وهابیت در ابتدای شکل گیری بعد از معاهده محمد بن عبد الوهاب و آل سعود، شروع به ترویج افکار خود نمودند و برای ترویج آن از زور و شمشیر و کشتار مردم استفاده نمودند.
وهابیت در ابتدای شکل گیری بعد از معاهده محمد بن عبد الوهاب و آل سعود، شروع به ترویج افکار خود نمودند و برای ترویج آن از زور و شمشیر و کشتار مردم استفاده نمودند. میتوان گفت ارمغان وهابیت برای مسلمانان کشتار و غارت بود. ابتدا به مناطق بادیه نشین حمله کردند و در ادامه به شهرهای کوچک و بزرک هجوم میآوردند. مردمانی که در این حمله ها به دست وهابیت کشته میشدند بیشتر اهل سنت بودند، مانند مردمان ریاض، مکه و مدینه و طائف. در ادامه جنایات خود به مناطق شیعه نشین مانند شرق عربستان و عتبات عالیات نیز هجوم آوردند و مردم را قتل عام نمودند. در این مقاله کارنامه عملی جنایات وهابیت در دوره شکل گیری مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمه
یک از تفاوتهای بنیادینی که وهابیت را از مذهبهای دیگر مسلمانان جدا میکند، روش این مذهب برای رشد و گسترش دعوت خود است. اگر به تاریخ مذهبهای اسلامی بنگریم، معمولا این مذهبها از روشهای استدلالی یا علمی برای پیشبرد خود بهره بردهاند. البته چنان چه در فصلهای گذشته اشاره شد، مکتبهایی مانند معتزله در دورهی مأمون، و اهل حدیث ودر عصر متوکل، از قدرت قهریهی حاکمان وقت برای پیشبرد اهداف مذهبی خود استفاده کرده و مبه مخالفان خود نسبت کفر و الحاد داده اند، اما هرگز حان و مال و ناموس مسلمانان را به علت اختلافهای مذهبی مباح نشمرده اند؛ اما هرگز جان و مال و ناموس مسلمانان را به علت اختلافهای مذهبی مباح نشمرده اند ؛ حتی ابن تیمیه بنیان گذار مکتب سلفی، با وجود روحیهی خشن و تکفیری، به جواز کشتن مسلمانان به بهانهی اعتقاد به مسائلی مانند توسل و شفاعت، حکم نداد.
در تاریخ اسلام تنها گروهی که به تکفیر مسلمانان در روزگار آغازین اسلام حکم داده است، خوارج بودند. آنان عقیده داشتند که مرتکب کبیره کافر است و حکم کفر، قتل است. حتی گروههایی از آنان کفر پدر را موجب کافر شدن فرزند صغیر و زنان دانسته و حکم به قتل فرزندان و زنان میدادند؛ اما از آن جا که این نظریه مخالف اندیشه و مبانی صریح اسلامی بود، همهی مسلمانان آنان را خارج از دین و به آنان خوارج میگفتند؛ و پس از مدتی اثری از آنان جز در صفحههای تاریخی باقی نماند و آنانی هم که ماندند، مانند «اباضیه»، دیدگاههایشان را بسیار تعدیل کردند.[1]
پس از خوارج، تنها گروه دیگری که چنین روشی را در برخورد با مخالفان مسلمانان خود برگزیده، وهابیان بودهاند. اینان نیز بر خلاف سیره همه مسلمانان و بر خلاف اصول اساسی اسلام، مسلمانان را به کفر متهم کردند و کمر به قتل و غارت آنان بستند. به همین دلیل، وهابیان را از نظر روش، به خوارج تشبیه کرده اند؛ برای نمونه، خوارج حضرت علی را به بهانهی پذیرفتن حکمیت، و درنتیجه ارتکاب کبیره، سزاوار مرگ دانستند و در شب 21 رمضان در محراب مسجد به شهادت رساندند. وهابیان نیز امیر عینیه را در حالی که از نماز جمعه فارغ شده بود، به جرم کفر کشتند. امروز نیز شاخه ای از وهابیت که همان وهابیت تکفیری است، زنان و فرزندان شیعه و سنی را به بهانهی کفر و ارتداد، با حملههای انتحاری و بمب گذاری هی مختلف در کوچه وخیابان به خاک و خون میکشد.
در این فصل، به اجمال به کارنامهی وهابیت در دورهی تأسیس و تثبیت واین دیدگاه اشاره خواهد شد و در فصل آینده، کارنامهی وهابیت در دورهی سوم فرمان روایی خاندان آل سعود (دورهی تثبیت) بررسی خواهد شد.
1ـ وهابیت، مکتب شمشیر
همان گونه که در این مجموعه بارها اشاره شد، مبانی وهابیت هرگز توانایی تأثیرگذاری و رشد در جوامع اسلامی را نداشت. محمد بنعبدالوهاب در هر منطقهای که دعوت خود را آشکار کرد، با مخالفتهای جدی روبه رو شد. این مخالفتها از درون خانه، یعنی از جانب پدر و برادر او –سلیمان بنعبدالوهاب- آغاز شد. از سوی دیگر، خود محمد نیز نه از نظر علمی و نه از نظر اخلاقی، شخصیتی جذاب نبود که مردم را به سوی خود جذب کند. آن چه زمینههای گسترش مکتب وهابیت را فراهم کرد، زور و اجبار بود. هیچ فرازی از تاریخ وهابیت را نمیتوان یافت که این مکتب بدون استفاده از زور و ثروت، توانسته باشد بر قلمرو اقتدار خود بیفزاید؛ از این رو مکتب وهابیت را باید مکتب شمشیر نامید.تنها، نگاهی کوتاه به جنایتها و ویرانیهای این مکتب در دوران حیات نه چندان بلند خود، به خوبی گواه این واقعیت است. در این میان، در هر فرصتی که مردم مناطق تحت تسلط وهابیان فرصت یافته اند خود را از یوغ وهابیان خارج کنند، بر ضد آنان قیام کردهاند.
کتابهای تاریخی وهابیان پر از سرگذشت این قیامها بر ضد وهابیان است.نویسندگان وهابی، این قیامها را ارتداد نامیده اند و با شدت و با همه قوا در نابودی آنها کوشیده اند؛ چنان که ابن غنام و ابن بشر در آثار خود به نمونههای بسیاری از این گونه ارتدادها (قیام ها) اشاره کردهاند.[2]
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این پرسش است که آیا انگیزه وهابیان و آل سعود از جنگها و ویرانیهایی که انجام داده اند- همان گونه که ادعا میکنند- بازداشتن مردم از خرافاتها، بدعتها و دعوت به توحید بوده است، یا هدفهای دیگری در پس این لشکرکشیها و مسلمان کشیها بوده است؟
چنان که در فصلهای گذشته به تفصیل بیان شد، خاندان آل سعود، هرگز به مکتب وهابیت به عنوان یک مکتب توحیدی نگاه نکرده اند؛ بلکه همواره از آن به عنوان اهرمی برای رسیدن به هدفهای مادی و استیلا بر همسایگان خود استفاده کردهاند. مهمترین هدفهای آل سعود در پیوند با وهابیت، در همان شرطهایی که محمد بن سعود برای پیوند با محمد بنعبدالوهاب بیان کرد، به خوبی هویداست. (ر.ک فصل چهاردهم: وهابیت سلفی گری سیاسی)
2ـ وهابیت و غارت مسلمانان
با نگاهی به تاریخ جنگهای وهابیت، بدون هیچ اغراقی میتوان گفت که هیچ یک از جنگها و مبارزههای وهابیان، با دشمنان و کفار نبوده است؛ بلکه همه جنگهای آنان با مسلمانان، و بسیاری از آنها با حنبلی مذهبان بوه است. در مقابل، آن چه زمینه رشد و گسترش وهابیت را فراهم کرد، حمایتهای بی دریغ کافران از این جریان انحرافی در جهان اسلام بود.
در این میان، با نگاهی به کارنامه وهابیت، به خوبی دیده میشود که یکی از مهمترین هدفهای وهابیان در جنگها و مبارزههای خود، نه پیرایش و زدودن خرافات از دین، که ثروت اندوزی و چپاول داراییهای مسلمانان، در سایه شعار دعوت به توحید بوده است. چنین وضعیتی را، نه دشمنان وهابیان، بلکه تاریخ نگاران وابسته به مکتب وهابیت، مانند ابن بشر و ابن غنام، به خوبی بیان کردهاند. به گفته این مورخان، وهابیان هر جا پا میگذاشتند، مردان را میکشتند، همه دارایی آنها را به غارت میبردند و زنان را به عنوان کنیز تصاحب میکردند.(3:ص87) سپاه وهابی به هر منطقه ای که میرسید، کمترین دارایی مسلمانان را غارت میکرد؛ و بسیاری از افرادی که از تیغ وهابیان در امان میماندند، از گرسنگی تلف میشدند.(4:ص152) هر طایفه یا منطقه ای که تسلیم نمیشد، ویران میگشت و هر منطقه ای که از ترس، مذهب وهابیت را میپذیرفت، مجبور بود جزیههای نقدی و جنسی فراوان به دولت درعیه بپردازد.چنان که ابن غنام به بسیاری از موارد اشاره کرده است.[3]در بسیاری از وموارد، خاندان آل سعود، حتی زمینها و خانههای مردم را به زور تصاحب میکردند. هنگامی که عبد العزیز در سال 1187 قمری، ریاض را فتح کرد "به جز موارد معدودی، تمامی خانهها و نخلستانهای آن را به ملکیت خود در آورد". (3:ص61) اگر مناطقی که تحت سیطره آل سعود بود، تمرد میکردند، همه داراییها و حتی خانههایشان مصادره میشد و آنان مستأجر امیر شرده میشدند و هر سال باید مبالغ هنگفتی به عنوان اجاره میپرداختند.(6:ص158) در جنگهای نخستین، وهابیان غنایمی مانند دهها شتر و بز را تصاحب کردند ؛ با گسترش تجاوزهای آنان و غرت اموال مسلمانان، این مقدار به دهها شتر و گوسفند رسید؛ تا آن جا که پس از شکست قوای مکه در سال1796 میلادی، بیش از سی هزار شتر و دویست هزار گوسفند و بز توسط آنها غارت شده بود.(5:ص173) به گفتهی «بوکهارت»، ارزش خزانه وهابیان در آن سالها، یک ملیون ریال بود؛ برخی از منابع دیگر، تا دو ملیون ریال ذکر کردهاند.(6:ص161) صاحب کتاب «لمع الشهاب» نیز به آمار نجومی بسیاری که ناشی از غنایم، زکاتها اجاره ها، و ... میباشد، اشاره میکند. (7: ص466 تا 496) به همین علت است که بنا به نظر بسیاری از پژوهشگران، اگر غارتها و تجاوزهای وهابیان نبود، هرگز وهابیت نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد. (4:ص52) همه این غنایم و چپاولهایی که به بهای فروپاشی زندگی مسلمانان شکل گرفت، موجب رفاه زدگی و اشرافگرایی وهابیان، خاندان آلسعود و آلشیخ شد.ابن بشر در مقایسه پایتخت وهابیان (درعیه) پیش و پس از دعوت محمد بنعبدالوهاب میگوید:" اهل درعیه پیش از دعوت محمد بنعبدالوهاب در منتهای ضعف و تنگ دستی بودند".[4] سپس خود او ادامه میدهد:
"پس از آن، درعیه را در زمان سعود دیدم... در این دوران، اموال و سلاحهایی در درعیه وجود داشت که مانند آنها در هیچ جا یافت نمیشد و با سنگهای قیمتی تزئین شده بود؛ اسبهای گران بها و نجیب عربی، لباسهای فاخر و بسیار گران بها، و رفاهیاتی که انسان از میان آنها عاجز است، در درعیه به وفور یافت میشد. در یکی از روزهایی که در منطقه بلندی به نام «باطن»، که بر قصرهای آل سعود در غرب درعیه که به آن «طریف» میگفتند و قصرهای فرزندان محمد بنعبدالوهاب در شرق درعیه که به آن «بجیری» گفته میشد، [ مشرف بود] ایستاده بودم، صدایی همانند صدای زنبور عسل شنیده میشد که مردم میگفتند: فروختم و خریدم؛ و تمامی مغازهها از وسایل رفاهی و اسلحه و پارچههای گران بها که نمیتوان آنها را تعریف و توصیف کرد، پر بود". (3:ص13تا14)
همه غنایمی که لشکر جرّار وهابی به دست میآورد، به دو بخش تقسیم میشد:
بخشی برای امام (ملک سعودی) و آل شیخ، و بخشی برای بیت المال.(8:ص71تا72)
به گفته ابن بشر، یک سوم از اموال رسیده از منطقه احسا، به خانواده ابن سعود و خانوادهی ابن عبد الوهاب تعلق داشت. (3:ص173) چنین وضعیتی موجب شد که اشرافگری، فساد، و اسراف و تبذیر، دو خاندان را در بر گیرد؛ برای نمونه:
"سعود چهار همسر دائمی داشت . به دستور او افرادی به صورت مخفیانه در بلاد روم میگشتند و کنیزانی را برای خود میخریدند و از آن جا که آنان بسیار زیبا و پوست شفافی داشتند، هریک را به مبلغ سه هزار ریال یا بیشتر، خریداری میکردند. هم چنین ده کنیز حبشی رد اختیار او بود که از «یمن» و «رأس الخیمه» به او هدیه شده بود. وی قصری داشت و درون آن، حرمسراهایی را به وجود آورد و برای هریک از زنان و خدمههایشان، جای مشخصی قرار داد... لباس همسرانشان... بیشتر، از حریر هندی که با طلای سرخ زرد و یا سبز تزئین شده بود، و یا البسه ابریشمی که در آن الیافی از طلا به کار رفته بود، تهیه میشد. آشپزان ماهری از احسا، برای او هر غذایی را که دوست داشت میپختند..." (7:ص480تا486) و (4:ص161)
تنها در عروسی یکی از فرزندان سعود، 140 شتر قربانی شد؛ (6:ص121 تا113) اما میهمانان این بزمها، فقیران و مستمندان نبودند و اگر هم بودند، گوشت وبرنج برای ثروتمندان بود و خرما و برغل برای مستمندان و فقیران. (6:ص130) به گفته ابن بشر: "غلامان وی بیش از پانصد نفربودند و برخی گفتهاند ششصد غلام؛ و نقل دیگری وجود دارد که آنان را هزار غلام و دویست کنیز شمردهاند..." (3:ص171)
محمد بنعبدالوهاب نیز وضع بهتر از سعود نداشت. به گفتهی «منجین» "وی به زن بسیار علاقه داشت و در طول زندگی بلند خود، با بیست زن ازدواج کرد که از آنها هجده فرزند آورد." (4:ص124) هر چند برخی کوشیده اند این سخن را مبالغه آمیز جلوه دهند، اما با نگاهی به تعداد بسیار خاندان آل شیخ که از نسل محمد بنعبدالوهاب هستند، چنین امری چندان دور از واقعیت به نظر نمیرسد. به گفته نویسنده «لمع الشهاب» محمد بنعبدالوهاب و خاندان وی، زمینهای بسیار گسترده ای داشتند و جدای از آن، بخش عمده ای از بیت المال در تصرف آنها بود و امیران مناطق مختلف، هدایای ارزشمندی را برای آنها میفرستادند. "(7:ص111و267)
هم چنین هنگامی که از دنیا رفت، یکی از اموالی که به ارث گذاشت، باغ بزرگی بود پر از درختان نخل و میوه، و تنها، سالی پنجاه هزار درهم طلا سود آن بود. فرزندان وی که همان آل شیخ باشند، پس از وی با استفاده از اموال به غارت رفته از مسلمانان، زندگی مرفه و اشرافی برای خود فراهم کردند.در دورههای بعد نیز چنین وضعیتی کاملادیده میشد. فساد خاندن سعودی در دوره سوم، همواره مورد توجه اندیشمندان مسائل عربستان بوده است؛ با این حال، خاندان آل شیخ به دلیل همیاری با آل سعود، نه تنها در برابر چنین وضعیتی موضع گیری نکرده اند، بلکه در مقابل، همواره از خاندان آل سعود و شاهزادههای آن دفاع کردهاند.«ناصر السعید» در کتاب «تاریخ آل سعود» به تفصیل پیرامون ثروت اندوزی و فسادهای این خاندان در چند دهه اخیر سخن گفته است.(9[5] با توجه به آن چه گفته شد و با نگاهی به تاریخ وهابیت، به خوبی روشن میشود، آن چه در لشکر کشیهای وهابیان نقش اصلی را ایفا میکرد، غارت و چپاول مسلمانان بود و برای این کار، راهی جز نسبت دادن کفر و ارتداد به مسلمانان وجود نداشت.
3ـ وهابیت و سلطه سعودی
هدف مهم دیگر وهابیان در دعوت خود، گسترش سلطه خاندان سعودی بر جوامع اسلامی بود.همان گونه که خود محمد بن سعود در نخستین دیدارش با محمد بنعبدالوهاب ابراز داشت، دغدغه وی در یاری محمد بنعبدالوهاب این بود که پس از پیروزی بر دشمنان، خاندان دیگری جای آل سعود را بگیرند. چنین رویکردی در همه دورههای وهابیت به خوبی دیده میشود؛ تا آن جا که پس از تسلط وهابیان وآل سعود بر شبه جزیره عرب در دوره سوم حکومت، نام «عربستان سعودی» را بر این شبه جزیره نهادند. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم آیین وهابیت را به دو بخش سیاست و دیانت تقسیم کنیم، شکی نیست که مکتب وهابیت در خدمت اهداف سلطه جویانه و توسعه طلبانه آل سعود قرار گرفت.آنان با بهره برداری از شعار توحید، به هدفهای توسعه طلبانه خود رسیدند و توانستند با این شعار و با کمک انگلستان، سیطره آل سعود را بر سراسرشبه جزیره عربستان بگسترانند.
بنابراین، آنچه آل سعود و وهابیت را به هم پیوند داد، نیاز هردو به یکدیگر بود. وهابیت در سایه شمشیر و ثورت حاصل از آن توانست به زندگی خود ادامه دهد، و آل سعود نیز با استفادهی ابزاری از شعار وهابیت، بر ثروت و سطله خود افزود.
4ـ کشتار و ویرانی، ارمغان وهابیت
تاریخ وهابیت سرشار از کتارها وویرانی هاست. آمار دقیق ویرانیها و کشتارهای وهابیان در طول حیات خود، با توجه به حجم شتردهی آن، بسیار مشکل است؛ اما در میان منابع وهابی و کتابهای دیگر نویسندگان، ججم تلفات و ویرانیها بسیار زیاد است. هم چنین بر خلاف ادعای وهابیان معاصر، تنها شیعه مورد تجاوز و کینه توزیهای وهابین قرار نداشته اند؛ بلکه قربانیان اصلی وهابیان، اهل سنت و حتی حنبلیان بودهاند. این در حالی است که وهابیان معاصر میکوشند، تنها شیعیان را دشمن خود معرفی کنند و برای مبارزهی گام به گام، ابتدا با اهل سنت برای مبارزه با شیه هم گرایی کنند و سپس نوبت به اهل سنت برسد. با نگاهی کوناه به کارنامهی وهابیت و تعامل خونبار آنن با اهل سنت در دورههای مختلف، این واقعیت به خوبی روشن میشود.
4.1- اهل سنت
محمد بنعبدالوهاب با قرائتی که از دین ارائه میکرد، همه مسلمانان را کافر میدانست و نخستین گروهی که از جانب او به کفر و زندقه متهم شدند، مردمان نجد بودند. به نظر او، همه مردم نجد "کافرند؛ خون، زنان و اموالشان مباح است؛ و مسلمان کسی است که ایمان به سنت آورد که محمد بنعبدالوهاب و محمد بن سعود به آن پای بندند".(2:ص98) چنین رویکردی دست آل سعود را برای کشتار مسلمانان منطقهی نجد، باز گذاشت.
4.1.1- ریاض
هنگامی که پیوند محمد بنعبدالوهاب و محمد بن سعود شکل گرفت، نخستین منطقه ای که طعم تلخ شمشیر و غارت را چشید، ریاض بود که در نزدیکی درعیه قرار داشت. آتش جنگ میان ریاض و درعیه، در مجموع، نزدیک به سی سال به درازا کشید.محمد بن سعود به دلیل قدرت «دعام بن دواس»، حاکم ریاض، نتوانست بر این شهر چیره شود. این جنگها جز ویرانی و مجروحانی که بر جای گذاشت، چهار هزار قربانی گرفت. (3:ص61) تا این که در سال 1187 قمری فرزند وی،یعنی عبد العزیز بن محمد، با لشکری جرار به سوی ریاض حرکت کرد.خاطرات تلخ از حملههای ویرانگر لشکر وهابی، چنان ترس و وحشتی در دل اهل ریاش انداخت که مردم به همراه دهام شهر را ترک کردند وبه منطقهی احسا پناه بردند. عبد العزیز بن محمد پس از ورود، با شهری خالی روبه رو شد. این راقعه در فصل تابستان روی داد و بسیاری از کسانی کمه از ترس وهابیان بدون غذا و آب فرار کرده بودند، در بیابانها از گرسنگی و تشنگی مردند.(3:ص60) ابن غنام تعداد این افراد را چهار صد نفر ذکر میکند. سعود با لشکرش آنن را تعقیب کرد و هر کسی را کمه قدرت شکشیر به دست گرفتن داشت، در میانهی راه کشت(2:ص138) و اموالشان را غارت کرد.( ص:ص61) گروهی هم که در شهر مانده بودند، به دست سپاه عبد العزیز کشته شدند.
4.1.2- عیینه
بی شک، انسان دشمن هرچه باشد، به وطن خود احساس تعلق میکند؛ چنان که پیامبر فرمود:" حب الوطن من الایمان." عینیه خاستگاه محمد بنعبدالوهاب و اجدادش بود و ساها پدر وی منصب قضاوت را در این شهر بر عهده داشت. از نظر مذهبی نیز مردم عینیه پیرو مکتب حنبلی بودند. امام این منطقه از نخستین مناطقی بود که طعم تلخ ویرنی و کتار را با فتوای محمد بنعبدالوهاب و دستور محمد بن سعود چشید.
چنان که گفته شد، پس از آگاه شدن «عثمان بن معمر» از ماهیت مکتب وهابیت، محمد بن عبدالوهاب را از عینیه بیرون کرد. محمد نیز به آغوش دشمن وی محمدن بن سعود، والی درعیه، پناهنده شد و به کفر و شرک و واجب القتل بودن عثمان بن معمر فتوا داد.(2:ص97) پس از این فتوا، برخی از مریدان شیخ، عثمان را در روز جمعه و پس از اقامهی نماز جمعه در رجب سال 1163 به قتل رساندند.(3:ص23)[6]پس از آن، محمد بن عبدالوهاب وارد درعیه شد وخانه عثمان را ویران کرد و فردی را به امارت این شهر گمارد. پس از چندی، مردم که مذهب جدید را بر نمیتافتند، بر شد آن قیام کردند؛ امام قیام آنان به شدت سرکوب د. سپاه وهابیان، مردان و کودکان عیینه را کشتند؛ زنان را به اسارت گرفتند؛ خانهها را ویران کردند ودر ختان و مزارع را به آتش کشیدند. پس از آن، عیینه به ویرانه ای تبدیل شد.(9:ص9) «لیچمن» در مسیر سفر خود، هنگامی که در سال 1911میلادی از این منطقه میگذرد، جز ویرانههای شهر آباد عیینه چیزی نمیبیند.[7] به تازگی دولت سعودی، برویرانهها شهرکی ساخته است.[8]
4.3.1- حریمله
«حریمله» مکانی بود که پس از اخراج شدن شیخ عبد الوهاب، پدر محمد بنعبدالوهاب، از عیینه، او را به گرمی پذیرفت. هنگامی که محمد بنعبدالوهاب دعوت خود را در این شهر آشکار کرد، از این منطقه اخراج شد. حریمله هر چند در ابتدا به علت فشار آل سعود اندیشه وهابی را پذیرفت، اما سپس بر اثر روشنگریهای سلیمان، حتی مردم مناطق اطراف، مانند عیننه و منفوحه را بر شد وهابیت بر انگیهت؛ تا آن که در سال 1167 قمری، عبدالعزیز به این منطقه حمله کرد و بیشرز صدتن از مردان را کشت و اموال و زندگی آنان را غارت کرد. این شهر فی ء شمرده شد و خانهها و نخلستان هایش غنیمت مشلمانان (وهابیان) قرار گرفت.(2:ص109)
در خلال سالهایی که وهابیان به کمک انگلستان، سلطه خود را بر منطقه نجد کامل کردند، با همه قوا در کشتار اهل سنت کوشیدند. بدون اغراق و به گواهی نویسندگان وهابی، هیچ منطقه ای در نجد و حجاز نیست که مردم آن، به اختیار، آیین وهابیت را پذیرفته باشند. به همین علت، بخش عمده ای از کتاب ای تاریخ وهابین را که مهمترین آنها «عنوان المجد» ابن بشرو «تاریخ نجد» ابن غنام است، شرح غزوهها و جنگهای وهابیان با همسایگان خود، و کشتارها و غارتها آنان تشکیل داده است. (11[9]
اما اوج جنایتهای وهابین و چه گونگی آن را خود آن هابهتر از هر کس بیان کردهاند.»حافظ وهبه» از نزدیکان دولت سعودی، در کتاب«جزیره العرت» مینویسد:
عبدالعزیز میگفت:" هنگامی که جد ما، سعود، مشغول جنگ با قبایل منطقهی حجازبود، گروهی از بزرگان قبیلهی «مطیر» را به اسارت گرفت. برخی از ریش سفیدان این طایفه برای شفاعت نزد سعود آمدند و از وی خواستند از این گروه در گذرد؛ امام سعود دستور داد که سر از بدن اسرا جدا کنند؛ سپس سرخا را رد زبقهایی از غذا قرار دادند واین طبقها را در مقابل بزرگان طایفه مطیر قرار دادند. عبدالعزیز به آنان دستور داد که از این غذا که سرهای اقوامشان بر آن نهاده شوده بود، بخورند و چون این کار را نکردند، تمامی آن افراد را نیز کشتند."
به گفته حافظ وهبه، این داستان را ملک عبد العزیز برای بزرگان قبیله مطیرتعرف کرده که برای شفاعت رهبرشان، «فیصل الدویش»، نزد او آمده بودند.(9:ص14)
4.2- شیعیان
چنان که گفته شد، برخلاف ادعای نوسلفیان امروز که شیعان را دشمن خود میدانند و میکوشند دیگر فرقههای اسلامی را نیز بر ضد شیعه تحریک کنند،بخش عمده ای ازجنایات وهابیان در طول حیات خود، متوجه اهل سنت بوده است. در این میان، شیعیان نیز از دشمنیهای وهابیان در امان نمانده اند و در کنار آنان، قربانیان کینه توزیهای وهابیان بودهاند. اجمالا بیشترین برخورد وهابیان با شیعیان، در دومنطقه شرق شبه جزیره با مرکزیت احسا، و لشکر کشی سپاه وهابی به عتبات عالیات بوده است:
4.2.1- شرق عربستان سعودی
احسا یا حسا یک از مناطقی است که از دیرباز محل زندگی شیعیان بوده و اندیشههای شیعی در این منطقه رشد بسیاری داشته است. این منطقه از جمله مناطقی است که وهابیان برای تسلط برآن، با مشکلات و مقاومتهای بسیاری روبه رو شدند و سرانجام و کشتار وغارت، بر آن غلبه کردند. اخیرا دولت عربستان به دلیل این که احسا به عنوان منطقه ای شیعی در جهان اسلام شناخته شده است، نام این منطقه رابه استان «الشرقیه» تغییر داد. استان احسا یا الشرقیه، بزرگترین استان عربستان سعودی شمرده میشود و شهرهایی مانند«هفوف»، «دمام»، و «قطیف» جزو این منطقهاند. احسا تنها منطقه نفت خیز عربستان است و همه نفت عربستان از این منطقه استخراج وصادر میشود.
به دلیل وجود گرایش شیعی و سنی معتدل، در هیچ یک از مقاطع تاریخی، مکتب وهابیت نتوانست در این منطقه نفوذ یابد و هار چند در برهه ای از تاریخ، این مناطق به زور تحت تطلط وهابیان در آمد، اما مهواره قیامها و شورشهای مختلفی در برابر وهابین شکل گرفت. امروزه نیز این منطقه مرکر اصلی شیعیان در عربستان شمرده میشود و با وجود منابع غنی نفت، به علت شیعه بودن اهالی آن، تبعیض و محرومیت شدیدی بر آن حکم فرماست.
حضور وهابیان در منطقهی احسا، در مقایسه با دیگر مناطق شبه جزیره، با کمی تأخیر صورت گرفت؛ زیرا همان گونه که گفته شد، وجود اندیشههای شیعی و تضاد آن با تفکر وهابی، اجازه تسلط وهابیان را نمیداد.به همین دلیل نیز جنگ وجدال میان وهابین و مسلمانان احسا سالهای ادامه یافت.در طول این مبارزات، وهابیان هرگاه وارد یکی از مناطق شرقی میشدند، با سنگ دلی تمام، به کشتار مردم و چپاول دارای آنان میپرداختند. به گفته این غنام، وهابیان با حمله به یکی از این طوایف، همهی مردان طایفه را که از ترس حمله آنان در خانه ای گرد آمده بودند و تعداد آنان به سیصد نفر میرسید، کشتند. در سال1206، در یکی از حملههای سعود به قطیف به بهانهی مبارزه با بتها، سپاه سعود پس از محاصرهی شهر «سبهات» وارد آن شد و – هر کس را در آن یافتند کشتند- کشتهها 1500نفر میشدند - و تمامی آن چه از اموال و داراییها در این شهر بود که قابل توصیف و شمارش نبود راغارت کردند. سپس به منطقه «قدیح» لشکر کشیدند و مردم آن را کشتند و تمامی اموال آنها را به غارت بردند... . سپس به یکی دیگر از مناطق منطقه قطیف، به نام «الفرضه» لشکر کشیدند و با وجود کشتار فراوان، مردم مکتب وهابیت را نپذیرفتند و وهابیان پس از ویران کردن ساختمانهای دینی ایشان و غارت اموال، مجبور به بازگشت شدند."(ص:ص179)
دوران تجاوزها و غارتهای سپاه وهابی، با درگذشت بنیان گذار وهابیت محمدبن عبد الوهاب، در سال 1206 قمری مصادف بود و پس از مرگ وی نیز هم چنان ادامه یافت.
در سال 1207، سپاه گرانی به فرماندهی سعود به سوی احسا حرکت کرد و لشکریان وی در میانهی راه هر که را یافتند، بدون ترحم کشتند و نخلستانها را ویران، محصولات کشاورزان را غارت و حیوانات آنان را تصاحب کردند. سپس با نیرنگ، لشکر «براک بن عبدالمحسن» که ریاست طایفه بنی خالد و احسا را بد عهده داشت، شکست دادند و افزون بر آنانی که در حال فرار کشته شدند، در یک روز، ششصد تن را کشته و اموال آنان را به تارج بردند. (2:ص181)
پس از این حملههای ویرانگر، رفته رفته قوای مسلمانان تحلیل رفت و در رمضان 1207، سعود وارد احسا شد و مردم به اجبار مکتب وهابیت را پذیرفتند. به دستور او، همه ساختمانها و قبور اولیا ویران شد. فردی به امارت احسا گماشته شد وبه اجبار، گروهی از مروجان وهابی را به عنوان مبلغ در شهر گمارد و خود وی شهر را ترک کرد.(2:ص182تا183) اما عقاید مسلمانان این منطقه با مبانی انحرافی وهابی در تضاد کامل بود؛ از این رو بار دیگر جریانهای ضد وهابی در احسا رشد کرد و مردم بر مبلغان و حاکم دست نشانده وهابی شوریدند. تا این که سعود بار دیگر در سال 1210 به سوی احسا حرکت کرد. در این لشکر کشی نیز روستاها و آبادیهای میان راه نابود و افراد آن کشته شدند. مردم احسا که توان مقاومت در برابر لشکر جرار را نداشتند، با ناباوری شاهد ورود سعود و لشکریانبش به احسا بودند. ابن بشر، خود، وضعیت و عمل کرد سعود را در احسا چنین گزارش میدهد:
"هنگامی که صبح شد، پس از نماز صبح، لشکریان بر اسبهایشان سوار شدند و به یک باره بر شهر تاختند.آسمان سیاه شده و زمین به لرزه در آمد و دود و آتش آسمان را در برگرفت. بسیاری از زنان احسا از ترس، فرزندان خود را سقط کردند.سپس سعود وارد شهر شد ... و چند ماه در این شهر اقامت کرد .در این مدت، هرکه را خواست، کشت؛ همه را خواست، تبعید کرد، وهر که را خواست زندانی نمود؛ اموال مردم را گرفت؛ خانهها و آبادیها را ویران کرد... و سعود در میان آنها کشتاری بسیاری کرد... در این جنگ، سعود اموالی را به دست آورد که قابل توصیف و شمارش نبود." (3:ص106تا107).
پس از قتلها وغارتها، احسا نیز در برابر جنایتهای وهابیون به زانو در آمد.
4.2.2- جنایات وهابیان در عتبات عالیات
از همان آغاز تأسیس حکومت وهابی، اندیشه استیلا بر اماکن مقدس شیعیان درعراق وغارت آن ها، برای امرای درعیه جذابیت ویژه ای داشت. (4:ص131) در سال پیش از حمله وهابیان به کربلا، نامه ای از عراق به سفارت روسیه در ترکیه رسید که در آن آمده بود:
"... در میان وهابیت شهرت داشت که در کربلا ثروت غیر قابل وصفی وجود دارد، و چه بسا همانند آن در خزائن شاه ایران وجود نداشته باشد؛ زیرا در طول قرون گذشته، هدایای ارزشمندی مانند طلا و نقره وسنگهای گران قیمت و تحفههای نادر و کم نظیر، به حرم (امام) حسین اهدا شده است... وهمه میدانستند که نادر شاه، بخش عمده ای از غنایم به دست آمده از هند را به ضریح امام حسین و امام علی هدیه کرده است؛ هم چنین، ثروت شخصی خودرا نیز به آنان بخشیده است. این ثروتهای بی کران، وهابیون را به طمع آورد و آنان را برای رسیدن به آرزوی دیرینه شان تحریک کرد..." (4:ص132تا133) به نقل از (12:ص38تا40)
آنان همانند غارت دیگر سرزمینهای اسلامی، حملات خود را با شعار مبارزه با بت پرستی و حاکمیت توحید، توجیه میکردند. وهابیان، شیعیان را مانند حنبلیان و دیگر مسلمانان، کافر میشمردند. در دوران عبدالعزیزاول، فرزندش، سعود، که فرمان دهی لشکر کشی به مناطق مسلمانان را بر عهده داشت، سپاه مجهزی را برای حمله به کربلا آماده کرد. ابن بشر، تاریخ نگار وهابی، در این باره میگوید:
"سعود در سال 1216با لشکری پیروز، متشکل از اهل نجد و اطراف آن، و منطقهی حجاز و تهامه و غیر آن، به قصد کربلا حرکت کرد و بر مردم شهر [امام] حسین فرود آمد. واین واقعه در ذی القعده روی داد که مسلمانان[وهابیان] دیوارها را ویران کردند و به زور داخل شهر شدند و بیشتر مردم را در بازارها و خانهها کشتند؛[10]و قبه بالای قبر[امام] حسین را ویران کردند؛ و آن چه در قبر و اطراف آن –از طلا و جواهر- بود را گرفتند [به غارت بردند]؛ و صندوقی را که بر روی قبر بود و مزین به زمرد ویاقوت و جواهر بود را برداشتند؛ و هر آنچه از اموال واسلحه و لباس و فرش و طلا و نقره و کتابهای تاریخی ارزشمند را که در شهر یافتند و بی شمار بود، غارت کردند و نزدیک ظهر از آن جا خارج شدند، با تمامی اموال؛ و از ساکنین آن جا نزدیک دوهزارنفر را کشتند. سپس سعود از شهر خارج شد و در جایی معروف به «ماء الابیض» اتراق کرد و تمامی غنایم را جمع کرد؛ برای پیادهها یک سهم، وبرای سوارهها دو سهم. و سپس به سوی وطن بازگشت". (3:ص121تا122)
آن چه آمد، اقرار خود نویسندگان وهابی به کشتار، چپاول و تجاوز در کربلاست؛ این در حالی است که نماینده روسیه- که فردی بی طرف است_ در گزارش خود به سفارت روسیه، در توصیف قتل و غارت آنها میگوید:
"دوازده هزار وهابی ناگهان بر ضریح امام حسین حمله کردند و پس از تصرف غنایم ارزشمند، که همانند آن را وهابیان در سایر حملات خود ندیده بودند، چیزی جز آتش و شمشیر باقی نگذاشت... کهن سالان و کودکان وزنان را از دم تیغ گذراندند و در قساوت و سنگ دلی کوتاهی نکردند؛از کشتار دست نکشیدند تا رودابههایی از خون در شهر جاری شد...و در نتیجه این حمله طمع ورزانه خونبار، بیش از چهار هزار نفر کشته شدند... وچهار هزار شتر نیز به غارت بردند. پس از غارت و کشتار، حرم امام را به مخروبه ای مملو از خون و کثافات تبدیل کردند. منابر و گنبد را آتش زدند؛ به ویژه آنان اعتقاد داشتند که آجرهای گنبد از طلاست." (4:ص133) به نقل از (12:ص38تا40)
پس از آن، سپاه وهابی به سوی نجف حرکت کرد ؛ اما از آن جا که مردم نجف ماجرای کشتار وغارت کربلا را شنیده بودند، با مجاهدت تمام ایستادگی کردند و سپاه سعود نتوانست به نجف وارد شود.
اما وهابیان در حمله سال 1216قمری چگونه توانستند به آسانی وارد کربلا شوند؟ «منیر جلانی» مورخ سوری الاصل وهابی، علت این امر را در پی توصیف حمله سعود به کربلا، چنین بیان میکند:
"دوازده هزار نفر سپاه وهابیان به فرمان دهی سعود، فرزند عبد العزیز وارد کربلا شدند؛ در حالی که بیش تر مردم کربلا به مناسبت عید غدیر به نجف اشرف به زیارت امیر المومنین رفته بودند[11]و در شهر، جز عدّه ای اندکی از پیرها و ناتوانها نمانده بودند.سپاه وهابیان به هر کس که برخورده بودند، کشتند؛ و آمار کشته به مرز سه هزار نفر رسید و اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته میشود که آن روز دویست شتر، غنایم را به زحمت از کربلا به غارت بردند."(13:ص126)
البته برخی نیز علت این امر را وجود حاکم سنی متعصب در کربلا دانسته اند که در دفاع از شهر کندی و کوتاهی کرد.(14:ص217) پس از آن، سعود چند بار به عتبات عالیات لشکر کشید؛ اما در هیچ یک موفق نبود. ابن بشر در حوادث سال 1220 به حمله سعود به نجف اشاره میکند که با مجاهده و مبارزهی قهرمانانه علما، طلاب و مردم نجف، با تلفات بسیار، وادار به عقب نشینی شد و به غارت قبایل اطراف نجف بسنده کرد. (3:ص138)
در این میان، شاید انگیزه هیچ یک از حملههای وهابیان به مناطق اسلامی، همانند حمله آنان به کربلا آشکار نباشد؛ زیرا در باره این واقعه، نه تنها مخالفان وهابیت، بلکه مورخان وهابی نیز در نوشتههای خود کاملا به هدفهای مادی سعود و لشکریانش اشاره کردهاند. در هیچ یک از منابع اصلی وهابی، نامی از انگیزه معنوی ودینی لشکر وهابی در حمله به عتبات عالیات دیده نمیشود. آن چه در باره تاریخ و علت حمله به کربلا آمده است، صرفا بیان ویرانی ها، کشتارها و غارت کربلاست. حتی درباره تخریب حرم امام حسین و تخریب آن، در منابع وهابی تصریح شده است که آنان صندوق روی قبر را به طمع دست یابی به جواهرات خراب کردند، ویا قبهی حضرت را به طمع آجرهای طلای آن ویران کردند. هرچند بهانه وهابیان در حمله به کربلا، مبارزه با قبور و دعوت به توحید بوده است، اما در انگیزه و عمل، چنان شفاف عمل کردند که زمینه ای برای اداعایهای دینی باقی نگذاشتند.
پی نوشت:
[1] مرحوم سید محسن امین در کتاب « کشف الارتیاب»، با استناد به منابع شیعه و اهل سنت، سیزده شباهت میان خوارج و وهابیت ذکر می کند.(1:ص96تا105.)
[2] ابن غنام در محدوده تاریخی میان 1157تا1180 قمری به بسیاری از این موارد اشاره کرده و چه گونگی خشونت وهابیان را در سرکوب این قیام ها بیان کرده است.(ص:ص95تا138)
[3] وی به مناطقی مانند «وادی دواسر»، « وشم»، «سدیر»، و «حسا» اشاره می کند که به پرداخت غرامت به وهابیان وادار شده اند.(5:ص124) غیر از او، سراسر کتاب ابن بشر ، «تاریخ نجد» نیز سرشار از این موارد است.
[4] "اهل الدرعیه یومئذ فی غایه الضعف و ضیق المونه". (3"ص13).
[5] ناصرالسعید که از اتباع عربستان سعودی بود، پس از انتقاداتش به خاندان سعودی ناپدید شد و هیچ اثری از وی یافت نشد.
[6] بی شک تروریسم و عملیات های انتحاری که امروز در گوشه و کنار کشور های اسلامی، توسط سلفی گری تکفیری انجام می شود، در چنین اعمالی در سال های نخستین مکتب وهابیت ریشه دارد.
[7] برای آگاهی بیشتر ر.ک (10
[8] گفته شده است، محمد بن عبدالوهاب چنین ویرانی را عذابی می دانست که به دلیل کفر گویی عثمان معمر به سر مردمعیینه آمد؛، به این صورت که مردم به عثمان شکایت کردند که ملخ به عیینه هجوم آورده است و محصولات ما را از بین میبرد. عثمان بنیز به شوخی گفت: ما هم مرغ هایمان را می آوریم که ملخ ها را بخورند. محمد بن عبدالوهاب این کلام شوخی عثمان را مقابله با لشکر خداوند( ملخ ها) عنوان کرده و گفته است: ویرانی عیینه به دلیل این سخن کفرآمیز عثمان در برابر خداست.
[9] در کتاب« تاریخ نجد» که با تصحیح « دکتر ناصر الدین الاسد» چاپ شده است. بیش از صد صفحه آن (93 تا 205) به جنگ های وهابیان اختصاص یافته است. برخی از این مناطق، عبارتند از :« بریده»، « عنیززه»، « شقرا»، «رس» ، « وادی الدواسر»، «سدیر»، «المجمعه»، «خرج»، «حائل»، «منفوحه»، «زلفی»، فصل های دیگر این کتاب ، مربوط به عقاید وهابیت و نامه های محمد بن عبدالوهاب است.
[10] "... و قتلوا غالب اهلها فی الاسواق والبیوت...".
[11] بر خلاف ابن بشر، باور عجلانی، حمله در ماه ذی الحجه، یعنی زمانی که شیعیان در ایام غدیر برای زیارت حضرت علی به نجف رفته بودند، صورت گرفته است.
منابع:
السید محسن الامین الحسینی العملی، «کشف الارتیاب فی اتباع محمد بنعبدالوهاب» بیروت، دار الکتاب السلامی، 1410 قمری.2. حسین بن غنام، «تاریخ نجد»، دارالشروق، 1994 میلادی.3. ابن بشر، «عنوان النجد فی تاریخ النجد»، ج1، صمکتبه الریاض الحدیثه.4. الیکسی فاسیلیف، «تاریخ العربیه السعودیه من القرن الثامن عشر حتی نهادیه القرن العشرین»، بیروت، شرکه المطبوعات، 1995میلادی.5. حسین ابن غنام، تاریخ نجد، ج2.6. Burckardt j.L. Notes on the Bedouins and Wahabys Collected during his travel in the east, London, 1831. Vol.2.7. مجهول، «لمع الشهاب فی سیره محمد بنعبدالوهاب»، تحقیق احمد مصطفی ابو حاکمه، بیروت، 1967.8. ابن بشر، «عنوان المجد فی تاریخ النجد»، ج14.9. ناصر السعید، «تاریخ آل سعود»، منشورات اتحاد شعب الجزیره العربیه.10. «دایره المعارف ویکی پدیا»، مدخل عیینه.11. ابن غنام، «تاریخ نجد »، تصحیح دکتر ناصر الدین الاسد، القسم الثالث، الغزوات12. ارشیف السیاسه الخاجیه لروسیا، «الدیوان»، 1803، الاضباره2235.13. منیرالعجلانی، «تاریخ البلاد العربیه السعودیه؛ الدوله السعودیه الاولی»، ریاض 1413 قمری، طبع الثانی.14. Longrigg S.H. for centuries of modern Iraq, Oxford, 1925.
منبع: سلفیگری ووهابیت؛ جلد یکم: تبارشناسی، سید مهدی علیزاده موسوی، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1389ش.
|