئون خدای متعال است را طلب مى كردند و حقیقتا آنان را عبادت می کردند و از عبادت خدای واحد دست برداشته بودند و چنین وانمود می ساختند که عبادت و پرستش بتها، وسیله ای برای تقرب به خدا می باشد؛ حال چگونه عمل آنان با عمل متوسلین به اولیای الهی قابل مقایسه است؛ در حالی که زائر آنان، تنها خدای یگانه را پرستیده و کسی را در پرستش او سهیم ندانسته و معتقد است اولیای الهی به اذن و مشیت الهی واسطه ی فیض بین خدا و بندگان او می باشند.
پی نوشت:
[1] . زمر، آيه 3.
[2] . اعتقاد به اله، خالق ومدبر بودن موجودى است كه زمام امور هستى يا بخشى از آن را در اختيار دارد.
[3] . اعراف/ 59.
[4]. خوانندگان گرامى در اين زمينه مىتوانند، آيات ذيل را ملاحظه فرمايند: اعراف/ 65، 73، 85؛ هود/ 50، 61، 84؛ انبياء/ 25؛ مؤمنون/ 23، 32؛ طه/ 14.
[5] . مائده/ 72.
[6] . انبياء/ 92.
[7] . آل عمران/ 51.
[8] . ر.ک: مرزهای توحید و شرک در قرآن، آیت الله جعفر سبحانی، ص63.
|