اسلام از ماده سلم، مصدر باب افعال و به معنی اطاعت کردن و گردن نهادن است، لذا «أَسْلَمَ لأَمْرِ اللَّهِ» به معنی گردن نهادن و اطاعت از فرمان خداست.
اسلام از ماده سلم، مصدر باب افعال و به معنی اطاعت کردن و گردن نهادن است، لذا «أَسْلَمَ لأَمْرِ اللَّهِ» به معنی گردن نهادن و اطاعت از فرمان خداست. مقدمه الادب ص 200
استعمالات اسلام در قرآن و روایات
در این جا اثبات خواهیم کرد که اسلام در قرآن و روایات دو استعمال دارد. در یک استعمال اسلام غیر از ایمان است و در استعمال دیگر با ایمان قابل جمع و بلکه عین آن است.
اسلام در قرآن:
استعمال واژه اسلام و مشتقاتش(مانند سِلم،سلَّم، اَسلَم،سلام، مسلم و تسلیم) در قرآن زیاد به کار رفته است و بر یکی از دو معنای ذیل دلالت دارد:
الف: گاهی مراد از آن، تسلیم حقیقی و قلبی است مانند آنچه در آیات ذیل آمده است:
10. «ربنا واجعلنا مسلمين لك ومن ذريتنا أمة مسلمة لك وأرنا مناسكنا وتب علينا إنك أنت التواب الرحيم» البقرة ـ 128
11. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين» الصف : 7
12. «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير» الحج : 78
13. «وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُون» النمل: 81
در تمامی موارد فوق مراد از اسلام، «تسلیم بودن در برابر امر پروردگار» است وطبق این استعمال، اسلام با ایمان قابل جمع است و اساسا مترتب بر ایمان است.
ب: گاهى مراد از اسلام، تسليم ظاهرى ست (بدون تسليم قلبی) مانند آنچه در آیه ذیل آمده است:
1. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» حجرات: 14« اعراب باديه نشين مي گفتند: ايمان آورديم (آنچه ميگوئيم در دل داريم) در جواب آمده: بگو ايمان نياورده ايد بلكه بگوئيد تسليم ظاهری شده ايم». از این آیه فهمیده می شود که ظرف تحقق اسلام، زبان و ظرف تحقق ایمان، قلب می باشد.
در سنن ابی داود نیز وارد شده است که ابن شهاب زهری در مورد تفسیر این آیه گفته است: اسلام کلمه (لا اله الا الله) است و ایمان عمل است. الإِسلامَ الكلمةُ، والإيمان العمل. شعیب الأرنؤوط در ادامه کلام زهری می گوید: إن الإِسلام الكلمة، أي: النطق بالشهادتين، والأيمان: العمل به من الاعتقاد والعمل بالجوارح.سنن أبي داود ت الأرنؤوط (7/ 72)
2. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرا» النساء : 94
در این آیه از مومنین خواسته شده تا هر کسی«اظهار سلام و یا اسلام کرد» با او معامله مسلمانی کنند و جان، مال و ناموسش را محترم بشمارند (مراد از اسلام در آیه فوق یا اظهار شهادتین است و یا گفتن سلام علیکم است که بین مسلمین مرسوم بوده و دلالت بر مسلمان بودن طرف مقابل دارد).
شوکانی در مورد این آیه می گوید: مراد از این آیه نهی مسلمین از تعرض به افرادی است که اظهار اسلام کرده اند. یعنی این که اگر کافر اظهار اسلام کرد از او بپذیرید و نگویید از روی تقیه اسلام آورد است. فتح القدير، ج1، ص578، ناشر: دار ابن كثير.
3. «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ » التوبة : 101
از جمله مواردی که دلالت بر اسلام ظاهری دارد، آیات مربوط به منافقین است. منافقینی که به شهادت قرآن اطراف مدینه را در برگرفته بودند. آنان کسانی اند که واجد اسلام ظاهری اند ولی ایمان باطنی ندارند لذا قرآن در مورد آنان می گوید: «لا يحزنك الذين يسارعون في الكفر من الذين قالوا آمنا بأفواههم ولم تؤمن قلوبهم» المائدة ـ 41
منافقین در ظاهر ادعای ایمان (اسلام) میکنند ولی قلبا تسلیم نیستند و متهم به کفر (باطنی) اند و «إِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُون» التوبة : 67 و از آنجایی که منافقین، کفر ظاهری نداشتند، رسول الله با آنان معامله ی اسلام (ظاهری) کرده و آنان را در زمره ی مسلمین بر شمرده است.
اسلام در روایات:
در روایات نیز همین تقسیم بندی بین دو کاربرد اسلام وجود دارد. در برخی از روایات آمده است برای تحقق اسلام، صرف اقرار _ بدون عمل_کافی است. برخلاف ایمان که مشروط به عمل است. محمد بن مسلم در روایتی از امام باقر یا امام صادق عليهما السلام نقل کرده: «الإيمان إقرار وعمل ، والإسلام إقرار بلا عمل» مجلسي، بحار الأنوار :68/246.
روایت معروفی در صحیح بخاری و مسلم آمده است که اسامه بن زید در جنگی که رسول خدا او را فرستاده بود، کافری که کلمه «لا اله الا الله» را بر زبان جاری کرده بود را به نیزه کُشت. زمانی که خبر این عمل به رسول خدا رسید، اسامه را خواست و او را به خاطر این عمل سرزنش کرد و به او فرمود: «أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا؟» آیا سینه او را شکافتی تا بفهمی آن را گفته است یا نه؟
روایت اسامه بن زید
«عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ - وَهَذَا حَدِيثُ ابْنِ أَبِي شَيْبَةَ - قَالَ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي سَرِيَّةٍ، فَصَبَّحْنَا الْحُرَقَاتِ مِنْ جُهَيْنَةَ، فَأَدْرَكْتُ رَجُلًا فَقَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، فَطَعَنْتُهُ فَوَقَعَ فِي نَفْسِي مِنْ ذَلِكَ، فَذَكَرْتُهُ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَقَتَلْتَهُ؟» قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفًا مِنَ السِّلَاحِ، قَالَ: «أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا؟» فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا عَلَيَّ حَتَّى تَمَنَّيْتُ أَنِّي أَسْلَمْتُ يَوْمَئِذٍ، ...». صحیح مسلم، ج1، ص96، ؛ صحيح بخاري، ج5، ص144، ح4269.
در این روایات اسلام تنها با گفتن شهادتین اثبات شده و موجب حفظ جان و ... می گردد.
از دیگر نکات حدیث اینکه حضرت فرمود: «أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا؟» از این جمله فهمیده می شود که ما نمی توانیم از دل افراد با خبر شویم و تنها مامور به ظاهر حال افراد هستیم.
روایت مقداد
در روایت دیگری در بخاری به نقل از مقداد می گوید: أَنَّ المِقْدَادَ بْنَ عَمْرٍو الكِنْدِيَّ ... أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَرَأَيْتَ إِنْ لَقِيتُ رَجُلًا مِنَ الكُفَّارِ فَاقْتَتَلْنَا، فَضَرَبَ إِحْدَى يَدَيَّ بِالسَّيْفِ فَقَطَعَهَا، ثُمَّ لاَذَ مِنِّي بِشَجَرَةٍ، فَقَالَ: أَسْلَمْتُ لِلَّهِ، أَأَقْتُلُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَقْتُلْهُ» فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ قَطَعَ إِحْدَى يَدَيَّ، ثُمَّ قَالَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا قَطَعَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَقْتُلْهُ، فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَتِكَ قَبْلَ أَنْ تَقْتُلَهُ، وَإِنَّكَ بِمَنْزِلَتِهِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ كَلِمَتَهُ الَّتِي قَالَ». صحیح البخاری، ج5، ص85، ح4019.
مقداد از رسول خدا سوال می کند که اگر با شخصی از کفار روبرو شدم و با هم جنگ کردیم و او یکی از دستان من را با شمشیر قطع کرد و به درختی پناه برد و گفت: من مطیع خدا شد. حال ایا می توانم او را به قتل برسانم. رسول خدا در جواب فرمودند نمی توانی او را به قتل برسانی!!!
ابن حجر در شرح این روایت می گوید: خطابی گفته است کافر به حکم دین حلال الدم است قبل ازاین که اسلام آورد و هنگامی که اسلام آود خونش حفظ می گردد و اگر مسلمانی او را بکشد قصاص می شود. ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي (م 852)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 12، ص189، دار المعرفة، بيروت، 1379 هـ.ق.
خلاصه بیان این که هر گاه شخص کافری از روی اجبار کلمه شهادتین را بر زبان جاری کند، اسلامش قبول است و نمیتوان او را کشت و اگر کسی او را به قتل برساند، باید دیه بدهد و یا این که قصاص شود. نکته جالب این که محمد بن اسماعیل بخاری این روایت را در کتاب الدیات آورده است و این نشان می دهدکه نظر بخاری نیز این است که کافر تنها با گفتن شهادتین مسلمان می شود و نمی توان او را کشت.
روایات دیگری در این زمینه است که به خاطر طولانی شدن مطلب از آوردن آن صرف نظر می شود.
شیعه و سنی از رسول الله نقل کرده اند «لا يسرق السارق حين يسرق، وهو مؤمن، ولا يزني الزاني، حين يزني وهو مؤمن» سارق و زناکار در حین انجام عمل سرقت و زنا، ایمان ندارند (مومن نیستند ولی مسلمان اند). مجلسي : بحار الأنوار : 68/270 طبق این روایات مرتکب کبائر، مومن نیست - مگر اینکه توبه کند- ولی واجد اسلام ظاهری است و با او معامله مسلمان، می شود.
محمد بن عیسی ترمذی از ابو هریره روایتی نقل می کند که رسول خدا فرمود: «إِذَا زَنَى الْعَبْدُ خَرَجَ مِنْهُ الْإِيمَانُ فَكَانَ فَوْقَ رَأْسِهِ كَالظُّلَّةِ، فَإِذَا خَرَجَ مِنْ ذَلِكَ الْعَمَلِ عَادَ إِلَيْهِ الْإِيمَانُ». وَقَدْ رُوِيَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، أَنَّهُ قَالَ فِي هَذَا: «خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَى الْإِسْلَامِ». سنن الترمذي ت شاكر (5/ 15)
در این روایت بین اسلام و ایمان تفاوت قائل شده است. کسی که زنا می کند ایمان از او خارج می شود و هنگامی که از آن گناه خارج شد، ایمان به او باز می گردد. ترمزی در دامه حدیث کلام امام باقر علیه السلام را فقل می کند که فرموده اند: آن شخص گناه کار از ایمان خارج و به اسلام داخل می شود.
تمامی این نصوص حاکی از این است که اسلام و ایمان مانند هم نیستند و با هم تفاوت می کنند.
|