از جمله مبانی وهابیت و تفکر تکفیری توسعه در مفهوم بدعت است آنان با این حربه بسیاری از اعمالی که مسلمانان انجام می دهند در دایره بدعت وارد می کنند در حالی که با استفاده از روایات و تعریف هایی که از علمای حدیث و فقه در مورد بدعت ذکر شد، به دست می آید، که بدعت سه رکن اساسی دارد:
با استفاده از روایات و تعریف هایی که از علمای حدیث و فقه در مورد بدعت ذکر شد، به دست می آید، که بدعت سه رکن اساسی دارد:
و نیز می فرماید:“فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً...” (بقره: 79) وای بر کسانی که مطالبی را با دستان خود می نویسند، آن گاه آن را به خدا نسبت می دهند تا اینکه در مقابل آن پول ناچیزی بگیرند.
در این صورت دو مورد از بدعت خارج می شود:
الف) مواردی که امری حادث شود و دلیل خاصی برای آن در شرع موجود باشد، ولو آن امر در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اتفاق نیفتاده باشد.
ب) مواردی که تحت دلیل عام است. یکی از اموری که سبب ضمانت و حفظ و بقای شریعت اسلامی است، عموماتی است که در آن، شریعت در لسان أدله وجود دارد که تطبیق بر جزئیات و موضوعات جدید، باعث پویایی و بقای شریعت اسلامی است. از همین رو اگر امری در شریعت حادث شده و آن را به دین نسبت دادند، ولو دلیل خاصی بر آن از قرآن و روایات وجود نداشته باشد، ولی داخل در عمومات ادله است، از بدعت خارج می گردد؛ مثلا در آیه شریفه:”وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...” (انفال: 60) اگر در این زمان کشور مسلمانی درصدد آماده نمودن هواپیمای جنگی و وسایل مدرن نظامی برآید، مشمول این آیه شریفه خواهد بود و به آن عمل کرده است؛ در حالی که این ادوات در صدر اسلام نبوده است.
نمونه هایی از عمومات قرآنی
همان گونه که اشاره شد در قرآن کریم عمومات و اطلاقاتی وجود دارد که انسان می تواند با ارجاع مصادیق حادث و جدید به آنها، حکمشان را استخراج کند.اینک به نمونه هایی از این عمومات قرآنی اشاره می کنیم:
1.خداوند سبحان می فرماید: “قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی” (شوری: 23) بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم].
عموم این آیه شامل برپایی مراسم در مناسبت های آنها و بنای بر قبورشان و...را شامل می شود.
2.و نیز می فرماید: (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیامِ اللهِ)؛ “و ایام الله را به آنان یاد آور”.اطلاق این آیه شامل برپایی مراسم برای تذکر مردم به تاریخ زندگی بزرگان می شود.
3.همچنین می فرماید:“فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ” (اعراف: 157) پس کسانی که به او ایمان آوردند، و بزرگش داشتند و حمایت و یاری اش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.
اطلاق آن شامل برپایی مراسم جشن می شود؛ زیرا مصداق بزرگداشت و احترام پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.
4.و می فرماید:“وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ” (هود: 120) ما سرگذشت هر یک از انبیا را برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قوّی گردد.
اطلاق آیه شامل برپایی مراسم جشن ولادت و مبعث رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و ذکر تاریخ و فضایل او در آن جلسات می شود.
5.خداوند متعال می فرماید:“وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ” (حج: 32) و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل هاست.اطلاق آیه شامل برپایی مراسم جشن و عزا و بنای بر قبور و...می شود.
6.خداوند متعال می فرماید:“وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ” (اعراف: 204) هنگامی که قرآن خوانده می شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید؛ شاید مشمول رحمت خدا شوید.
از اطلاق آیه فوق استفاده می شود که انسان می تواند با هر وسیله ای جدید نیز که اختراع شده قرآن را استماع کرد.
نمونه هایی از عمومات حدیثی:
برخی از عمومات و اطلاقات حدیثی است که می توان به آنها تمسک نموده و بر مصادیق جدید تطبیق نمود.اینک به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:
1.پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: “...وأحبّوا أهل بیتی لحبّی”[2]؛ “و اهل بیتم را به خاطر من دوست بدارید”.
می دانیم که کارهایی از قبیل برپایی مراسم جشن و عزاداری برای اولیای الهی از مصادیق بارز محبّت درباره آنان است.
2.همچنین نیز فرمود:”طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم”[3]؛ “طلب علم بر هر مسلمانی فرض است”.
3.حضرت (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: إنّ افضلکم من تعلّم القرآن وعلّمه.[4] همانا بهترین شما کسی است که قرآن را فرا گرفته و آن را به دیگران تعلیم دهد.
از اطلاق این ادله استفاده می شود که طلب علم و نیز تعلیم و تعلّم آن به هر نحو ممکن و مجاز، حلال بلکه راجح است.
شواهد تاریخی بر تطبیق:
با مراجعه به تاریخ پی می بریم که مسلمانان با مراجعه به مصادیق جدیدی که پدید می آمد، برای به دست آوردن حکم آن به عمومات و اطلاقات قرآن یا حدیث مراجعه می کردند.اینک به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:
1.طبرانی نقل کرده که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر شخصی اعرابی گذر کرد که نماز می خواند.او در نمازش این گونه دعا می خواند:
یا من لاتراه العیون و لاتخالطه الظنون، و لایصفه الواصفون، و لاتغیره الحوادث و...ای خدایی که چشم ها او را نمی بینند و گمان ها به او راه نیابد و توصیف کنندگان توان توصیفش ندارند حوادث در او تغییر پدید نمی آورند و...
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شخصی را موکّل اعرابی کرد و فرمود: هر گاه نمازش تمام شد او را به نزد من بیاور.از طرفی برای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم) تکّه طلایی آورده بودند.چون اعرابی آمد، حضرت آن طلا را به او بخشید، آن گاه فرمود: “آیا می دانی که برای چه این طلا را به تو بخشیدم؟” اعرابی عرض کرد: “به جهت رَحِمی که بین من و شما است”.پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
إنّ للرحم حقّاً، ولکنّی وهبت لک الذهب لحسن ثنائک علی الله.[5] همانا برای رحم حقّی است، ولی من این طلا را به تو به خاطر اینکه خدا را خوب ستایش کردی بخشیدم
آنچه که در ادله قرآنی و حدیثی رسیده، اشاره به اصل دعا و نیز برخی از دعاها ذکر شده است، ولی این شخص اعرابی به واسطه برخی از اطلاقات و عمومات ادله که ترغیب به دعا کرده، مناجات هایی از ناحیه خود با خدا داشت، و پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز آنها را تأیید کرده است.
از اینجا استفاده می شود که تطبیق کلّیات عمومات و اطلاقات بر مصادیق جایز اشکالی نداشته، بلکه مستحب است.
2.احمد بن حنبل از انس نقل کرده که گفت: “نماز برپا شد، مردی با سرعت آمد و در آخر صف نماز قرار گرفت و در حالی که نفس نفس می زد، در آن حال گفت: “الحمد لله حمداً کثیراً طیباً مبارکاً فیه”، چون رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نماز خود را تمام کرد فرمود: “أیکم المتکلّم”؛ “کدامین از
شما چنین سخنی را گفت؟” همه ساکت شدند.باز حضرت فرمود: “أیکم المتکلّم، فإنّه قال خیراً...”[6]؛ “کدامین از شما چنین سخنی گفت؟ او سخن نیکی گفته”
این سخن را گرچه از شخص پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نشنیده و خودش به عنوان تمجید خدا از زبانش جاری کرده است، و لذا در جواب سؤال پیامبر از اینکه چه کسی این جملات را گفت، مردم از ترس سکوت کردند، ولی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) این مصداق را از آنجا که تحت عمومات و اطلاقات دعا و مدح و ستایش الهی است امضا کرده است.از اینجا استفاده می شود که حمل مطلقات و عمومات بر مصادیق تا مادامی که داخل در حرام و مکروه نگردد، جایز است.
مواردی دیگری نیز هست که از آوردن آن خودداری می شود.
پی نوشت:
[1] . صحیح مسلم، ج 8، ص 62، صحیح بخاری، ج 9، باب الاعتصام بالکتاب و السنة.
[2] . مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.
[3] . مجمع الزوائد، هیثمی، ج 1، ص 19.
[4] . صحیح بخاری، ج 2، ص 158؛ سنن ترمذی، ح 3071.
[5] . تراثنا الفکری فی میزان الشرع و العقل، محمّد غزالی، ص 102 (به نقل از طبرانی).
[6] . مسند احمد، ج 3، ص 106. [35] . سنن ابی داود، ح 985.
|