در نگاه سلفی ها سنت و بدعت به گونه ای دیگر تعریف و تفسیر می شود. آنان آثار صحابه را در ردیف سنت قرار داده و همچنین مخالفت با آثار صحابه را بدعت قلمداد می کنند.
سلفیان در تعریف سنت و بدعت راه ابن تیمیه و ابن قیم را پیموده اند. لذا به تبع از این دو، سنت را به معنای آثار رسیده از پیامبر ص و اصحابش می دانند ابن تیمیه در این باره می گوید: «إِنّ السُّنَّةَ هِيَ مَا كَانَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابُهُ اعْتِقَادًا، َاقْتِصَادًا، َقَوْلًا وَعَمَلًا»[1] «عقاید، اقوال و افعال رسول الله و اصحابش سنت است» و بدعت را به معنی مخالفت با کتاب، سنت و آثار به جای مانده از صحابه، تفسیر کرده اند«البدعة ما خالف كتابا أو سنة أو أثرا عن بعض أصحاب رسول الله ص»[2] «آنچه که مخالف کتاب یا سنت و یا آثار برخی از اصحاب رسول الله باشد بدعت است».
سلفیان قول و فعل برخی از اصحاب اصحاب پیامبر ص را همانند قول و فعل آن حضرت ص معتبر می دانند.[3] برای نمونه ابن تیمیه به منظور توجیه حمل صفات باری بر معنای ظاهری گفته «صحابه بیش از این نفهمیده اند و تفسیری غیر از این ارائه نداده اند»[4] و همچنین در باب مکروه بودن کاربرد لفظ زیارت درباره قبر شریف رسول الله ص می نویسد«امام مالک از اینکه لفظ زیارت را درباره قبر رسول الله ص به کار ببرند کراهت داشت»[5] یا درباره امتناع از نوشیدن آب و اظهار حزن و تجمع -به قصد عزادری-در روز عاشورا می گوید « انجام این کارها بدعت است به دلیل اینکه خدا و رسول و احدی از سلف این امور را مشروع ندانسته اند»[6] یا استلام و بوسیدن اماکنی که رسول الله ص در آن اماکن نماز خوانده را بدعت دانسته و می نویسد« احدی از سلف این قبیل از مکانها را استلام نکرده و نبوسیده اند»[7] و همچنین توسل به ذات نبی ص را بدعت دانسته و دلیلی جز این ندارد که «سلف به ذات آن حضرت متوسل نشدند و برای ما در این باره از آنان چیزی نقل نشده است که همچون عملی را انجام داده باشند»[8] چنانچه می بینیم در این موارد به فعل اصحاب تمسک می کند تا غیر مشروع بودن برخی از امور را به اثبات برساند. وی درباره بوسیدن مصحف شریف قائل به حرمت و بدعت بودن آن است و دلیلش را چنین بیان داشته «لا نعلم فيه شيئا مأثورا عن السلف»[9] و یا در باب تقسیم الفاظ به حقیقت و مجاز می نویسد «هیچ یک از صحابه و تابعین و سلف چنین تقسیمی در باب الفاظ انجام نداده اند و از بدعتهای معتزله و متکلمین است و آنان این تقسیم بندی را به منظور باز کردن راه تایل و تحریف ابداع کرده اند»[10] امثال این ادعا ها (که حساب ویژه ای برای آثار و سخن صحابه وتابعین باز کرده باشد) در کتب و آثار ابن تیمیه و پیروان وی بی شمار است.
در نگاه ابن تیمیه آثار سلف، هم طراز، کتاب خدا و کلام رسول الله ص و در عرض آن دو قرار دارد! و صریحا گفته است: سنت خلفا در کنار کتاب خدا و سنت رسول الله ص، یکی از اصول باطل کننده بدعتها است.[11]ابن باز، پایان قرون ثلاثه را آغازی برای فراموشی سنت و حیات بدعتها معرفی می کند[12] و ابن عثیمین مدعی است بدعتها بعد از قرون ثلاثه منتشر شده است.[13]
بر همین اساس سلفیان تمام فرق کلامی، مکاتب عرفانی، مذاهب فقهی و حتی حنابله را فرو رفتگان در بدعتها می دانند.[14] ابن تیمیه مدعی است هر فردی که سلفی نباشد بدعت گذار است لذا قدریّه[15]، جهمیّه[16]، معتزله[17]، اشاعره[18]، صوفیه[19] پیروان ائمه اربعه[20] را داخل در دایره بدعتگذاران می داند. او اهل سنت و فرقه ناجیه را منحصر در اصحاب حدیث می داند.[21]
سلفیان - از ابن تیمیه تا وهابیت و القاعده و داعشیان - با ادعای وجود عبادات شرکیه[22]، ادعیه و محبت شرکیه[23]، شفاعت شرکیه[24]، زیارت شرکیه [25]و اسماء شرکیه[26]، مسلمین را فرورفتگان در بدعتهای شرکیه می دانند و از آنجا که شرک را به اکبر (مخرج از ملت) و اصغر(مانند ریا) تقسیم می کند، بدعتها را نیز به اکبر(موجب خروج از ملت) و اصغر(غیر مخرج از ملت) تقسیم کرده[27] و دست آخر غالب بدعتهای مسلمین را بدعت مکفره و مخرج از ملت و موجب کفر فقهی می دانند! آثار محمد بن عبد الوهاب[28]، ناصر الدین آلبانی[29]، بن باز[30]، بن عثیمین[31] ، صالح بن فوزان[32] مملو از نسبت دادن شرک و کفر به مسلیمن است و آنان را غرق شدگان در کفریات می دانند.
نقد و بررسی:
اولا: تفسیر ابن تیمیه و پیروانش از سنت و بدعت صحیح نمی باشد. ابن حجرعسقلانی می گوید هرچه که اصلی از اصول شریعت بر آن دلالت کند سنت است و الا بدعت نامیده می شود.[33] طبق این تفسیر بسیاری از اموری که سلفیان بدعت می شمارند، صحیح نیست. شاطبی متوفای 790 ق که کاملترین پژوهش را در زمینه معرفی سنت و بدعت انجام داده - و کتاب الاعتصام را در این زمینه نوشته- در تعریف بدعت می گوید: بدعت این است که فردی با نگیزه مبالغه در عبادت طریقی جدید و ساختگی، شبیه آنچه در دین هست، به وجود آورد.[34] سایر علمای اهل سنت نیز همین نگاه را به بدعت و سنت دارند و قول و فعل اصحاب را ملاک بدعت و سنت نمی دانند. ابن حجر غالب بدعتها را مُفسّقه می داند نه مُکفّره، وی می گوید: ملاک و معیار های کفر قابل انطباق بر بدعتهای مسلمین نمی باشد. زیرا عمل بدعت آمیز به شرطی سر از کفر در می آورد که جمیع امت آن را باعث کفر بدانند.[35]
ثانیا: اینکه قرون ثلاثه و سلف، معیار تشخیص بدعت از سنت باشد بدعتی است که ابن تیمیه بنیان گذاشته است. با توجه به اینکه کتب ائمه حدیث و صحیحین در قرون ثلاثه نوشته شده است و به شهادت ملا علی قاری پر از نقلهای مبتدعه می باشند؛ چطور می توان قرون ثلاثه را معیار تمییز بدعت از سنت دانست! مستمسک ابن تیمیه و پیروانش بر این مدعی(که قول، فعل، فهم و تَرک سلف، ملاک تشخیص بدعت و سنت است) روایت معروف خیرالقرون می باشد. ابن تیمیه و پیروانش مدعی اند «مراد از خیریت در روایت خیرالقرون، خیریت از تمام جهات است» »[36] و نتیجه می گیرد که عمل و ترک عمل آنان مبین سنت و بدعت است.
پاسخ اینکه: شاطبی، معتقد است مراد از خیریت، خیریت در جهت ایمان و عمل است و لا غیر.[37] و مانند ابن تیمیه ادعا ندارد که قول و فعل سلف در طراز رسول الله ص است و ابن حجر در فتح الباری روایت صحیحه ای را آورده که می گوید: برتر از صحابه رسول الله، قومی است که به رسول الله ایمان می آورند در حالی که او را ندیده اند[38] طبق این روایت خلف از سلف برتر دانسته شده. آیا کسی می تواند بگوید مراد از برتری در این روایت، برتری از همه جهات است و در نتیجه قول، فعل، تقریر و تروک آنان همانند سلف، حجت و ملاکی برای تشخیص بدعت از سنت است! و نکته پایانی اینکه درست است که بخاری روایت خیرالقرون را نقل کرده اما حدیث معروف حوض را نیز نقل کرده است که رسول خدا می فرماید: «يرد علي يوم القيامة رهط من أصحابي فيهلئون عن الحوض فأقول: يا رب أصحابي، فيقول: إنه لا علم لك بما أحدثوا بعدك إنهم ارتدوا علي أدبارهم القهقري»[39] «ای پیامبر، تو نمی دانی اصحابت بعد از تو چه بلائی به سر دین آوردند و چه بدعتهائی گذاشتن و آنها به گذشته و جاهلیت بازگشتند».
از این روایت دانسته می شود که افعال و اقوال اصحاب رسول خدا به خودی خود حجیت ندارد تا زمانی که دلیلی از کتاب و سنت رسول خدا بر آن دلالت کند.
ثالثا: با توجه به اینکه صحابه و تابعین در یک رتبه نبودند و به گواهی قرآن در بین آنان افرادی حضور داشتند که مشهور به نفاق بودند[40]وبرخی نفاقشان را مخفی می کردند[41]و برخی مریض القلب بودند[42] و برخی در شُرُف ارتداد بودند[43] و برخی صرفا مسلمان بودند و وارد در دایره مومنین نشدند[44]وبرخی از باب تالیف قلوب وارد اسلام شده بودند[45] و برخی دلشان برای کفار می تپید[46] و برخی مرتکب اعمال فاسقانه شدند.[47]چگونه می توان قول، فعل و فهم و حتی تروک آنها را ملاک تشخیص بدعت از سنت دانست.
پی نوشت:
[1] . ابن تيميه، فتوى الحموية الكبرى (ص: 53)
[2] . ابن قيم، إعلام الموقعين (1/ 80)
[3] . ابن تیمیه اقتضاء الصراط المستقيم لمخالفة أصحاب الجحيم، (1/ 64)
[4] . ابن تیمیه، فتوى الحموية الكبرى (ص: 15)
[5] . ابن تیمیه، إقامة الدليل على إبطال التحليل (3/ 23)
[6] .ابن تیمیه، اقتضاء الصراط (ص: 299)
[7] . ابن تيميه، اقتضاء الصراط (ص: 427)
[8] . ابن تیمیه، الرد على البكري (2/ 476) « ولم يتوسلوا بذاته ولم ينقل عن أحد من السلف»
[9] . ابن تيمية، فتاوي الكبري: 1/ 176
[10] . ابن تيميه مجموع الفتاوى (7 / 87 - 117) ، و (20 / 400 - 497) ؛ وكتاب الإيمان من (72 - 100) .
[11] . ابن تیمیه«هذه الأصول -كتاب الله، سنة رسوله، سنة الخلفاء الراشدين والإجماع- كلها تبطل البدع» اقتضاء الصراط المستقيم لمخالفة أصحاب الجحيم (1/ 64)
[12] . دروس للشيخ عبد العزيز بن باز (10/ 4، بترقيم الشاملة آليا)
[13] . محمد بن صالح بن محمد العثيمين شرح العقيدة السفارينية (1/ 638)
[14] .ابن تيمه مجموع الفتاوى (20 / 186)
[15] . ابن تيميه فتاوى الكبرى لابن تيمية (3/ 516)
[16] . ابن تیمه فتاوى الكبرى لابن تيمية (4/ 195)
[17] . ابن تیمه فتاوى الكبرى لابن تيمية (3/ 48)
[18] . ابن تیمیه إقامة الدليل على إبطال التحليل (5/ 303)
[19] . فلسفة السعادة عند ابن تيمية (2/ 493)
[20] .ابن تيميه مجموع الفتاوى (10/ 367) و همچنین: حديث افتراق الأمة لابن تيمية (ص: 35)
[21] . ابن تیمیه مجموع الفتاوى (3 / 346 - 348) .
[22] . ابن تیمیه مجموع الفتاوى (11/ 575)
[23] . ابن تيميه النبوات (ص: 73)
[24] .ابن تیمیه الرد على المنطقيين (ص: 526)
[25] . ابن تیمیه إقامة الدليل على إبطال التحليل (3/ 24)
[26] . ابن تیمیه مجموع الفتاوى (1/ 379)
[27] . ابن تيميه الرد على البكري (2/ 584)
[28] . محمد ابن عبد الوهاب أصول الدين الإسلامي مع قواعده الأربع (ص: 8)
[29] . موسوعة الألباني في العقيدة (3/ 590)
[30] .بن باز فتاوى نور على الدرب لابن باز بعناية الشويعر (3/ 23)
[31] . مجموع فتاوى ورسائل ابن عثيمين (17/ 219)
[32] . التوحيد - للفوزان (ص: 98)
[33] . ابن حجر، فتح الباري (13/ 253)
[34] . شاطبی، الاعتصام (1/ 37)
[35] . ابن حجر، شرح نخبة الفكر للقاري (ص: 521)
[36] . ابن تیمیه، فتوی الحمویه الکبری ص 12
[37] .شاطبی، الاعتصام (1/ 258)
[38] . ابن حجر، فتح الباري - ابن حجر (7/ 6)
[39] . . صحيح البخاري (8/ 120)
[40] . سورة المنافقون: الآيات 1 - 8.
[41] . التوبة: 101.
[42] . الأحزاب: 12.
[43] . آل عمران: 154
[44] . الحجرات: 14.
[45] . الحجرات: 14.
[46] . الأنفال: 16.
[47] . الحجرات: 6
|