جمود فکری و سطحی نگری نسبت به دین و تعصب خشک و تند نسبت به برخی عقائد، از شاخصههای فکری خوارج صدر اسلام میباشد که با مراجعه به افکار و رفتار وهابیت این شاخصهها در آنها نیز دیده میشود. در ادامه مطالب به برخی از شباهت های وهابیت و خوارج اشاره می شود.
1. شعار خوارج این بود که: «لا حکمَ الاّ للّه» (حکومتی جز حکومت خدا نیست) و این کلمه حقّی است که از آن باطل اراده شده است. چنانکه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمود: آری این کلمه به خاطر مطابقتی که با قول خداوند «إِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّه» دارد، کلمه حقی است ولی از آن باطل اراده شده است، مقصود خوارج از این کلمه این است که کسی نمیتواند امیر و حاکم باشد و در مسائل دینی نمیتوان به «حکمیت» پرداخت بدین جهت حکمیت صفین را کفر و گناه میپنداشتند در صورتی که در خود قرآن مردم در موارد اختلاف به حکمیت و داوری فرا خوانده شدهاند آنجا که میفرماید:
همچنین شعار وهابیها این است که: «لا دُعاءَ اِلاّ لِلّه، لا شفاعَةَ اِلاّ لِلّه، لا توسُّلَ اِلاّ بِاللّه، لا استغاثَةَ اِلاّ بِاللّه و...» دعا، شفاعت، توسل و مددخواهی جز از خدا و برای خدا نیست و این سخن، درست است ولی وهابیها منظور نادرستی از آن اراده کردهاند.
آری دعا، شفاعت، توسل واستغاثه از خداست و در حقیقت خداست که خوانده میشود و برای رفع ناملایمات و بدیها و جلب فائده، تنها به او توسل میشود و کمک و مددکار واقعی او است و امر شفاعت به دست اوست. اما مقصود وهابیان آن است که نباید کسی را که خداوند بزرگش کرده، باخواندن او، ما نیز او را بزرگ بداریم و به او توسل بجوئیم تا در پیشگاه خداوند برای ما شفاعت کند و برای ما دعا نماید.
2. خوارج خیلی به ظاهر مقدس بودند و نسبت به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد میورزیدند، حتی از کثرت سجده، پیشانی آنها پینه بسته بود و طالب حقیقت بودند. چنانکه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمود: «لا تُقاتِلُوا الخوارجَ بعدی فلیس من طلب الحقّ فاخطأه کمن طلب الباطل فاصابه».[1] «پس از من با خوارج نجنگید، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است».
وهابیها نیز این چنیناند به ظاهر تعصّب در دین دارند و در مسائل دینی سختگیرند، نماز را به موقع میخوانند و در عبادت خدا خود را خسته میکنند و در طلب حقاند و از محرمات شدیدا اجتناب مینمایند ولی راه خطا میپیمایند.
3. خوارج جز خود، بقیه مسلمانان را کافر میدانستند و میگفتند کسی که مرتکب گناه کبیره میشود، در آتش مخلّد خواهد بود و همچنین خون و مال مسلمانان جز خود را حلال میدانستند و فرزندان آنها را اسیر میکردند و میگفتند کشور اسلامی اگر گناه کبیره در آن آشکار گردد، تبدیل به کشور کفر میشود.
وهابیها نیز وضعی مشابه آنها را دارند، آنان سایر مسلمانان را مشرک میدانند و خون و مال آنها را حلال میشمارند و مسلمانان را مشرک خطاب میکنند و کشورهای اسلامی را سرزمین کفر معرفی مینمایند و هجرت از آنها را لازم و ضروری میدانند و کسی را که نماز راترک کرده، اگرچه منکر آن نباشد، واجب القتل میشمارند.[2]
4. همان طوری که وهابیها در شبهههای خود به ظاهر برخی از آیات که به زعم آنها به کفر مرتکب کبیره دلالت دارند، استناد کردهاند وهابیها نیز در این شبهه به ظواهر بعضی آیات و ادلّه که گمان میکنند بر حرمت و شرک بودن اشتغاثه و استعانت از غیر خدا، دلالت دارند، تمسک جسته اند.
5. خوارج جنگ و قتال و قیام بر ضد حکام اسلام را حلال میشمارند زیرا به عقیده آنها، همه آنها ائمه ضلال و گمراهی هستند، عقیده وهابیها نیز همینطور است.
6. خوارج باکی ازمرگ نداشتند و آن را با آغوش باز استقبال میکردند زیرا چنان میپنداشتند که پس از مرگ به بهشت خواهند رفت. وهابیها نیز در میدان چنگ از خودگذشتگی و فداکاری نشان میدهند و به گمانشان اگر مردند راهی بهشت میشوند.
7. خوارج مردمان قشری و کوته نظر و کودن بودند، در عین حال که از خوردن خرمائی که در سر راه افتاده بود، خودداری میکردند و کشتن خوک وحشی را در بیابان، فساد در زمین میپنداشتند ولی کشتن صحابی پیامبر را که روزه دار بوده و قرآن به گردن داشته واجب میدانستند و تمام مسلمانان را کافر تصور نموده و هرگناه کبیره را کفر تلقّی میکردند. وهابیها نیز از اینگونه قشری گری و کوته نظری دارند از یک طرف رحمت فرستادن و ذکر گفتن را حرام میدانند ولی از سوی دیگر مسلمانان را کافر و مشرک میدانند و خون و مالشان راحلال دانسته و قتلشان را به بهانه این که از صاحبان شفاعت طلب شفاعت میکنند و به مقرّبان ربوبی توسّل میجویند، لازم میشمارند.
8. در مورد خوارج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده: همچنان که تیر از کمان رها میشود، آنان از دین خارج میشوند و در حدیثی دیگر فرموده: خوارج چنان در مسائل دینی زیاده روی میکنند که سرانجام مانند تیری که از کمان جدا شود، از دین خارج میشوند.
راجع به وهابیان نیز احادیثی از رسول خدانقل شده که امام احمد بنحنبل در مسند خویش به آن اشاره کرده است.[3] مضمون حدیث این است: ابنعمر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا کشور شام را برای ما مبارک گردان! خدایا کشور یمن رانیز برای ما مبارک گردان، حاضران گفتند سرزمین نجد را نیز مبارک فرما، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز در حق شام و یمن دعای خویش را تکرار فرمود، حاضران باز سرزمین نجد را اضافه کردند پیامبر فرمود: نه این سرزمین، با میمنت و مبارک نیست در اینجا آشوب ها رخ میدهد و حوادث تکان دهندهای پدید میآید شاخ شیطان از این نقطه سر بیرون میآورد.
بخاری هم این حدیث را در کتاب فتن از ابن عمر روایت کرده و در نوبت سوم پیامبر جمله مذکور را فرمود. ترمذی نیز این حدیث را در مناقب روایت کرده است.
احمد در مسند از عبدالله بن عمر و مسلم در صحیح خود این سخن پیامبر را نقل کردهاند که آن حضرت درحالی که رو به مشرق داشت، فرمود: «الا ان الفتنة هیهنا الا ان الفتنة هیهنا من حیث یطلع قرن الشیطان»[4] «آگاه باشید که فتنه از آنجاست، آگاه باشید که فتنه از آنجاست از این جهت که شاخ شیطان پدیدار میگردد».
در حدیث دیگر مسلم به سند خود از سالم بن عبدالله او هم از پدرش نقل میکند که پیامبر درحالی که رو به مشرق بود، فرمود: «ها ان الفتنة هیهنا ها ان الفتنة هیهنا ها ان الفتنة هیهنا من حیث یطلع قرن الشیطان».[5] «سه بار فرمود: فتنه آنجاست، از آن جهت که شاخ شیطان (از آنجا) ظاهر میگردد».
9. خوارج آیات قرآن را که درباره کفار و مشرکین نازل شده بود، بر مسلمانان و مؤمنان تطبیق میکردند وهابیها نیز این چنین میکنند و آیات مربوط به مشرکان را بر مؤمنان تطبیق مینمایند.
در صحیح بخاری از عبدالله بن عمر در وصف خوارج نقل شده که پیامبر فرمود: آنان آیاتی را که راجع به کفار است، بر مؤمنان شامل میدانند. و در حدیث دیگر باز از ابن عمر در غیر بخاری نقل شده است که پیامبر فرمود: «أخوف ما أخافُ علی امتی رجل متأوّل للقرآن یضعه فی غیر موضعه» «خطرناکترین چیز بر امت من مردی است که قرآن را تأویل کند و آن را بر افرادی شامل بداند که شامل نیست».
از ابن عباس روایت شده که: «لا تکونوا کالخوارج تأوّلوا آیات القرآن فی اهل القبلة...». «همچون خوارج نباشید که آیات قرآن را تأویل میکنند و شامل اهل قبله و مسلمانان میدانند»در صورتی که آن آیات در حق اهل کتاب و مشرکین نازل شده است. آنها معنی این آیات را درک نکردند، خونها ریختند و اموال غارت کردند و درحالات وهابیان میبینیم که عین همین کارها را وهابیها نیز کردند.
10. همچنان که خوارج مسلمانان را میکشتند ولی بتپرستان و مشرکان از شر آنها در امان بودند، وهابیها نیز چنین میکردند در هیچ تاریخی نقل نشده که وهابیان باکفار جنگ کرده باشند آنان هرچه کشتهاند، از مسلمانان کشتهاند، بیآنکه گناهی از آنها سر زده باشد. کافی است که به تاریخ آنها مراجعه کرده و کشتار بیرحمانه آنها را در حمله به مکه و مدینه و طائف، کربلا و یمن و نجف و سایر بلاد اسلامی از نظر بگذرانیم در صورتی که درهمین زمان، کفر و الحاد در روی زمین گسترده و عالمگیر شده بود وهابیان به فکر پیکار با آنان برنیامدند، بلکه با انگلیسیها و دیگر بیگانگان ساختند و مسلمانان را قتل عام کردند.
11. در حق خوارج گفته شده، «کلما قطع منهم قرن نجم قرن»[6] «هرگاه شاخی از آنها قطع شود شاخی دیگر برُوید و ظاهر گردد». بارها خوارج ریشه کن شدند، باز گروهی از جای دیگر سر بلند کردند و همینطورند وهابیان، شریف با آنها پیکار کرد و محمد علی پاشا آنها را از بُن برانداخت و فرزندش ابراهیم پاشا به مرکز درعیه حمله کرد و آن را با خاک یکسان ساخت ولی باز از جای دیگر سر درآوردند و فتنه و آشوب بپا کردند.[7]
پی نوشتها:
[1] نهج البلاغه، کلام شماره 61.
[2] رساله دوم از رسائل الهدیة السنیّة، ص 65 و 86.
[3] مسند احمد بن حنبل: ج2، ص 118.
[4] صحیح مسلم: ج2، ص 559.
[5] صحیح مسلم: ج2، ص 560.
[6] از کلمات مولای متقیان علی علیه السلام .
[7] کشف الإرتیاب، از ص 112 تا 117 مقدمه سوم
|